eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
405 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
6.2هزار ویدیو
101 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله میفرمایند: 🔰ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ فَلَيْسَ مِنّى وَ لا مِنَ الله ِ عَزَّوَجَلَّ. قيلَ: يا رَسولَ الله، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ يَعيشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِى الله ِ عَزَّوَجَلَّ.[خصال، ص ۱۴۵، ح ۱۷۲] سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، و اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى های خداوند عزّوجلّ باز دارد. 🤲اللّٰهُمَّ عَجِّل لوَليّٖكَ الْفَرج @mahale114
یکی از سنت‌های همیشگی خداوند این‌چنین است که خوبان را جایگزین بدان کند و از دیگر سو اهل باطل را به حاشیه بکشاند. آیا مردم گمان کرده‏‌اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها مى‏‌شوند و [به‌وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمى‏‌گیرند؟ در حالى که بدون تردید کسانى را که پیش از ایشان بودند آزمودیم تا خداوند کسانى را که راست گفتند و دروغگویان را (نیز) معلوم کند. سوره عنکبوت آیه ۲ و ۳ @mahale114
وسوسه‌های شیطان هنگام صدقه در سال قحطی، در مسجدی واعظی بر منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد، ۷۰ شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند صدقه بدهد. مؤمنی پای منبر این سخنان را شنید، با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه‌دادن که این چیزها را ندارد. اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد. از جایش حرکت کرد. وقتی که به خانه رسید زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی می‌میریم و… به قدری او را وسوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقای خود برگشت. از او پرسیدند: چه شد؟ ۷٠ شیطانی را که به دستت چسبیدند، دیدی؟! پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم، لیکن مادر شیطان را دیدم که نگذاشت. در روایتی از حضرت علی (علیه‌السلام) آمده است: زمان انفاق، ۷۰هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد. انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و... مصلحت‌بینی می‌کند و نمی‌گذارد. @mahale114
شبنامه 977.mp3
10.92M
فوری / ایران اقلیم کردستان را به توپ بست / قرار بود شهری مرزی را اشغال کند! شبنامه / تماس تلفنی کاک مسعود بارزانی خیلی برایش گران تمام شد / سناریو کامل لو رفت / قرار بود زندان را مورد حمله قرار داده و زندانیان امنیتی را آزاد کرده و مسلح کنند / سپس کومله دموکرات را وارد شهر کنند / بعد با سعودی اینترنشنال به مردم بگویند: شهر سقوط نکرده و این تجزیه شدنِ ایران نیست، بلکه این شهر آزاد شده و آشوبگران باید از آن دفاع کنند/ در واقع قرار بود آشوبگران بدون آنکه بفهمند مامور تجزیه ایران شوند / سربازانی که قرار بود برای این بازی راهی ایران شوند به توپ بسته شدند... / @mahale114
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | شرح حدیثی از پیامبر اعظم(ص) درباره مؤمنانی که مرتبه‌شان از صحابه بالاتر است ▫️ مطرح شده در ابتدای جلسه درس خارج فقه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای. ۱۳۹۸/۱۰/۰۱ ع @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احمقها تجمع گذاشتن در لندن علیه ج.ا بعد اینطور با خودشون درگیر شدن😂 الحق که درست گفتند! دشمنان ما از احمقهای درجه یکند....! بابا اینا جوکن😂😂😂 @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥"چرا کتک می‌زنید همدیگه رو جلوی پلیس انگلیس آبرومون رفت" ▪️وقتی اختلاف‌ اپوزیسیون‌‌ها صدای مجری شبکه منوتو را درمی‌آورد @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دوم صفحه سوم #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) کمپوت بهشتی پدافندی منط
فصل دوم صفحه چهارم ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) کمپوت بهشتی بنده‌خدا خودش بدو برمی‌گشت و کلاه را می‌آورد. چند بار این ماجرا تکرار شد و من هر بار یا چیزی جا می‌گذاشتم یا زحمتی روی دستش می‌گذاشتم. محمدرضا دیگر زلّه شده بود. به‌شوخی می‌گفت: «خدایا، آدم قحط بود این رو کردی رفیق ما؟! آخه من از دست این بچه زپرتی چه کنم؟» به هر سختی بود، هنگام نماز صبح به منطقۀ مدّنظر رسیدیم. این منطقه تپه‌ماهور‌هایی تقریباً به‌هم‌چسبیده بین کوه «دالاهو» و زیر ارتفاعات «بَمو» و مشرف به تنگۀ حمام بود که به مَجاز، به آن تنگۀ حمام می‌گفتیم. دشمن در کوه‌های بمو مستقر بود و دست برتر را نسبت به ما داشت. ما در این منطقه حاضر شده بودیم تا ضمن حفظ و حراست از تپه‌ها، خیال پیشروی را از سر دشمن بیرون کنیم. بعد از نماز صبح در هر تپه، دسته‌ای را مستقر کردند و ما تپۀ خود را شناختیم. تپه یک تپۀ معمولی و بدون سنگر بود که به‌جز چوپان و گله‌اش، حضور دیگری نپذیرفته بود. «دلاوری» از بچه‌های شیراز فرمانده دستۀ ما بود. بیل و کلنگ‌ها را دست ما داد و گفت: «خیلی سریع برای خودتون سنگر درست کنید.» 9. با طلوع خورشید، دشمن از حضور مهمانان ناخوانده‌اش باخبر شد و با آتش توپخانه به استقبالمان آمد. ما نیز زیر خمپاره‌ها بدون هیچ جان‌پناهی مشغول حفر سنگر و پر کردن گونی‌ها شدیم. اگر خدانکرده کسی مجروح می‌شد، باتوجه‌به طولانی بودن مسیر و ماشین‌رو نبودن آن، کار خاصی از دستمان برنمی‌آمد؛ اما خدا را شکر اتفاقی نیفتاد و تا ظهر کار سنگرها تمام شد. یاد پدرم افتادم. در زمان ساخت خانه، وقتی دیوار‌های نیمه‌کاره سایۀ کوتاهی بیش نداشت، خسته از کار، رفت زیر همان سایه دراز کشید. پیچ‌وتابی به تنش داد و گفت: «چه کیفی می‌ده زیر سایۀ خونۀ خودت بخوابی!» حالا سنگر، یا بهتر بگویم خانۀ خودمان را ساخته بودیم. خسته از شب‌بیداری دیشب و سنگرسازی امروز، خودم را کف سنگر پهن کردم و به خواب رفتم. باتوجه‌به تقسیم کار انجام شده، در شبانه‌روز باید حداقل هفت ساعت نگهبانی می‌دادیم. پیرمردی مؤمن و دوست‌داشتنی به‌نام «کفراشی» همراه ما بود که به او «داشی» می‌گفتیم. داشی کفراشی، شب‌ها چشمش نمی‌دید و نمی‌توانست نگهبانی بدهد. بچه‌ها بدون هیچ گلایه‌ای، نوبت نگهبانی او را پر می‌کردند. طبیعتاً من هم اعلام آمادگی می‌کردم و به محمدرضا که پاس‌بخش بود می‌سپردم تا مرا بیدار کند. اما برای نماز که بلند می‌شدم می‌دیدم محمدرضا مرا بیدار نکرده است. به‌اعتراض می‌گفتم: «چرا من‌و بیدار نکردی؟» می‌گفت: «دلم نیومد بیدارت کنم، خودم جات ایستادم.» شیفت‌ها تا صبح تقسیم شده بود و هرکس نگهبانی‌اش تمام می‌شد، نفر بعدی را بیدار می‌کرد. محمدرضا از عمد شیفت نگهبانی‌اش را می‌انداخت قبل من، که خودش جای من بایستد و مرا بیدار نکند. من هرچه می‌گفتم «بذار نگهبانی بدم.»، می‌گفت: «لازم نیست؛ تو استراحت کن.» دیگر خودم بیدار می‌شدم و برای نگهبانی می‌رفتم. گاهی شب‌ها نیروهای گشتی دشمن را می‌دیدم که تا زیر سنگرهای ما می‌آیند، اما نمی‌توانستم کاری کنم. متأسفانه مهمات به‌قدری نبود که بتوانیم درگیر شویم و باید خود را برای حملۀ احتمالی دشمن آماده نگه می‌داشتیم. کل سهمیۀ تیرمان همان 120 فشنگی بود که با خود آورده بودیم. باید حسابی صرفه‌جویی می‌کردیم تا در روز مبادا کم نیاوریم. گاهی یک تیر می‌زدیم و بیش از صد تیر در پاسخ ما شلیک می‌شد. البته یک جعبه نارنجک و یک تفنگ 82 هم داشتیم که اوج دارایی ما بود. آن موقع خیال می‌کردم با همین یک جعبه می‌شود جلوی همۀ بعثی‌ها ایستاد. بعضی وقت‌ها سراغ جعبه می‌رفتم، در چوبی‌اش را کنار می‌زدم و با دیدن رنگ و ترتیب آن کیف می‌کردم. نمی‌دانستم در عملیات، ده‌ها برابر این جعبه مصرف می‌شود و باز برای لشکر بی‌شمار دشمن کم می‌آید. علاوه‌بر مهمات، آب در تنگۀ حمام کمیاب بود و فقط در حد رفع‌عطش وجود داشت. در طول سه ماه حضورم در آنجا، من اصلاً حمام نکردم. گهگاهی که جوی آبی در نزدیکی ما روان می‌شد بزرگ‌ترها می‌دویدند و به‌قول خودشان، غسل جمعه می‌کردند. من هم متعجب با خودم می‌گفتم: خدایا، امروز که جمعه نیست. در هر صورت سر از کارشان درنمی‌آوردم. ادامه دارد... @mahale114
محله شهیدمحلاتی
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته متأسفانه غروب امروز و در روز شهادت حضرت رسول مهربانی و امام حسن مجتبی ع
مراسم تشیع برادرعزیزمان جانباز سرافراز دوران دفاع مقدس حاج اصغر اکبر نیا روز سه شنبه ساعت ۹:۳۰ از مسجد چهارمردان به سمت گلزار شهدای علی ابن جعفر
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 شورش سلبریتی ها و اغنیا علیه فقرا، برای اولین بار در تاریخ 💬 استاد حسن عباسی 📍 ۳ مهر ۱۴۰۱ - بابل @mahale114
تقدیم به سلبریتی های خبیث خصوصا ؛ علی کریمی 💀🤮🔥 مهران مدیری 💀🤮🔥 کتایون ریاحی 💀🤮🔥 و....... نمک خوردی نمکدان را شکستی چرا اینقدر ای ملعون تو پستی ز پول و شهرت و دوری از ایمان شدی همچون خری که مست مستی نداری اعتقادی بر قیامت...؟! بگو شیطان شدی یا بت پرستی؟! شدی هم کاسه ء صهیون سعودی تو ایرانی که نه یک خائن هستی رسد روزی پشیمان میشوی تو که بالاتر ز هر دست هست دستی! "عاصی" @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید | اعترافات تکان دهنده یکی از داعشیان حمله‌کنندگان به آمبولانس امداد در آشوب‌های اخیر حالا که مثل موش افتاده تو تله داره ننه من غریبم بازی در میاره ✍️ من انقلابی‌ام @mahale114