#لجبازی_نکن
صدوچهلپنج
یک دفعه چشمشان به ما خورد
-ای سنا داداشتو بگو ولم کنه.
من هنوز سر در نیاورده بودم که قضیه چیه؟.
-چی شده؟ یکی به ما هم بگه چه خبره؟
-هیچی هیراد می خواد منو بزنه
- نچ، نچ، نچ چه دروغا تو نبودی سر صبحی اومدی هی صدای آهنگ رو زیاد می کردی و
میذاشتی در گوش من تا من بیدار بشم؟
-نه من؟تو؟شما؟او؟
وقتی فهمیدم چی به چیه؟ داد زدم
-بسه دیگه ای بابا شما خواهر برادرا خانوادگی کرم دارین؟ اون از رهام اینم از رها
-رهام؟مگه اون چیکار کرده؟
-اونم برادر جنابعالیه دیگه
-هیچی آبجی این دوتا بزرگش می کنن.
-هیچی. میگی هیچی تو سر صبح اون پر کبوتر رو نمیکردی تو دماغم؟چند لحظه جو سکوت یافت و با شلیک خنده رها و هیراد سکوت شکسته شد.
نمی فهمیدم به چی می خندن؟ منو مسخره کردن؟
-به چی می خندید؟
-هیچی سنا این دوتا خانوادگی ارثی مردم آزارن ببین خواهرم دیگه باید عادت کنی.
-خدابخیر کنه زندگی رو.
سرصبحی بساط راه انداختن هی خدا خودمم خندم گرفته بود دست رهام رو گر فتم و برگشتیم
اتاق خودمون
-رها هم مثل خودت خله
-هیرادم مثل تو منگله!
-اِ من منگل شدم؟
-مگه شدی؟
-تو گفتی.
-یعنی هرچی من بگم همونه.؟
با دست پاچگی و کمی گیجی گفتم...
-اِ نخیرم ولش کن.
-من که ولش کردم تو سفت چسبیدی.
-اِ رهام از دست تو.
↜کتاب هایی که یک روزه تمومشون میکنی😌💗
🧀┊•چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد؟
🛌┊•تخت خوابت را مرتب کن
💥┊•خودت را به فنا نده
🍀┊•چهار میثاق
👨🏼🦯┊•قدم های خاطره انگیز
💫┊•ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم میدانستم
#درسی ‹📚›
{ نکـٰاتیراجبدرستدرسخوندن 🦋🌿 }
- بـا دقت مطـالعه کنید و سریع مطلب رو رد نکنید حتمـا مطـالب مهم رو چند بـار بخونید 🖇🫐
- مرور کنید بعد از مطـالعه دقیق هر قسمت و هر فصل اون رو دوبـاره بخونید و درآخر یکبـار دیگه بـا دقت کمتری بخونید 🔍💗
- خلـاصه نویسی کنید بعد از اینکه هر فصل رو خوندید هرچی که یـادتون موند رو روی برگه بنویسید