eitaa logo
محله انتظار
103 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
52 فایل
کانال اطلاع رسانی محله زندوان
مشاهده در ایتا
دانلود
📷آمدی خوار کنی، اما ستودی... ☑️به کانال انقلابی بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3861118976C7d082fd2da
📷آمدی خوار کنی، اما ستودی... ☑️به کانال انقلابی بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3861118976C7d082fd2da
قرائت حدیث شریف کساوزیارت عاشورا به نیابت از🌷شهیدسید رسول موسوی طبا🌷همراه بابیان مظلومیت اهل بیت(ع)پس ازرحلت حضرت رسول(ص)وعلت شهادت حضرت فاطمه (س)توسط خواهر بسیجی خانم زندوانیان باحضورحلقه صالحین نوجوانان ونونهالان پایگاه سالن حسینیه زندوان ۱۴۰۱/۹/۱۸
🔴‏اقتصادمون رو اصلاحاتی‌ها نابود کردند فرهنگ‌مون رو سلبریتی‌ها به فنا دادند 🔹فقط یه امنیت برامون مونده که همین دو گروه می‌خوان با مشارکت همدیگه اون رو هم از بین ببرند!
14.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه ها برای هر کس که میتونید بفرستید یا علی
مریم: 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 سلام بانو جان به قول حاج محمود کریمی چه فاطمیه ای شد امسال... 😔😔😔😔😔 بانو جان با خودم فکر می‌کنم امسال فاطمیه از هرسال فاطمیه تر است. امسال فاطمیه را با تمام وجود درک می‌کنیم امسال چادر خاکی را بهتر می فهمیم ، معنی بی حرمتی به چادر را، داستان خانه آتش گرفته را و خیلی چیزهای دیگر، که روزگاری برایمان باور کردنی نبود اما حالا بهتر متوجه می‌شویم .😔 مادر مهربانم! همه اینها را با چشم خود دیده ایم. ما درک میکنیم جسارت به چادر، در کوچه را، درک می کنیم چادر از سر کشیدن را😔😔😔 حضرت مادر ، خبر داری آرمانت را هم در کوچه و در زیر مشت و لگد به شهادت رساندند😔😔 خبر داری روح الله را با لگد به پهلو از پا در آوردند. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ما ،هم چادر از سر کشیدن را در کوچه دیدیم، و هم لگد به پهلو زدن را. تنهایی و مظلومیت ولی خدا را دیدیم. همه اینها را دیدیم ولی ما مثل تو نتوانستیم، از رهبرمان حمایت کنیم، ما نتوانستیم مثل تو از جان بگذریم و پا در دل آتش بگذاریم. ما مثل کوفیان نشسته ایم گوشه ای و نظاره میکنیم که چه بلایی بر سر اسلام می آورند حضرت مادر، پسرت تنها و بی یاور مانده و ما منتظر هستیم که شاید معجزه ای رخ دهد . امیدوارم آن زمان که از خواب برمیخیزیم دیگر دیر نشده باشد😔😔😔 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 بانوی مهربانم! احساس می کنم این روزها چادرم را از همیشه بیشتر دوست دارم چون حالا دیگر چادرم واقعا بوی یاس می دهد. حالا دیگر چادرم واقعا شده همان چادر خاکی حضرت مادر🥺 همان چادری که در کوچه از سر کشیده شد. مهربان مادرم! میدانی به جرم اینکه چادر بر سر دارم مرا مؤاخذه می‌کنند، یک عده از نسل همان ها که تو را در کوچه.... میدانم که امروز چادر من مایه دلگرمی فرزندت مهدی عجل الله است و خوشحالم ،خوشحالم که باعث لبخند یوسف فاطمه هستم. اللهم عجل لولیک الفرج به حق خانم فاطمه زهرا سلام الله
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چیزی نیست چندتا سپاهی و بسیجی هستن که برای امنیت من و شما برای تمامیت أرضی کشورشون برای دینشون و ناموس ایرانی انقد تو سرما موندن تا یخ زدن کاش یکم به جای اینترنشنال و من و تو یکم به حقیقتها پی میبردیم تفکر و تعقل نعمت بزرگیه امیدوارم از این نعمت بی نصیب نباشیم اینا همونایی هستن که این روزها تا اسمشون(سپاهی،بسیجی)میومد یه عده از خدا بی خبر میخواستن تکه تکه شون کنن تا دنیا دنیاست این بچه های سپاهی و ارتشی و بسیجی هدفشون همون هدف ایام انقلاب و جنگِ همون غیرت همون تفکر همون سماجت... ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashmanmontazerkhadijeh ✾•🌿🌺🌿•✾
@hejabnaein سلام به همگی لینک کانال حجاب نائین اگه دوست داشتین عضو بشید کانال خوبیه ممنون
❤️ آبان ماه سال 59 بود.روز عاشورا آماده شدم تا به هيئت بروم ساعت ده صبح بود.يكدفعه ضعف شديدي در بدنم حس كردم.گويي جان از بدنم خارج  مي شد.همان جا كنار در نشستم.نفهميدم خواب بودم يا بيدار.يكدفعه محمد پسرم را ديدم كه با فرق خونين روي زمين افتاده!چند روزي ازعاشوراگذشت .شخصي كه مي گفت از همرزمان محمد است به خانه ما آمد.ايشان گفت:صبح عاشورا با سي نفر از بچه هاي سپاه سر پل ذهاب به عمليات رفتيم.در راه در كمين ضد انقلاب گرفتار شديم .از جمع بچه ها فقط من توانستم از ميان كوه و تپه ها فرار كنم.بقيه بچه ها به شهادت رسيدند.پرسيدم شما محمد من را ديدي ؟مطمئن هستي شهيد شده؟!گفت:بله،اتفاقا ايشان را ديدم.گلوله اي به فرق سر او اصابت كرد وروي زمين افتاد پرسيدم چه ساعتي اين اتفاق افتاد؟گفت:حدود ساعت ده صبح!اما من سالها در آرزوي ديدار پسرم بودم.هيچ خبري از او نداشتم.تا اينكه دو سال قبل ناراحتي قلبي من شديد تر شد.آنقدر كه هيچ كاري نمي توانستم انجام دهم.تا اينكه انتظار من به سر آمد.! یك شب در عالم رويا پسر من محمد با لباس سپاه ويك اتومبيل زيبا به ديدار من آمد.با هم به بهشت زهرابر سر مزار حسين پسر ديگرم رفتيم.آنجا خيلي خلوت بود.همين كه به مزارحسين رسيديم يكدفعه جمعيت زيادي در كنار ما جمع شده اند.آنها به من ومحمد سلام كردند .فهميدم آنها شهدا هستند.بعد محمد من را به خانه رساند.واشاره اي به قلب من نمود.يكدفعه از خواب  پريدم.پزشك معالج هم باورش نمي شد .هيچ اثري از ناراحتي قلبي  بجا نمانده بود.قلب من ديگر هيچ مشكلي پيدا نكرد.از آن روز هم پسرم مرتب به من سر ميزد.آخرين بار روز عاشورا بود.دي ماه سال 88.وقتي در غروب عاشورا صحنه هاي هتك حرمت به اين روز عزيز از تلويزيون پخش شد فقط اشك مي ريختم .همان شب باز پسرم به ديدن من آمد با هم به باغ زيبايي رفتيم در گوشه باغ نهر آبي  بودكه اطراف آن را درختان وچمن پوشانده بود.يكدفعه حضرت امام را ديدم .با همان هيبت زمان حيات.پيراهن بلند سفيد بر تنشان بود مشغول وضو بودند.جلو رفتم وسلام كردم .حضرت امام با خوشرويي جواب دادند . بي مقدمه گفتم :آقا اين چه وضعي كه به وجود آمده!چرا بعضي اين كارها را ميكنند؟!حضرت امام لبخندي زدوفرمود:دلتان قرص باشد هيچ اتفاقي نمي افتد!   تمام شدو....   راوی:مادر شهیدان محمد وحسین دهلوی ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽