eitaa logo
مـاٰهڪ🌚☁️
3.6هزار دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
8.9هزار ویدیو
182 فایل
«ماهک» به معنای ماه ، ماه کوچک خوب روی دوست داشتنی و زیباروی محبوب☁️ النحیط؛ @Al_Nahit
مشاهده در ایتا
دانلود
مـاٰهڪ🌚☁️
˚.✨ کارهایی‌که‌مغزت ُتقویت‌میکنه🌚🔥! مطالعه‌کردن😌🌸. یادگیری‌زبان ☁️ . محاسبه‌ذهنی👧🏼🌱. تجسم‌کردن🫂💕. نفس‌عمیق🚎🌿. ‌
مـاٰهڪ🌚☁️
تولد دوستتو با اینا تبریک بگو ‹.🧚🏻‍♀️💗.›↭. ᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢ - من همون آسمونیم که شدی ماهش و قشنگش کردی :) .🌮🌸. 𐀔 - قلب ، قلب منه ولی ضربانش تویی .🙂🤍. 𐀔 - تو همونی ای که وقتایی که ناراحتم با دیدنت خنده روی لبام میاد .🫐💛. 𐀔 - وقتی تورو شناختم بهم ثابت شد فرشته ها هم میتونن بدون بال باشن .🍧🏳️‍⚧️. 𐀔 - تو کسی هستی که با بودنت زندگیمو قشنگ تر کردی .🍇🧷. 𐀔 - از اینکه دارمت و کنارمی خیلی خوشحالم .🖍️🍪. 𐀔 تولدت مبارک رفیق 🌨️🍓..!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پارت ۱۰۷ رفتم جلو دستم گذاشتم رو گوشی و با جدیت گفتم چی کار میکنی؟ با چشمای خندونش گفت یه عکس شالو از سرم انداختم و گفتم بی جنبه نباش دیگه نیومدیم مسخره بازی در بیاریم اومدیم کار یاد بگیریم با ناراحتی گوشیش رو گذاشت تو جیبش و گفت باشه معذرت میخوام نفسمو بیرون دادم و گفتم سرت کن ببینم یاد گرفتی یا نه با اکراه شالو ازم گرفت خیلی سریع همون طور که من سرم کرده بودم سرش کرد هنوزم با نگه داشتنش مشکل داشت ولی خب حداقل یاد گرفته بود. وقتی شال سرش میکرد قیافش دخترونه تر میشد مخصوصا الان که یه کم ناراحت شده بود و اروم گرفته بود بیشتر خانوم شده بود. بهم نگاه کرد و گفت خوبه؟ سرمو تکون دادم و گفتم اره خوبه افرین زود یاد گرفتی در جوابم به یه لبخند اکتفا کرد و گفت خب دیگه چی این که آسون بود من حالا این یعنی آسون بود؟ چینی به ابروش داد و گفت من که زود یاد گرفتم . من بله اونم به چه عذابی هو حالا یه شال سرت کردیا بد اخلاق خندیدم و گفتم ناراحت شدی؟ سرشو به علامت منفی تکون داد گفتم ولی شدی نه نشدم اون عکسو واسه یادگاری میخواستم من اخه کی از یه پسر با شال دخترونه عکس یادگاری میگیره؟ یکی میبینه ابروم به باد فنا میره لبخند مهربونی زد و گفت باشه مشکلی نیست هر چند من که کسی رو ندارم عکس تورو نشونش بدم ولی به هر دلیلی بود بیخیال اگه ناراحت شدی ببخشید من عادت دارم از همه چی عکس بگیرم و اگر نه منظوری نداشتم.
پارت۱۰۸ گوشیشو گرفت بالا و :گفت این گوشی البوم عکس منه همه چی توش دارم با ذوق گفت میخوای نشونت بدم تا حالا چه کارایی کردم؟ انچنان ذوق زده بود که نتونستم نه بگم نشست روی تخت و اشاره کرد تا برم کنارش بشینم نشستم کنارش دستمو از پشتش تکیه دادم به تخت گوشیشو گرفت سمتم و عکساشو باز کرد اولین عکسشو نشونم داد که از موتورش بود گفت: این روز اولیه که موتور خریدم سرمو کج کردم و گفتم اوهوم نگاهش به عکسا بود تا حالا از این فاصله به صورتش نگاه نکرده بودم از نیمرخ با اون مژه های فرش خوشگل تر بود دلم میخواست گونشو که درست رو به روم قرار داشت محکم ببوسم اروم سرمو بهش نزدیک کردم یه دفعه با صداش به خودم اومدم در حالی که مثه دختر بچهها جیغ میکشید گفت: ببین ببین اینجا با بچه های رستوران بودیم اینقد خوش گذشت که نگو تولد صاحب رستوران بود به همه شام داد! تازه به خودم اومدم تو حال و هوای خودم نبودم یه کم خودمو عقب کشیدم و سعی کردم توجهمو بدم به عکسا أوا هر عکسی رو که باز میکرد با آب و تاب توضیح میداد که چه اتفاقی افتاده . وقتی دیدم اینقدر ذوق داره بدون این که حواسش باشه شالی که از روس سرش افتاده بود روی تخت رو برداشتم و سرم کردم و منتظر شدم کارش تموم شه وقتی همه عکسا رو نشون داد برگشت سمتم با دیدن من من لبخند بزرگی رو لبش نشست خنده هاشو دوست داشتم با احساس بود از ته دل بود اصلا مصنوعی نمیخندید. لبشو گزید و گفت: عکس؟ سرمو تکون دادم و گفتم خودم برو یکی سرت کن
پارت۱۰۹ با ذوق یه شال مشکی برداشت و سرش کرد اومد نشست کنارم گوشیشو گرفت بالا گوشی رو از دستش گرفتم و موبایل خودمو در آوردم سرمو به سرش نزدیک کردم با انگشتش به من اشاره کرد همون موقع منم یه عکس گرفتم. سریع گوشی رو از دستم گرفت و گفت ببینم یه نگاه به عکس کرد و گفت عالی شد فکر نمیکردم اینقدر دختر بودن بهم بیاد با خنده گفتم انگار واقعا باورت شده پسری شونشو انداخت بالا و گفت تو هم جای من بودی باورت میشد! زل زدم تو چشماشو گفتم ولی تو !دختری واقعا یه دختر کاملی متوجه شد که لحنم عوض شده یه کم رفت عقب و گفت خب حالا بی . خیال برام بفرستش عکسو واسش فرستادم سریع از جاش بلند شد و گفت من برم ببینم سیب زمینیام پختن یا نه میدونستم بیشتر موندنم جایز نیست از جام بلند شدم و گفتم منم دیگه باید برم شام هم نخوردم فردا جمعس صبح ساعت ۹ آماده شو باهم بریم مطبو نشونت بدم کاراتو بهت بگم فهمیدم که از این که میخوام برم خوشحال شد ولی خودشو کنترل کرد و به روش نیاورد. لبخندی زد و گفت میخوای بمونی با هم سیب زمینی بخوریم؟ رفتم سمت در و گفتم نه من از این چیزا نمیخورم نمیخواستم ناراحتش کنم ولی نباید چیزی میفهمید خودمو رسوندم به خونه رفتم سمت دستشویی و آب سرد و باز کردم چند بار اب پاشیدم به صورتم تا حالم اومد سر .جاش تو اینه به خودم نگاه کردم و گفتم خاک بر سر بی جنبت کنن پسر مگه تو دختر ندیده ای؟ با خودم گفتم خب خوشگله باز به خودم نهیب زدم خوشگله که باشه صد تا دختر خوشگل تر از این دیدی این یکی رو بیخیال شو حداقل فعلا چیه اصلا دختره زیره میزه لاغر مردنی با اون موهای کوتاهو پسرونش و گوشای بزرگش
نصیحت امشب: در پس تمام نرسیدن‌ها و نداشتن‌ها؛ از یاد نبری رویاهای قشنگت را؛ که هر تمام شدنی به معنای پایان زندگی نیست. شبتون‌خوش💜🙂
بہ ما یادآورے میکنہ همیشہ نمے مونہ . . . ✨🌈 😻❤️☕️
•فکـرای ••خـوب ‌تو‌ ذهنـت ‌بکـاࢪ ••تا‌ روحـت ‌جـوونه ‌بزنـه…😌🧡✨
#بک❤️☁️
اون بالا یکے حواسش بهت هست... تو فقط زندگے کن🙈
#بک🍀☁️
5 اصل رسیدن به موفقیت•😌🌿• ⥻✨🤾‍♀يادگيري مهارت• ⥻💗🛁برنامه داشتن• ⥻🪀🏄‍♂تلاش بی وقفه• ⥻💛🐝ارتباط موثر•
#ایده‌استایل☁️🍓
هر چیزی که آرامشتو ازت بگیره... محکوم به حذف شدنه ! حذف کن عزیز من❤️