🌸🇮🇷🌸🇮🇷🌸
#من_فدای_سیدعلی
دیدم عکسی که تو در پای ضریح
با دلی پر زغم و غصه
پر از بغض
ولی همچون کوه
سر خود را به همان پنجره ها بنهادی
نکند پای ضریح
دل تنگت؛
دل مظلوم و صبورت؛
گله از ما بکند؟
که اگر طعم رضایت ندهد لبخندت
مردم کوفه ی دوران حسین
طعنه خواهند به ما زد:
"که چه فرقی داریم؟"
'ما همان نسل جوانیم
که ثابت کردیم'
روی در روی ز دشمن نهراسیم هرگز
فتنه را با کمک حرف تو خواهیم شناخت
و پر از شور و تکاپو
تحت فرمان تو ای پیر خراسانی ما !
محکم و پابرجا
یک به یک
هرچه که سختی باشد
میشود راه نجاتی
به سوی آینده
نه بترسیم از شب
نه بترسیم از گرگ
و نخواهد که تواند دشمن
ذره ای شک بنهد در دل ما
همه فرزند توییم
دل به مهرت داریم
و نفس در گروی خنده ی تو
با سکون میرود و می آید
نکند پای ضریح
گله از ما بکنی.......
#بچه_شیعه
تازنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
🌸🇮🇷🌸🇮🇷🌸
@mahdavieat
خدایا...
از تو ممنونم که در دل ما
محبت سید علی خامنهای را انداختی
تا بیاموزد درس ایستادگی را... 🌿
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🕊🌱
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴گوش کن ببین اگه این هفت علامت رو داری
منتظر واقعی ظهور هستی...
استادماندگاری
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/mahdavieat
حتما عضو کانال مهدویت بشوید
🔴 ورود پراید و پیکان رو به کیش رو میتونید ممنوع کنید ولی ورود بی حجاب رو آزاد گذاشتید و نمیتونید ؟!
🔴 #بیداری
🌍 خبری که در بین خبرهای اخیر گم شد
🔹رهبر انقلاب در ترکیب جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام نام روحانی و ناطق نوری را حذف کرد
@mahdavieat
🔺حکومت آمریکا تا دید عربستان با ایران رابطه برقرار کرد بحث نقض حقوق بشر آلسعود رو مطرح کرد... اینا که ٧ساله غرق جنایت در یمن و سرکوب مخالفان داخلیشون هستن و امریکا صداش درنیومده بود، حالا چی شد؟!
🔴 کمپین فصل بیداری
@mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 خانم خبرنگار و آقای طلبه 💗
قسمت14
تا صبح نخوابیدم و به اتفاق دیشب فکر کردم.
خدایا تو خودت شاهدی از وقتی به سن تکلیف رسیدم و مامانم یه چادر سفید گل گلی سرم کرد دیگه هیچ نامحرمی حتی یه شاخه مومو ندیده...
اون وقت دیشب محمدجواد منو....
پسرک دیونه اون در وسط چکار میکرد...
....
تق تق
_بفرمایید
فاطی: السادات بدو بیا حاج خانوم میز صبحانه رو چیده
_باشه الان میام.
لباسامو پوشیدم و چادر نمازی که حاج خانوم بهم داده بود رو سر کردم.
ـتوی آینده به خودم نگاه کردم.
از بی خوابی و گریه های بی اراده دیشب چشمام متورم و قرمز شده بود.
هی...
از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی آشپزخوه به همه یه سلام آروم دادم
همه با خوشرویی و بلند جوابمو دادن
و فقط محمدجواد بود که سرش پایین بود و آروم سلام داد...
بین فاطمه و علی روی صندلی نشستم.
حاج خانوم با محبت نگاهم کرد و گفت:
وای مادر چشات چیشده...
دیشب نتونستی خوب بخوابی؟
با این حرفش همه توی صورتم دقیق شدن حتی محمدجوادم سرشو گرفت بالا نگاهش که تو نگاهم گره خورد سرمو انداختم پایین
_چیزی نیست بخدا دیشب دیر خوابیدم چشمام خسته اس نگران نباشید...
دو سه تا لقمه خوردم بلند شدم بالاخره موفق شدم حاج خانوم رو راضی کنم تا ظرفا رو بشورم.....
همه رو فرستادم توی پزیرایی و خودم توی آشپزخونه موندم .
سید: فائزه خانوم
به طرف پشت سرم برگشتم...
سید سرش پایین بود.
با لرزشی که توی صدام محسوس بود گفتم : بله بفرمایید
سید: من...
من واقعا بخاطر دیشب متاسفم...
یعنی واقعا بی عقلی کردم...
بخدا نخواستم بد خواب بشید وگرنه قبلش در
میزدم و بیدارتون میکردم..
من فکر نمیکردم شما با اون وضع باشید
_آقامحمدجواد شما تقصیری ندارید...
یعنی اتفاقیه که افتاده...
بهتره فراموشش کنید...
سید: فقط میشه حلالم کنید...
بین حرفاش پریدم..
_میشه ادامه ندید...
سید: بازم معذرت میخوام...
فقط حلالم کنید...
اینو گفت و از در آشپزخونه بیرون رفت.... بیرون رفتن محمدجواد همانا و شل شدن پاهام همانا... صندلی رو گرفتم تا نیوفتم و بعدم روش نشستم....
خدایا... چقدر شنیدن اسمم از زبونش
شیرین بود...
فقط کاش تو موقعیت بهتری این اتفاق شیرین میوفتاد.... کاشکی...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸