#دختری_که_من_باشم
پارت ۳۳
با نفرت نگاهی به من کرد و گفت بی کس و کاری مگه نه؟ این چند روز ندیدم کسی بیاد عیادتت یکی از همین امثال تو زندگی دختر منم ریختن به هم فکر کردی باهاش خوشبخت میشی؟ از خدا بترس دختر برو توبه کناه به زن دیگه دامن گیرت میشه
از کوره در رفتم با صدای نسبتا بلندی :گفتم خانوم محترم شما باید از خدا بترسی اونم با این سن و تو این احوال مریض به مردم تهمت زدن گناهه میدونستین که اگه نبخشمتون باید جواب پس بدین اونی که اهش دامن گیر میشه اه دختر آبرو داریه که امثال شما با قضاوت غلط بهش تهمت ناروا میزنن
با این حرفم خفه شد با غیض روشو از من گرفت و یه چیزی زیر لبش گفت منم عصبی تر از اون رومو کردم اون طرف که چشمم به جمالش متبرک نشه حالم ازش اینجور آدما به هم میخورد. برای این که زهر خودمو کامل ریخته باشم با صدایی که اونم بشنوه :گفتم بی عرضگی از دخترش بوده و الا این همه زن و مرد دارن زندگیشونو میکنن
با این که خودمم میدونستم حرفم اشتباهه ولی حرفش خیلی عصبیم کرده بود باید یه جوری جوابشو میدادم
با شنیدن چیزی که من گفتم اونم :گفت خدایا توبه استغفر الله
عصر بود که خونوادش اومدن برای این که ببرنش خدا میدونست چقد خوشحال بودم هر لحظه تحمل کردنش تو اتاق برام عین جهنم بود با اون نگاهای معنی دارش موقع نماز خوندنم و اون فکرای غلطی که داشت درباره من میکرد دلم میخواست هر چه زودتر ازم دور شه
همون طور که داشت اماده میشد یه چیزایی تو گوش دخترش پچ پچ میکرد . دختره برگشت به نگاه غضبناکی به من کرد انگار من شوهرشو از راه به در کردم بعد از این که خونوادگی با
نگاهاشون به اندازه کافی منو تحقیر کردن از اتاق رفتن
من موندم و غمی که از نگاهاشون تو دلم سنگینی میکرد
خزیدم زیر پتو و به حال خودم گریه کردم
هنوز زیر پتو بودم که صدای پرستار و شنیدم اروم دستشو گذاشت رو شونمو و گفت داری گریه
میکنی خانومی؟
صورتمو همون زیر پاک کردمو و نگاهش کردمو و گفتم نه
لبخند مهربونی زد و گفت اگه مشکلی داری میتونی به من
#دختری_که_من_باشم
پارت۳۴
سرمو به علامت منفی تکون دادم و گفتم: چیزی نیست
یه نگاه به بیرون کردم هوا تاریک بود خدایا من چند ساعت بود داشتم گریه میکردم؟ پوشه کنار تختمو برداشت و همون طور که داشت میخوندش گفت: دلتنگی نکن فردا صبح مرخصی
دلتنگی؟ دلتنگ چی؟ دلتنگ کی؟ دلش خوش بودا سرمو تکون دادم و گفتم: سعی میکنم پوشه رو گذاشت کنار تختمو و گفت: چیزی لازم نداری؟
من نه فقط اگه میشه میخوام برم وضو بگیرم
خودت میتونی بری؟
سرمو به علامت مثبت تکون دادم و گفتم دیگه کارامو خودم انجام میدم بخیه هام خوب شدن!
لبخندی زد و گفت خب خدا رو شکر
نفس عمیقی کشیدم و از جام بلند شدم و رفتم سمت دستشویی
نمازم که تموم شد از جام بلند شدم خواستم برم رو تختم که دیدم مهران ایستاده تو چهارچوب در و با حالت خاصی داره نگاهم میکنه
لبخند زدم و گفتم از کی اینجایی؟
صدامو نشنید انگار اینجا نبود
یه نگاه سر تا پاش انداختم مرد ورزیده و قد بلندی بود از هیکلش معلوم بود زیاد ورزش میکنه یه کم زیادی قوی بود موهاش خرمایی رنگ بود این چند وقتی که دیدمش همیشه موهاشو بالا میزد صورت کشیده ای هم داشت با چونه مربع شکل که صورتشو مستطیلی کرده بود لبای صاف بینی قلمی چشمای میشی رنگ با مژههای فر با ابروهای پرپشت حالت دار که جدیت خاصی به چهرش میدادن و پیشونی نسبتا بلند
برای یه مرد قیافش کاملا ایده ال بود . اگه من دختر نمیشدم دوست داشتم پسری با قیافه اون میشدم
خوب که بر اندازش کردم دوباره گفتم اقا مهران
اون که هنوز به رو به روش خیره شده بود تازه به خودش اومد و گفت:.... نمازت تموم شد
ادامه دارد
May 11
•معرفی لوکیشن عکاسی خفن در خوزستان📸•
◠◡◠ ◠◡◠ ◠◡◠ ◠◡◠ ◠◡◠
🕍|کاخ آپادانا
🛕|قلعه شوش
🏞|آبشار شوی دزفول
💧|رودخانه کارون
🏝|روستای پامنار
✨|زیگورات چغازنبیل
💙|آسیابهای آبی دزفول
🏛|برج کلاه فرنگی شوشتر
🪨|قلعه سلاسل
🌱|سازههای آبی شوشتر
🤍|پل سفید اهواز
🏡|دهکده زراس
🛖|آتشکده جاویدا
🦩|تالاب بزرگ هویزه
🗺|دریاچه شط تمی
🌊|دریاچه سد دز (شهیون)
🪞|موزه شوش
🌹|دشت سوسن
⛰|کوه تنگوان
🌁|پل شادروان
#لوکیشن┆📌🦋