eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
407 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
102 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
15.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مجموعه نماهنگ 👈🏼 روایت‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از دوران دفاع مقدس ▫️ قسمت چهارم | عرصه‌ی بین‌الملل @mahale114
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | فساد سیستماتیک در جمهوری اسلامی ⁉️ تعریف فساد سیستمی چیه؟ ⁉️ فرق فساد سیستمی با چیه؟ ✅ این ۹۰ ثانیه می‌تواند به بسیاری از شبهات شما در حوزه در جمهوری اسلامی پاسخ دهد. @mahale114
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حتما ببینید | چند سوال جنجالی از یک آخوند! ⁉️ فرق عمامه با تاج چیه؟! ⁉️ تفاوت حضرت والا و حضرت آقا چیه؟! ⁉️ دو کلمه بیت و کاخ چه تفاوت‌هایی دارند؟! ⁉️ «بندرشاه» با «بندر امام» چه تفاوت‌هایی دارند؟! @mahale114
🌹با اجازه مادر سادات رخت عزای پسرش را نه از جان بلکه از تن در می‌آوریم و می‌گوییم ای حسین داغ تو تا ابد در سینه ما خواهد ماند... 🔸
حلولِ ماهِ ربیع الاول ماهِ شادی و شادمانیِ اهل بيت(ع) را تبریک عرض می‌نماییم
🌸🌸 @mahale114
202030_1994940341.mp3
4.8M
7 اونایی که عاشق تـرند؛ شاکِرترند! اونی کـه عاشقه؛ ردپای محبــوبش رو هم لابلای نعمتهــا می بینه و هم در هیاهوی سختی ها! باید تمــرینِ عاشقـی کنیم. 🎤 @mahale114
خانواده آسمانی ۱۲.mp3
11.74M
۱۲ ✦ همه انسان ها از یک روح واحد آفریده شده اند.؛ ← اما تنها یک گروه هستند که به دلیل داشتن یک ویژگی مشترک، از نگاه قرآن با یکدیگر برادرند. ویژگی مشترک آن گروه چیست؟ و چه نامی دارند؟ 🎤 @mahale114
بدون عمل واللّه ِ ، ما مَعنا مِن اللّه ِ بَراءةٌ ، و لا بَيْنَنا و بَينَ اللّه ِ قَرابَةٌ، و لا لَنا على اللّه ِ حُجَّةٌ ، و لا نَتَقرَّبُ إلى اللّه ِ إلاّ بالطّاعَةِ ، فمَن كانَ مِنكُم مُطيعا للّه ِ تَنْفَعُهُ ولايَتُنا ، و مَن كانَ مِنكُم عاصيا للّه ِ لَم تَنْفَعْهُ وَلايَتُنا . ويْحَكُم لا تَغْتَرّوا ! ويْحَكُم لا تَغْتَـرّوا ! امام باقر عليه السلام به خدا سوگند ما از جانب خدا امان نامه اى [براى شما] نداريم و ميان ما و خداوند خويشى نيست و ما را بر خدا حجتى نباشد و جز با طاعت به خدا نزديك نشويم. پس، هر كدام شما كه فرمانبردار خدا باشد ولايت ما سودش رساند و هر كدام شما كه خدا را نافرمانى كند ولايت ما سودش نرساند. واى بر شما، غرّه نشويد! واى بر شما، غرّه نشويد! 📚وسائل الشيعة : ۱۱/۱۸۵/۴ @mahale114
✍ اولین خریدار حرف‌هایت خودت باش 🔹واعظی بر روی منبر از خدا می‌گفت؛ ولی کسی پای منبر او نمی‌رفت. روز بعد واعظ دیگری می‌رفت و منبر او شلوغ بود در حالی که هر دو واعظ دوست و اهل علم بودند. 🔸روزی واعظِ کم‌طالب به واعظِ پُرطالب گفت: راز این جمعیت شلوغ در پای منبر تو چیست؟ 🔹واعظ پُرطالب دست او را گرفت و به بازار بزازها رفتند. یک مغازه پارچه‌فروشی‌ شلوغ و پارچه‌فروشیِ دیگر کنار او خلوت بود. 🔸وقتی دلیلش را پرسیدند، دیدند که مغازۀ پارچه‌فروشِ شلوغ برای خودش است ولی پارچه‌فروشِ خلوت، فروشنده است. 🔹واعظ پُرطالب گفت: من همچون آن پارچه‌فروش که برای خود می‌فروشد، سخنم را خودم خریدارم، پس خدا نیز از من می‌خرد و مشتریان را به پای منبر من روانه می‌کند، ولی تو مانند آن فروشنده‌ای هستی که برای دیگری می‌فروشد، هرچند جنس او با جنس مغازۀ همسایه‌اش فرقی ندارد. 🔸سخنان تو مانند سخنان من است، ولی تو برای کسب لذت از دیگران سخن می‌گویی نه برای کسب لذت خودت! سخنی را که می‌گویی نخست باید خودت خریدارش باشی. 🔹در هر دو مغازه جنس یکی بود و قیمت هم یکی، ولی فروشنده‌ها متفاوت بودند و اختلاف‌نظر مشتری از نوع جنس پارچه نبود، از نوع جنس فروشنده بود. @mahale114
شبنامه 979.mp3
14.31M
مهم ! هجوم بی امان پهپادهای ایران بر اقلیم کردستان / آیا نقش آمد نیوز به علی_کریمی سپرده شده؟ شبنامه / تحلیل آنچه در حال رخ دادن است نشان می‌دهد در آشوب جدید، به شدت نحوه‌ی شعله ور کردن ایران متفاوت تر شده است / از سپردن آمد نیوز (به جای چهره ای مانند روح الله زم) به یک تا آغاز عملیات توسط کومله (یک ماه پس از اتحاد دو شاخه‌ی ایران و اقلیم با یکدیگر) / ایران در روزهای اخیر فارغ از آنچه که در میدان گذشته، بی امان در حال تاختن بر پایگاه‌های کومله در اقلیم کردستان است / در عملیات اخیر چند تسلیحات از نوع "هوشمند" هم برای اولین بار به کارگیری و تست شده است ... / @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دوم صفحه هفتم #خاطرات_رزمندۀ_جانباز حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ...........
فصل دوم صفحه هشتم حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ...................... با اسلحه اومدن سروقت ما. همه رو تا محوطۀ اصلی دووندن. بعد که به محوطه رسیدیم، با چوب‌های بلندی که داشتن زیر پای ما کشیدن! اگه نمی‌پریدیم قلم پامون خرد شده بود. فکر کردیم تمام شده که خود چیت‌ساز اومد، گفت: ‹همه غلت بزنید!› مگر کسی جرئت داشت غلت نزنه؟ بعد از کلی غلت زدن، فرمان ایست اومد. سرگیجه‌مون که بهتر شد، دیدیم هرکسی به یه جهت رفته. یکی رفته سمت ساختمون‌های اداری، یکی کلاً برگشته، یکی بین درخت‌هاست. بعد از 4 ساعت گفتن: ‹خوش اومدید! برید استراحت کنید.› باورت می‌شه؟ از نگهبانی تا محوطۀ پادگان، کیف ریخته بود. هرکسی کیفش رو پیدا کرد و با لباس پاره و خاکی به آسایشگاه رفتیم. اون‌قدر خسته بودیم که سریع خوابمون برد. هنوز چیزی از شب نگذشته بود که خشم‌شب زدن. گاز اشک‌آور انداختن و تیر مشقی می‌زدن. فکر کردیم صدام حمله کرده. اومدیم پوتین‌ها رو بپوشیم دیدیم پوتین‌ها رو هم جابه‌جا کردن. یکی با زیرشلواری اومده بود بیرون، یکی سرفه می‌کرد. ما پامون توی پوتین نمی‌رفت. محشری به‌پا شده بود! روز اول که اومدیم ششصد نفر بودیم، روز دوم شدیم سیصد نفر. چیت‌ساز جوری گربه رو دم حجله کشت که نصف داوطلبا رفتن. بعد هم آموزش‌های سخت ما شروع شد. توی جیپ می‌نشستیم و می‌بایست در حال حرکت بپریم و غلت بخوریم. یا دستمون رو می‌بست و با دست بسته از فاصلۀ سه‌متری می‌گفت بپرید. آخر روز هم توی غروب‌های سرد همدان می‌رفتیم انتهای پادگان و از اون آبگیر رد می‌شدیم. باید می‌بودی و لرزیدن ما رو می‌دیدی.» گفتم: «عجب! چیت‌ساز هم می‌نشست و نگاه می‌کرد؟» گفتند: «نه؛ خودش سر ستون زودتر از همه وارد آبگیر می‌شد.» برایم جالب شد. مشتاق شدم این مرد را ببینم. چیت‌سازیان قبل از اینکه برای ما علی‌آقا شود، در نگاه اول همین بود. یک جوان بیست‌ساله، لاغراندام، با موهای بور، چشم‌های رنگی و کاملاً جدی و باابهت. طوری نیروها را آموزش داده بود که هر یک از آنان اعتمادبه‌نفس یک گردان را پیدا کرده بود. فرماندهان به همین دلیل، روی نیروهای آموزش‌دیده حساب ویژه باز کرده بودند و آنان را به‌عنوان گردان خط‌شکن معرفی کردند. گردان آن‌ها گردان فتح نام گرفت. گردان ما اعزام‌مجددها، گردان نصر نام داشت که پشتیبان گردان فتح بودیم و بعد از اینکه خط شکسته شد، می‌بایست به خط می‌زدیم و گردان سوم، خندق نام داشت که احتیاط بود و در صورت نیاز وارد عمل می‌شد. این مسئله شده بود مایۀ دست انداختن ما. رفقای گردان فتح می‌گفتند: «خب کار ما فاتحین که مشخصه؛ می‌ریم فتح می‌کنیم. شما هم که گردان نصر هستید، برای کمک ما می‌آید.» ما این بین به توپ و تانکی که دیده بودیم می‌بالیدیم و می‌گفتیم: «برادر من، خط مقدم که پادگان نیست. بیایید جبهه رو به چشم ببینید. جوجه رو اونجا می‌شمارن.» بساط کل‌کل به‌پا بود. ولی از حق نگذریم خط‌شکنی آنان و اینکه قرار بود قفل عملیات به‌دست آن‌ها باز شود جای افتخار داشت و برای بسیجی جماعت، پشتیبان بودن همیشه عذاب بود. عذابی که ما متحمل آن بودیم. به هر ترتیب، وقت رفتن شد. مسیر حرکت تا اهواز را با اتوبوس طی کردیم. بعد از هفت-هشت ساعت از یک منطقۀ سردسیر به‌یکباره به جنوب و خرماپزان آن رسیدیم. اواسط تیرماه بود و اوج گرمای خوزستان. شرایط برای ما که به این هوا عادت نداشتیم، بسیار سخت بود. ما را در دبیرستان شهید رجایی اهواز جای دادند. در مدرسه آب خنک دست‌نیافتنی بود. آبی که برای شرب گذاشته بودند همیشه گرم بود و عطش را برطرف نمی‌کرد. آب دستشویی‌ها هم که از منبع روی سقف می‌آمد شرایط به‌مراتب بدتری داشت. آن منبع زیر زلّ آفتاب بود و آب حرارت‌دیدۀ آن قابل استفاده نبود. مجبور بودیم مقدار سهمیۀ یخی که برایمان می‌آمد را به همین امر اختصاص دهیم. تکه‌ای یخ را داخل آفتابه می‌انداختیم تا آب قابل تحمل شود. در مدرسه بودیم که خبر دادند عملیات نزدیک است. در آن زمان، همدان تیپ یا لشکری نداشت که ما به‌طور مستقل وارد شویم و باید در تیپ دیگری ادغام می‌شدیم. تیپ 41 ثارالله به‌فرماندهی حاج‌قاسم سلیمانی پذیرای ما شد و به همین منظور، به ایستگاه حسینیه رفتیم. در تیپ از کرمان، سیستان‌وبلوچستان و هرمزگان نیرو حضور داشت. وظیفۀ ها یکی‌یکی مشخص شد و من به‌عنوان کمک آرپی‌جی شیرمحمد ابوالفتحی ‌انتخاب شدم. وقتی برای گرفتن تجهیزات رفتیم به ابوالفتحی آرپی‌جی و موشک دادند، اما برای من چیزی نبود. گفتم: «به من سلاح نمی‌دید؟» گفتند: «نه؛ سلاح تموم شده و باید از بعثی‌ها غنیمت بگیرید. اگر می‌خوای سرنیزه بدیم.» @mahale114