شهید میلاد حیدری به گفته همکاران و دوستان یکی از بهترین افسران و خوبان مجموعه بود، کسانی که او را از نزدیک میشناسند بهتر از همه میدانند که میلاد چه اخلاق، چه منش و چه انگیزهای داشت... واقعاً وقتی مطلب بامداد امروز را برای رستم ایرانشهر در مورد شهادت نوشتم نمیدانستم که دقایقی بعد و شاید هم همزمان با نوشتن و انتشار همان مطلب یک عاشق دیگر قرار است پر بکشد، عاشقی که از او دو فرزند برای ایران ما به یادگار مانده است تا منتقم خون پدر باشند و پاسدار مرزهای اهورایی وطن.
میلاد حیدری یکی از نخبگان برجسته نطامی ایران بود که آسمانی شد.
ملت شهید پرور و غیرتمند ایران قدرشناس و نگهبان خون فرزندان خویش خواهد بود
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
https://eitaa.com/mahdavieat
🌹شهید همت:به جوانان بگویید:
امروز چشم شهیدان به شماست.
بپاخیزید، اسلام و خود را دریابید...
#دوازده_فروردین_سالروز_تولدش_مبارک
🕊شادی روح بلندش #صلوات
🔺️مالک یک رستوران در فرحزاد تهران یک خودپرداز اختصاصی گذاشته بود برا خودش کنار صندوق رستوران، که وقتی خواستی پول غذاتو حساب کنی، به جای دستگاه پوز، ازت رمزت رو بپرسه و برای خودش کارت به کارت کنه!
#فرار_مالیاتی
عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله:
أَنَّهُ قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ يَصُومُ فَيَقُولُ عِنْدَ إِفْطَارِهِ «يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ أَنْتَ إِلَهِي لَا إِلَهَ لِي غَيْرُكَ اغْفِرْ لِيَ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلَّا الْعَظِيمُ» إِلَّا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر بنده روزه داری هنگام افطار این دعا را بخواند همانند روزی که به دنیا آمده از گناهان پاک می شود:
«يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ أَنْتَ إِلَهِي لَا إِلَهَ لِي غَيْرُكَ اغْفِرْ لِيَ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلَّا الْعَظِيمُ»
ای بزرگ ای خدای بزرگ! تو خدای منی که خدایی جز تو ندارم. [بار]گناه بزرگ مرا بیامرز که گناه بزرگ را کسی جز خدای بزرگ نمی آمرزد.
📕اقبال الاعمال،ج۱،ص۱۱۴
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج مخصوصا لحظه #افطار و #سحرهای #ماه_مبارک_رمضان
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/mahdavieat
حتما عضو کانال مهدویت بشوید
در حمله امروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به پایگاه صهیونیستی ۹ افسر ارشد صهیونیست ها به هلاکت رسیدند.
این حمله پاسخ حمله شب گذشته بود که یک نظامی سپاه شهید شد.
یک به نه رو داشته باش
بازم داریم برات 😂✌
••⊰❁༺⃟💠طنزوتحلیل♥️⃟🌸❁⊱••
مقام سابق وزارت خزانهداری آمریکا
اگر کشورهای بریکس و عربستان همانطور که اعلام کردهاند بجای دلار از یوان چین استفاده کنند:
۱-اقتصاد آمریکا از درون فرومیپاشد.
۲-آمریکا تورم سرسامآور در سطح تورم جمهوری وایمار را تجربه میکند.
۳-آمریکا جایگاه ابرقدرتی خود را از دست میدهد.
«فواد ایزدی»
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبری: پیکر لُخت یک زن را برای فروش کالا به نمایش میگذارند!
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت۴١
با احساس سوزش دستم چشمامو باز کردم.
نور چشمامو زد و دوباره بستمشون.
صدای محمد آروم تو گوشم پیچید: فائزم... خوبی؟
صدای محمدم بغض داشت...
_مح...
نتونستم ادامه بدم... واقعا نتونستم... توانایی حرف زدن نداشتم... آخ دستم میسوزه...
چشمامو دوباره باز کردم تا به نور عادت کرد...
توی یه اتاق بودم در و دیوار سفید بود
به دستم نگاه کردم سرم زده بودن بهم و محمدم دستشو گذاشته بود رو دستم...
_اینجا... کجا...
محمد با صدای پر از بغض گفت : الهی فدای خانومم بشم... حرف نزن حالت بد میشه.... اینجا بیمارستانه....
حالم یه جوری بود.... پلکام رو نمیتونستم باز نگه دارم... دستم درد میکرد... اشکام جاری شدن...
محمد دستو ول کرد و از روی صندلی کنار تختم بلند شد و روی صوتم خم شد...
با صدای گرفته و از ته چاه گفت: مگه نگفتم دیگه حق ندتری گریه کنی... چرا میخوای بکشیم...
صورتش داشت به صورتم نزدیک میشد که یهو در باز شد و فاطمه و علی اومدن داخل...
علی روی صورتم خم شد و لپمو بوسید.
علی: الهی فدات شم خواهری حالت چطوره
محمد به جای من جواب داد: خوب نیست... نمیتونه درست حرف بزنه... سختشه...
فاطمه اومد کنارمو دستمو تو دستش گرفت و آروم توی گوشم گفت: پاشو پاشو این لوس بازیارو در نیارایییش داری ناز میکنی دیگه واسه اقاسیدولی سید داشت سکته میکرد هااااکم مونده بود بزنه زیر گریه...
علی: عزیزدلم فاطمه خانومم زشته توی جمع درگوشی صحبت کنی
فاطی: صحبت زنونه بود
محمد: علی نگفت کی مرخص میش
علی: چرا گفت سرمش تموم شد بگو پرستار بیاد بکشش بعد مرخصه
محمد: برم بگم بیاد تموم شده ها
فاطی: شما بشینید من میرم میگم بیاد.
فاطمه از در اتاق بیرون رفت و بعد با پرستار اومد وقتی خواست سرم رو از دستم بیرون بیاره از ترس درد چشمامو بستم
محمد دستمو گرفت و گفت: تموم شد عزیزم بلند شد
به کمک محمد بلند شدم فاطمه چادرمو سرم کرد و با علی جلو افتادن رفتن حسابداری منم تکیه داده بودم به سیسه محمد و اون دستشو دورم پیچیده بود و راه میرفتیم.
روی حیاط بیمارستان منو روی نیمکت نشوند.
محمد پایین نمیکت نشست و دستمو تو دستش گرفت
محمد: فائزه... دوست دارم... طاقت ندارم دیگه اینجوری ببینمت... تورو خدا دیگه اینجوری نشو...
بغض تو صداس وادارم کرد فقط نگاش کنم و آروم گفتم: چشم محمدم... چشم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت۴٢
صبح با صدای آلارم گوشیم از خواب بلند شدم حالم خیلی بهتر شده بود.
دیشب واقعا داشتم میمردم سردرد... بدن درد... اصلا هیچی نگم بهتره بخدا.
محمد تا دیروقت پیشم بود و برای سلامتیم نماز خوند و بالای سرم دعا خوند و باهام حرف زد وقتیم خواب رفتم فاطمه گفت رفته خونه دوست باباش که این یه هفته اونجان بخوابه.
الان ساعت دو ظهره مامان برام سوپ درست کرده ولی نمیتونم بخورم
_بابا به خدا اشتها ندارم
مامان با خشم گفت: هیچی نخوردی از دیروز ضعف میکنی دختر باید بخوری
فاطی: مامان جان شما غصه نخوردید من مجبورش میکنم بخوره.
فاطمه با ظرف سوپ کنارم نشست.
فاطی: میوفتی میمیری ها راحت میشم از دستت پاشو اینو کوفت کن خواهرمن
_نمیخوام بخوررررم اشتها ندارم
فاطمه زیر لب گفت : از دست تو
و پاشد و رفت.
تقریبا نیم ساعت بعد در اتاقم بدون در زدن باز شد و محمد بدون در زدن اوند تو (اوه اوه اعصابش عجیب خطریه ها)
محمد با فریاد و عصبانیت اومد طرفم گفت: چرا هیچی نمیخوری؟ هان؟
با ترس و لرز گفتم : س...سلام
محمد:سلام دختره ی بی فکرچرا غذا نمیخوری هان چرا
_بخدا اشتها نداشتم
محمد با داد گفت: ببین اشتها نداری واسه خودت نداری باید بخوری... باید مراقب خودت باشی... تو الان فقط مال خودت نیستی... مال منی... میفهمی... زن منی... مال منی... باید مراقب خودت باشی باید
با بغضی که توی صدام بود گفتم: محمد ببخشید من بخدا نمیخواستم ناراحتت کنم...
در گوشم آروم گفت: دوست دارم فائزه...
بخدا دیوونتم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت۴٣
محمد با قاشق تا ذره آخر سوپ رو به خوردم داد.
احساس خوبی داشتم.
فکر میکنم همه دردام تموم شده و الان آرومم خدایا شکر
محمد: نازگل خانوم کجا سیر میکنی
_نازگل کیه
محمد: نازگل یعنی فائزه من
_محمد
محمد:جان محمد؟ ؟ بگو فائزه
_فقط پنج روز دیگه پیشمی؟
محمد با افسوس گفت: هی... فقط یک روز
_چرامگه قرار نبود یک هفته بمونین تازه دو روزش گذشته که...
محمد: چیکار کنم مامان اسرار داره برگردیم قم... مجبورم به جان خودت... ولی ان شالله آخرای مهر میام کرمان دوباره...
حالم بد شده بود...
نا خداگاه سرمو با حالت قهر برگردوندم...
محمد: الهی من دورت بگردم تورو خدا از دستم ناراحت نشو خانووومم... ببینمت... نگاه کن منو... فائزه جان محمد نگام کن...
قسم جونشو که داد ناخداگاه نگاهش کردم بغض داشتم.
محمد: فائزه بقران یه قطره اشک بریزی یه بلایی سر خودم میارم ها
خودمو کنترل کردم که گریه نکنم.
_محمد دلم برات تنگ میشه...
محمد: الهی قربون اون دلت بشم قول نیدم فردا تا شب قبل رفتنمون کنارت باشم... هرچند خیلی کمه... _ممنون... محمد من حتی یک ساعت کنارت بودنم با دنیا عوض نمیکنم.
محمد: الهی قربون خانم گلم بشم
محمد تا شب پیشم موند و بهم محبت کرد مطمئنم دیگه اثری از بیماری نمونده توی وجودم.
شب که محمد رفت توی اتاقم نشستم و شروع کردن به نوشتن خاطره این چند زوز که کنارم بوده و عکس هایی که با دوربین گرفته بودیم رو نگاه کردم... چقدر دوسش دارم خدایا..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجتالاسلام عالی
🔸#امام_زمان عجلالله فرجه؛ روح عالم وجود
👌کوتاه و شنیدنی
👈حتما ببینید و نشر دهید
@mahdavieat
May 11
🍃🌹🍃
⭕️ جلالی، نماینده مجلس خبر داد:
توافق مجلس، وزارت کشور، شورای امنیت ملی و قوه قضائیه برای اجرای طرح مقابله با بیحجابی
حسین جلالی از توافق بین قوه قضائیه، نیروی انتظامی، وزارت کشور، شورای امنیت ملی، شورای فرهنگ عمومی و مجلس شورای اسلامی برای اجرای یک طرح در این زمینه خبرداد و گفت:
🔹این طرح که به زودی اجرایی میشود درباره هفت گروه تدوین شده و این هفت گروه باید سعی کنند که با رعایت احترام قانون و عدم قانون شکنی برای خودشان و مسئولان دردسر ایجاد نکنند.
🔹این هفت گروه شامل داخل وسایل نقلیه اعم از خودرو و قطار و هواپیما و مترو، اماکن، مراکز و موسسات آموزشی، کف خیابانها، تفرج گاهها و پارکها، فضای مجازی شامل سلبریتیها و ورزشکاران و هنرمندان، فرودگاهها و ترمینالها و سازمانهای دولتی میباشد
🔹اگر کسی هنجارشکنی را ادامه دهد از خیلی خدمات اجتماعی محروم خواهد شد.
#حجاب
🍃🌹ـــــــــــــــــ
http://eitaa.com/mahdavieat
نظام جمهوری اسلامی ایران مثل کشتی نجات است هر بنده خدایی پیاده شود بازنده است بزرگواران ❤️❤️
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
https://eitaa.com/mahdavieat
#اوخواهدآمد
✨آید ز سفر نگارم ان شاءالله
آن نور دو چشم تارم ان شاءالله...
✨سوگند خورم که صبح روز فرجش
جان در قدمش سپارم ان شاءالله...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
http://eitaa.com/mahdavieat
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
#سلام_امام_زمانم
#امام_زمان
#دعای_تعجیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هدیه ویژه حسنین الحلو عراقی به مسلمان شده برزیلی و همسرش
🔹حرم امام حسین(ع) جاییه که زندگی من رو عوض کرد...
تازنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
http://eitaa.com/mahdavieat
📢 جمعی از مسئولان نظام با رهبر انقلاب دیدار میکنند
📩 در سیزدهمین روز از ماه مبارک رمضان، سران قوا، مسئولان و کارگزاران نظام، جمعی از مدیران ارشد دستگاههای مختلف، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مسئولان سابق و فعالان اجتماعی و فرهنگی، سهشنبه عصر با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار خواهند کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خب رعنا رحیم پور هم تاریخ انقضاش تموم شد، وسط اغتشاشات فایلی از ایشان با مادرش لو رفت که علیه اینترنشنال حرف میزد و میگفت این رسانه دنبال تجزیه ایران است.
🔻 به همین راحتی تمومت میکنند، ایران نیست لگد بزنی آنتن بهت بدن، هنوز بی بی سی رو تخریب نکرد رفیقش اینترنشنال تخریب کرد ولی چون اینا از یک اتاق مشترک دستور میگیرند و تو بخوای بازی بهم بزنی خودتو حذف میکنند.
🔻این عاقبت همه افرادی است که با انقلاب دشمنی کردند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت۴۴
امروز روز آخریه که محمد کنارمه
امشب ساعت هشت قراره با خانوادش برگردن قم
ساعت ده صبحه آماده شدم و و دم در خونه منتظرم تا محمد بیاد دنبالم و بریم بیرون... دوس دارم این روز آخری واقعا خوشبگذره... هرچند حتی وقتی میبینمش انگاری دنیا مال منه....
یه پیراهن سبز پوشیده و یه شاخه گل سرخ دستشه و داره بهم نزدیک میشه... با لبخند نگاهش کردم وقتی بهم رسید گل رو بهم داد و سرمو بوسید
محمد: سلام عرض شد فرمانده
_علیک سلام سرباز ماشینت کو
محمد: فرمانده جان سردار با مافوقش میخواستن دو نفره برن کرمان گردی ماشین رو بردن
_پس بزن پیاده بریم ای سرباز
محمد: فرمانده جانم حالا کلشم پیاده لازم نیس که تاکسی هم میگیریم
_باشه حالا وقت تلف نکن روز آخری بیا بریم محمد
محمد شرشو پایین انداخت و با افسوس گفت: میدونم از دستم ناراحتی... میدونم میگی بدقولم... میدونم دیگه قبولم نداری... ولی بخدا بخاطر زندگیمونه... نمیخوام بهانه دست مامان بدم... شرمندتم فائزه...
با اینکه بغض داشتم و غم عالم رو سینم بود ولی طاقت شرمندگی محمدمو نداشتم.
_آخه این حرفا چیه میزنی تو محمد... بخدا بازم از این حرفا بزنی واقعا از دستت ناراحت میشم...
محمد سعی کرد خودشو شاد بگیره:
چشم ماه بانو...
_خب کجا بریم
محمد مثل آدمای متفکر دستش رو زیر چونه اش گذاشت و سرشو تکون داد و یهو گفت: بریم اولین پارکی که بهش رسیدیم. اوکی
_اوکی
کنار هم راه افتادیم . دست منو گرفت توی دستش و برام حرف زد. حرف هایی که دلمو مثل نسیم بهاری نوازش میکرد. از عشقش بهم گفت. از این که اولین دختریم که دلشو برده. از اینکه میخواد کنار هم یه زندگیه امام زمان پسندانه بسازیم. از اینکه نمیزاره حتی کسی بهم نگاه چپ کنه. نمیزاره یه غصه تو دلم باشه.
محمد گفت و گفت و گفت و من با همه وجودم باور کردم...
محمد از عشق گفت و من حرفاشو با عشق شنیدم...
محمد گفت یکی از واحد های همون آپارتمان پنج طبقه ای که توش زندگی میکنن رو باباش برای محمد گرفته و اونجا قراره زندگی کنیم.
محمد گفت از هر اتفاق خوب و از هر چیز خیری که قراره پیش بیاد...
غرق خوشی بودم....
و همه چیز کامل بود...
چرخ گردون بر وفق مراد میچرخید و غافل از اینکه طوفان حادثه از پیش خبر نمیکنه و وقتی بیاد همه چیز رو با خودش میبره..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/mahdavieat