🌸از عمق جان نفس بکش
🌿نگرانیهایت را به خدا بسپار
🌸چایت را با آرامش خیال بنوش
🌿و تمام خاطراتِ خوبت را مرور کن
🌸این تنهـا هدیـهای هست کـه
🌿میتوانی به خودت بدهی
🌸سـلام صبحتون پر امیـد
🌿حال دلتون قشنگ
🌸روزای عمرتون گرم محبت
🌿زندگیتون پراز عطر و مهربانی خداوند.
http://eitaa.com/mahdavieat
🍁دنیا مانند گردویی است بی مغز!
ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند...
به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد.
یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن،
گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند...
ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟!
گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا میڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت...
دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم...
http://eitaa.com/mahdavieat
🛅طبق گفته دکتر غلامی، در فصل آخر سال 1401، بانک مرکزی به هر کارمندش حداقل 1.3 میلیارد تومان وام قرضالحسنه با مدت بازگشت بیش از 30 سال پرداخت کرده است‼️
قرض الحسنه با بازگشت ۳۰ساله؟ 😳
یعنی ماهی ۳ میلیون
یک میلیاردتومن سی سال دیگه پول توجیبی بچههاهم نمیشه، تا اون موقع قسط میدن؟ اونم چقدر؟ ماهی ۳ تومن. اصلا زندهان تا اون موقع؟ اصلا مضحکه این اعداد و ارقام
آقا دلار، تحریم و دشمن و همه چیو ول کنید بانکهارو بچسبید. اینها تورم واقعی رو درست میکنن. تازه این گوشهای از کرامات بانکهاس
حسیندارابی
💢توجه توجه 💢: وقتی آقای دارابی میگه #دلار رو ول کنید یعنی دقیقا گلوگاه دلاره که ایشون از ترس #دلارزدایی داره به همه چیز چنگ میاندازه والا این روند بانک ها رو خود من که یک آدم معمولی هستم حداقل هفت هشت سال بیشتره میدونم ، حالا چیشده یهو این روند براتون مهم شده ؟!
بعله درسته یکی دست گذاشته روی یک جای حساس یعنی #دلار
در اینکه باید از این روند بانکها جلوگیری بشه که شکی نیست و بارها هم گفتیم؛ مهم حذف دلار از مواد اولیه و بطور کلی #دلارزدایی است که جیغ خیلی ها رو در میاره ‼️
مگر بقیه کارکنان دولت،، شهروند این کشور نیستند⁉️
چرا اینقدر در کشور تبعیض وجود دارد⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 جاویدالاثر، سردار شهید حسن اکبری
نثار ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تاکنون#صلوات🌹🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
❣متوسل بشیم به شهدا❣
#حکایت
💎 روزی در نماز جماعت موبایل یک نفر زنگ خورد
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود
بعد از نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر به نماز نرفت.
.
همان مرد به کافه ای رفت
و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.
مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره،
فدای سرت...
و او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد.
.
حکایت ماست:
جای خدا مجازات می کنیم جای خدا می بخشیم...
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃⛔️
صحبتهای مادر و همسر شهید الداغی پس از انتشار تصاویر خصوصی شهید با همسرش
پ ن: چقدر امثال مصی به نکبت افتادن که گوشی خانم شهید را هک میکنن باهاش کاسبی راه بندازن😐
یه کم فقط یه کم انسان باشید، شاید خوشتون اومد
🍃🌹ـــــــــــــــ
http://eitaa.com/mahdavieat
18.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅دوستان نماز جمعه رفتید ببینید امامان جمعه موضوع شاستی بلند را مطرح میکنند یا اظهارات امام جمعه رشت را
یا از کنار هردو عبور میکنند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت١٠١
فاطمه دوباره شروع کرد به حرف زدن: فائزه... من اون همه بازی کردم... اون همه دروغ گفتم... اون همه توطعه کردم... همه اینا برای به دست آوردن جواد بود... جوادی که از بچگی دوسش داشتم ولی اون همیشه منو مثل خواهر خودش دید... فائزه من تورو از جواد گرفتم و هرکاری که در توانم بود برای خراب کردن تو جلوش و عزیزکردن خودم کردم... ولی نشد... نشد فائزه... نشد... عاشق نشداون تورو میخواست... اون رو میخواد... اون از تو دست نمیکشه دختر... من فقط شیش ماه تموم زندگی رو به کام هممون تلخ کردم... تو هر چه قدر سختی کشیدی جواد ده برابر کشید... منم این وسط شدم کسی که آب شد با آب شدن جواد... دیگه نتونستم ادامه بدم فائزه... تو رو نگاه کردم و خودمو... تو بخاطر عشقت به جواد همه چیت گذشتی... ولی من بخاطر عشقم به جواد از همچی گذشتم... تو همه چیت جواد بود که ازش گذشتی... ولی من از همه چی که انسانیت و شرف و معرفت و دین و ایمون بود گذشتم... فائزه ما هر سه مون توی این بازی باختیم... هیچ کس به خواسته هاش نرسید... فقط...
با صدای پر از گریه گفتم: فقط چی؟
فاطمه: فقط مهدی برد...
به معنای واقعی کلمه شک بهم وارد شد... یعنی چی... این داره چی میگه...
باتردید پرسیدم: کدوم مهدی؟
فاطمه: همون آشغالی کرد امشب قراره کنار بشینه سر سفره عقد... همون پسرخاله عوضیت... من و اون تو دانشگاه نیشابور همکلاسیم... به طور اتفاقی فهمیدیم که چیکار همدیگه ایم... از عشقم به جواد گفتم و اون از عشقش به تو... مهدی گفت میخوای به دستش بیاری؟ گفتم اره... گفت پس بیا یه بازی رو شروع کنیم که هردومون به عشق بچگیمون برسیم... بهم گفت باید جواد رو جلوت خراب کنم... فکر نمیکردم موقعیتش به این زودی جور شه ولی یه شب بهم زنگ زد... گفت فائزه اومده قم... سریع بلیط بگیر با اولین پرواز برو قم... همه حرفایی که بهت زدم نقشه مهدی بود... اون حتی میدونست دقیقا تو تو چه ساعتی کجایی و منو میفرستاد همونجا... مهدی گفت چه ساعتی حرمی منم به خاله گفتم حرم میخوام اونم جوادو مجبور کرد شب منو بیاره حرم... توی حرمم مهدی گفت مطمئن باشم تو میای جلو و ازم میپرسی من کیم... منتظرت بودم... مهدی گفته بود تورو میشناسه... گفته بود تو هیچ حرفی به جواد نمیزنی و همه چیز رو تموم میکنی... گفته بود باید اعتماد به نفستو نابود کنم... موفقم شدم... همه چیز طبق نقشه ما پیش رفت... منم همش داشتم سعی میکردم جوادو عاشق خودم کنم... _ببخشید یه لحظه
صدای مرد اومد چادرمو پوشیدم...
_خب...
http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸