eitaa logo
مـاٰهڪ🌚☁️
3.6هزار دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
8.9هزار ویدیو
182 فایل
«ماهک» به معنای ماه ، ماه کوچک خوب روی دوست داشتنی و زیباروی محبوب☁️ النحیط؛ @Al_Nahit
مشاهده در ایتا
دانلود
وایب خوبش
⩨ سعی نكن متفاوت باشی ⩨ فقط خوب باش ⩨ اين روزها خوب بودن ⩨ به اندازه كافی متفاوت است🌈💜
وایب خوب🍓
« چند ترفند زیباتر شدن 💚🖇 » • جوییدن آدامس برای آب کردن غبغب✨. • سیب‌زمینی‌رنده‌شده‌روی‌پوست برای‌شفافیت پوست🥔. • استفاده از روغن کرچک جهت رشد بیشتر مژه و ابرو 🍾. • برای رفع تیرگی آرنج و زانو از ویتامینE استفاده کن🍊
خودتو همونقدر دوست داشته باش که میخوای دوستت داشته باشن. ‌ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜʀꜱᴇʟꜰ ᴀꜱ ᴍᴜᴄʜ ᴀꜱ ʏᴏᴜ ᴡᴀɴᴛ ᴛᴏ ʙᴇ ʟᴏᴠᴇᴅ
وایب آرامش💛
دوست‌داشتن‌خودت7اصل‌داره 🐣🌸⇾ ✤ برای‌راضی‌کردنِ‌خودت‌زندگی‌کن ✤ ازنه‌گفتن‌نترس ✤ نظر‌ِخودتُ‌بیان‌کن ✤ الکی‌نگران‌چیزی‌نباش ✤ ازاحساسات‌وانرژی‌های‌منفی‌دورباش ✤ باخودت‌مهربون‌باش ✤ هرگزبیخیال‌اهدافت‌نشو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگۍ‌گذشتن‌از‌پله‌ی‌ںـــختۍهاسٺ دنبـٰالِ‌ࢪںـــیدن‌بہ‌پلہ‌آخࢪ‌نباش؛ از پشت‌ِںـــࢪ‌گذاشتن‌پلھ‌هـٰا‌لذت‌ببر💗')
فکت درمورد ناخن⌝💅🏻💕- ••••••╼✿╼•••••• ناخن‌های دست عموما سریع‌تر از ناخن‌پا رشد می کنند ناخن‌های دست3.5میلی‌متر در ماه ناخن ها پا1.6میلی متر در ماه رشد می‌کند🎨💜 دما بر رشد ناخن ها تاثیرگذار است ناخن ها در تابستان و در شرایط گرم سریع تر و در زمستان کندتر رشد می‌کند🐣🌿 تمام قسمت های بدن ما به دلیل داشتن غدد عرقی عرق می کند اما ناخن ها چون فاقد غدد عرقی هستند عرق نمی کنند🐨🔍 نقطه نقطه‌های سفید بر روی ناخن به دلیل کمبود کلسیم روی‌ویتامین‌ها وهمچنین فشار و آسیب فیزیکی به خود ناخن باشد🍧🧿 ناخن های مردان سریع تر از ناخن های زنان رشد می کند و فقط در دوران بارداری است که ناخن های زنان از همه سریع تر رشد می کند🍑🌧
مـاٰهڪ🌚☁️
˚.❤️‍🔥 تاثیرورزش‌منظم‌رومغز🥲🌱+!' . پیشگیری‌ازبروزآلزایمر . . تقویت‌حافظہ‌وبهبودعملکرروزانہ . . کاهشریسک‌‌ابتلابہ‌استرس‌وافسردگے . . بهبودیادگیری‌وافزایش‌عملکردمغز .
#بکگراند🍓
مـاٰهڪ🌚☁️
‍🌸 ۫ ﹙دوست‌داری‌موفق‌بشـے؟💛🚿 ﹚ - ورزش‌کن .⛹🏻‍♀. - عمل‌گراباش .🙌🏽. - سحرخیزباش .🌤. - هرروزمطالعه‌کن .📘. - به‌خودت‌اهمیت‌بده .🎨. - مراقب‌تغذیه‌ات‌باش .🥐.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱۰ با ذوق گفت: ببین ببین اون خونه خالمه رگشت سمتم و گفت: چه جوری پیدا کردی؟! شونمو انداختم بالا و :گفت من فقط راهو رفتم خودش پیدا شد! لبخندی زد و به جلو اشاره کرد و گفت: همینجا رو بگیری و بری بالا به یه کوچه میرسی که دمش باغه اونجا خونه اقاجونمه همین که خواستم حرکت کنم یه دفعه گفت: وایسا من چیه؟! نگاهم کرد و گفت من .. من نمیتونم باهاشون رو به رو شم! سرمو تکون دادم و گفتم نگران نباش دستشو گذاشت روی سینش یه نفس عمیق کشید و گفت فکر میکنی چی کار کنن؟ راه افتادم و گفتم میفهمیم * اوا رسیدیم به در خونه اقاجون ضربان قلبم تند شده بود. گفتم همینجاست مهران ماشینو متوقف کرد به در بزرگ چوبی نگاهی انداخت و گفت: اینجاست؟ سرمو به علامت مثبت تکون دادنم بعد گفتم الان زود نیست؟ شاید خواب باشن یه نگاه به ساعتش کرد و گفت بیدارشون میکنیم مناخه نمیشه که ماشینو خاموش کرد و گفت خوبم میشه پیاده شد! یه نگاهی به لباسام کردم و گفتم اینجوری بده کاش با خودم چادر می آوردم سرشو تکون داد و گفت لباست که پوشیدس نگاهم چرخوندم سمت در و گفتم نه برای اینجا در ماشینو باز کرد و گفت بیا پایین
۲۱۱ خودش رفت سمت در ولی من هنوز مردد بودم که اصلا پیادشه بشم یا نه پاهام میلرزید استرس تموم جونمو گرفته بود. مهران یه نگاه به من کرد و اشاره کرد که پیاده شم بعد درو زد دستم ثابت مونده بود روی دسته در نمیتونستم درو باز کنم. چشمام خیره شده بود به در که داشت اروم اروم باز میشد پسر قد بلندی رو دیدم که از پشت در ظاهر شد اندام لاغری داشت ولی قدش به مهران میرسید اول نشناختمش ولی با دقت به صورتش فهمیدم که شهابه بزرگ شده بود ولی فرم صورتش هنوز همون طور بود مهران داشت باهاش حرف میزد دیگه طاقت نیاوردم درو باز کردم شهاب یه نگاته به من انداخت مهران به من اشاره کرد و یه چیزی بهش گفت : انگار منو نشناخته بود! پیاده شدم و ایستادم کنار در مهران رو کرد به منو گفت بیا بریم داخل با پاهای لرزون بهشون نزدیک شدم شهاب بدون این که به صورتم نگاه کنه در حالی که سعی میکرد لهجشو برگردونه گفت: سلام خانوم مجد سرمو تکون دادم ولی چیزی نگفتم مهران دستمو گرفت و گفت نگران نباش دستمو دور بازوش حلقه کردم نگاهم روی شهاب بود که سرشو کج گرفته بود تا نگاهش به من گره نخوره شهاب گفت شما باشین تا من برم حاج آقا رو صدا کنم چند ثانیه بعد صدای تق تق نشیدم و صدای اقاجون رو که میگفت: بیذار بیان تو پسر! نفسام به شمارش افتاده بود تمام اون روزایی که اینجا بودم تمام خاطراتم و کتکایی که از اقاجون خورده بودم یادم می اومد دست مهرانو محکم تر گرفتم شهاب اومد دم در و گفت: بفرمایین تو