یه بزرگی میگفت:لطفا آدم امنی باشین.
برای عشق ، برای رفاقت ، برای زندگی آدما
به آدما حِس امنیت بدین؛
مراقب تصوری که ازتون دارن باشید؛
مراقب اعتبارتون توی قلب و ذِهن آدما باشید.
بذر بد بینی رو تو دل آدما نکارید ، خوب باشید.🦋💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتو بده به دست زندگی سخت نگیر !🙃🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیخیالی رو تمرین کنید 🪴
خیلی از آدمها حتا ارزش اینو ندارن که بخواید یه قسمت کوچیکی از ذهنتونو مشغولشون کنید❤️🩹💫(:
میگفت هرکسی که دوستش داری براش گل هدیه بخر گل قشنگترین حسیه که میتونی به یه نفر بدی ☘❤️
#دختری_که_من_باشم
۲۲۹
اوا زیر لب گفت: زنگ بزنه بگه چی؟ بگه اومدم خونه خواهر کوچیکتون؟!
مامانش با ناراحتی نگاهم کرد گفتم آوا
یه نفس عمیق کشید و گفت: حرف حق تلخه لابد همه فکر میکنن رفتی خونه عاطفه . فکر نمیکنم حتى اسمم هم یادشون بیاد
از جاش بلند شد و گفت من گرسنه نیستم با اجازه
قبل از این که کسی بتونه بهش اعتراض کنه از خونه رفت بیرون.
به مامانش نگاه کردم اشکی که گوشه چشمش بود پاک کرد گفتم نگران نباشید. طبیعیه که الان یه کم از دستتون عصبی باشه
اهی کشید و گفت: وقتی نگاهش میکنم و میبینم چشماش چقدر غم داره میفهمم که چه مادر بدی بودم من حتی نتونستم بزرگ شدنشو ببینم آخرین باری که دیدمش نصف الانش هم قد نداشت. میترسم نتونه منوببخشه
من نگران نباشید. بهش وقت بدین.
نگاهی به من کرد و گفت پسرم تو از هر کسی بهش نزدیک تری خواهش میکنم تنهاش نذار به حرف تو گوش میده ازش بخواه منو ببخشه من تمام سعیمو میکنم که اون روزا رو براش جبران
کنم
لبخندی زدم و گفتم مطمئن باشید خودش با آغوش باز میاد سمتتون
خدا از دهنت بشنوه پسرم
سرمو تکون دادم و گفتم راستش از تون یه چیزی میخوام
بگو پسرم
من تو مراسم خواستگاری که اومدیم مادرم زیاد رفتار خوبی نداشت ولی میدونم با دیدن شما نظرش عوض میشه وقتی بهتون گفتم شناسنامتونو بیارین واسه این بود که به مادر و پدرم ثابت کنم شما مادر واقعی اوا هستین اگه ناراحت نمیشین میخوام اونا رو نشون پدرم بدم
متوجهم مشکلی نیست
من اگه میشه به اوا چیزی نگین میترسم این موضوع براش خوشایند نباشه
#دختری_که_من_باشم
۲۳۰
سرشو تکون داد و گفت باشه پسرم
بعد از خوردن غذا و تعریف کردن ماجرای خونوادم واسه مامان آوا ظرفشو برداشتم و از خونه
رفتم بیرون
دیدم نشسته روی دیوار کوتاهی که به سمت حیاط بود نمیخواستم بترسونمش چون ممکن بود بیفته پایین اروم رفتم جلو و :گفتم چرا نشستی اونجا؟!
سرشو برگردوند طرف من نشستم روی سکو و گفتم می افتی دختر
یه نگاه به پایین کرد و گفت نه
دستشو کشیدم پاهاشو آورد این طرف دیوار
من: چرا لج میکنی؟
لباشو جمع کرد و گفت لج کجا بود؟ من فقط نشستم اینجا
من اخه دیوار جای نشستنه؟
از جاش بلند شد و گفت: اگه حواست باشه که چیزی نمیشه به جای خالی کنار دستم اشاره کردم و گفتم ولی اینجا بهتره اومد نشست کنارم بشقابو گرفتم سمتش گفت: نمیخوام من چیزی از من به مامانت نگفتی؟
بعد قاشقو رو پر کردم و گرفتم جلوش
سرشو به علامت منفی تکون داد بعد یه نگاه به قاشق کرد و گفت: نمیخوام
با سماجت قاشق رو بردام جلو و گفتم دست منم رد میکنی؟!
نگاهم کرد و قاشق رو ازم گرفت و غذاشو خورد همون طور با دهن پر :گفت: لازم نبود بهش بگم
بشقابو گذاشتم روی پاش و گفتم اولا با دهن پر حرف نزن دوما مگه اون مادرت نیست؟ حداقل بهش میگفتی واسه چی آوردیش اینجا
لقمشو قورت داد و گفت من نیاوردمش تو اوردیش
من : یعنی میخوای همین جوری ادامه بدی؟ اون مامانته
#دختری_که_من_باشم
۲۳۱
سرشو آورد بالا تو چشمام نگاه کرد و گفت تو مامانتو دوست داری؟!
من: خب معلومه
با همه مخالفتایی که باهات میکنه دوستش داری؟
من اره. به هر حال اون مادرمه
سرشو تکون داد و گفت اوهوم مامانته چرا بهش میگی مامان؟
من منظور تو نمیفهمم
نگاهم کرد و گفت: سادس اونو دوست داری چون مامانته چون میدونی واسش عزیزی چون تمام زندگیت نزدیک ترین کست اون بوده اون تورو به دنیا آورده و بزرگت کرده . بهت زندگی یاد داده. تو شادیات شریک بوده تو ناراحتیات غصتو خورده تورو فرستاده مدرسه کنارت درس میخونده . هر وقت میترسیدی کنارت بوده هر وقت کار اشتباهی میکردی تنبیهت میکرده
چیزی که تو الان هستی دست رنج پدر و مادرته ولی من چی؟ اون زنی که اونجا تو خونه نشسته
فقط به اسم مادر منه هیچوقت و اسم مادری نکرده زن دایی من با تمام اون بدیاش حداقل یه غذایی درست میکرد بهم بده بخورم کم کمش لباسامو واسم میشست ولی اون حتی این کارا رو هم و اسم نکرد حتی به خودش زحمت نداده بود ببینه اصلا چیزی که دارن به اسم من زیر خاک میکنن آدم هست یا نه چطوری انتظار داری اونو مامان خودم بدونم؟!
بینیشو بالا کشید و گفت نهایت لطفی که در حقم میکنه اینه که جلوی خونواده تو نقش مادرمو اجرا !کنه ولی اون فقط یه نقشه تو واقعیت تنها ربطی که منو اون به هم داریم اینه که خون اون تو رگای منه
دستشو دور کمرم حلقه کرد و گفت تنها کسی که من دارم تویی
لبخندی زدم و دستمو دور شونش حلقه کردم با صدای لرزونی :گفت میترسم تو هم منو بذاری و
بری
دستمو کشیدم تو موهاشو گفتم من همیشه پیشتم
اهی کشید همون جوری ثابت موند
موهاشو بو£/٪سیدم و گفتم اولین باری که ب&،غل€م کردی فهمیدم چقد دوست دارم
سرشو آورد بالا و گفت: چقد؟
#دختری_که_من_باشم
۲۳۲
لبخندی زدم و گفتم خیلی
سرشو تکیه داد به شونمو گفت: چرا دوسم داری؟
خندیدم و گفتم انگار خیلی خوش به حالت شده؟!
حلقه دستشو تنگ کرد و گفت بگو
لبخندی زدم و گفتم چون عاقلی خوشگلی شیرین زبونی
اونم با لبخند جوابمو داد و گفت: ولی من نه بلدم ارایش کنم نه بلدم ناز کنم نه بلدم ابراز احساسات کنم
بعضی وقتا یه حرفایی میزد که حس میکردم سنش از من خیلی بیشتره بعضی وقتا هم عینه یه دختر کوچولوی ۱۰ ساله میشد.
سرمو تکون دادم گفتم یه مرد زنشو واسه ارایش کردناش نمیخواد
ابروهاشو داد بالا و گفت پس واسه چی میخواد؟
من واسه این میخواد که باهاش زندگی کنه این که همدیگه رو بفهمن همدیگه رو دوست داشته باشن مشکلاتشونو با هم حل کنن درد و دلاشونو به هم بگن خلاصه با هم دیگه کامل بشن
نگاهم کرد و گفت: امیدوارم بتونم
تو بغلم فشردمش و گفتم میتونی
بعد اروم گفتم ببینمت
سرشو آورد ل&&با/\/(شو بو*&سیدم و گفتم بریم تو خونه؟
از جاش بلند شد گفتم موضوع تو و مامانت رو میسپرم به خودت ولی من که میدونم مهمون داریت
تکه لبخندی زد و گفت باشه
بشقابشو برداشتم و گفتم: غذاتم بخور
و با هم وارد خونه شدیم.
ساعت ۱۲ و نیم بود که برگشتم خونه خودم
هروقت حس کردین واسه کسی مهم نیستید یاد من بیوفتید
هر یدونتون که لفت میدید قلبم به درد میاد.🥲
شبتون خوش
مـاٰهڪ🌚☁️
#میکاپ🔥😮💨
⤹.' #دانستنی‹.☝️🏼🌿.› .'⤸.⬚.
درمان بیخوابی🚰🌸
𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒
-شیر↶🥛
|یک لیوان شیر ولرم قبل از خواب کمک می کنه تا راحت تر بخوابید، می تونید عسل و یکم پودر دارچین رو توی شیر مخلوط کنید و بخورید، و با ماساژ دادن انگشتاتون با شیر باعث میشه زودتر خوابتون ببره🦋💬
-چای سبز↶☕️
|چای سبز پر از اسید آمینه هست که توی مبارزه با اضطراب و استرس بهتون کمک میکنه، 1 ساعت قبل از خواب یک فنجان چای سبز بنوشید🍒