فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #برش_دیدار | موضع تهاجمی در تبلیغ
✏️ برشی از بیانات اخیر رهبر انقلاب در دیدار مبلغین و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #برش_دیدار | موضع تهاجمی در تبلیغ
✏️ برشی از بیانات اخیر رهبر انقلاب در دیدار مبلغین و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ اگه این دروغ ها رو نمیگفت که نمی تونست پناهندگی بگیره!
🔹 از کدوم ممنوعیت حرف می زنی خانم؟
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویژه
🎥 من محبت ائمه رو دارم؛ یعنی ولایت دارم؟!
👤در بیان امام "سیدعلی خامنهای"
#من_فدای_سیدعلی❤️❤️
http://eitaa.com/mahdavieat
توله های ملکه برای اون خرفت یک دست سیاه پوش شدن اون وقت به محرم که میرسه میگن چرا سیاه میپوشید !😏
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 فرا رسیدن ماه عزای خون خدا تسلیت
◾️ حاضرم بر سر بازار به خیرات روم
◾️ ننشیند پَرِ خاکی به سرِ خواهرِ تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فوری: پاسخ کوبنده مهاجر جهادگر افغانستانی به تیتر چند روز قبل روزنامه جمهوری اسلامی!
🔶 این صحبتها یکسال قبل و راجع به پیش نویس طرح سازمان ملی اقامت مهاجرین است اما امروز بیش از همه، دستاندرکاران روزنامه جمهوری اسلامی که عبارت «جنوب تهران؛ در اِشغال اَفغانها» را تیتر اول خود کرده بودند، به آن نیاز دارند!
📌 پینوشت:
روزنامه جمهوری اسلامی، اگر زمان صدر اسلام بود احتمالاً تیتر میزد: «مدینه در اشغال مهاجرین مکه»!
#جمعیت_افغانستانیهای_مقیم_ایران ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پلیس #باکو امروز به خانه سیده شهلا هجوم برد،محاصره اش کرد و آنها را در صورت پایین نیاوردن پرچمهای امام حسین(ع) تهدید به بازداشت کرد، اما سیده شهلا بدون توجه به اخطار پلیس بههمراه فرزندانش،پرچمهای قدیمی محرم ۲۰۲۲ را با پرچمهای جدید محرم ۲۰۲۳ تعویض و بیعت خود را تجدید کرد.درود!😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربلایی احسان اسماعیلی
مشهد مقدس...
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/mahdavieat
حتما عضو کانال مهدویت بشوید
#سلام_امام_زمانم 🖤
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...
▪️سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو میتراود...
سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت میشوی!
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت صاحبالامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
https://eitaa.com/mahdavieat
🍃🌹🍃
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
#امام_حسین علیه السلام
#یاحسین علیه السلام
#سلامصبحبخیر
💢 بهناز جعفری و طناز طباطبایی هم شیوه جالبی پیش گرفتن، خودشون در انظار عموم و حتی پست های پیجشون، حجاب دارن اما دائما عکس و فیلم خانمایی که کشف حجاب کردن، استوری می کنن و قانون شکنی رو تشویق می کنن.
🔹 خودشون تو حاشیه امن هستن ولی از بقیه مایه میذارن ولی بقیه رو تحریک به قانون شکنی میکنن…
🔹 قوه قضاییه با اینها که تشویق قانون شکنی میکنن برخورد قاطع کند.
سردار رادان یک ولایی با ایمان است بزرگواران
سید حسن نصرالله: اگر می خواهیم موضوع آتش زدن قرآن تکرار نشود، همه کشورهای عربی باید مانند عراق عمل کنند.ما از دولت لبنان می خواهیم در اعتراض به هتک حرمت مقدسات مسلمانان، سفیر سوئد را از لبنان اخراج کند
سیدحسن نصرالله خواست در پاسخ به اهانت مجدد به قرآن کریم در سوئد، تمامی مجالس محرم به صورت جمعی چند دقیقه قرآن تلاوت کنند.
🌷 شهید همت:
🌿 #اخلاص یعنی پاک شدن درون، پاک شدن به منزله ی اینکه انسان #ایثار پیدا کند، متقی شود و خودش را برای یک عملیات درونی آماده کند.
صبحتون شهدایی....
#قاسم_بن_الحسن
#شهدا۰۱۲۰
🌸🌸🌸🌸🌸
🍁کوچهی هشت ممیز یک🍁
قسمت یازدهم
هرکسی چیزی می گفت. یکی می گفت: "ببین شب اول ماه مبارک چطور مسجد بهم ریخته"، دیگری می گفت: "این سید را خدا رساند. چه به موقع هم آمد." دیگری می گفت: " اینطور که نمی شود، بالاخره تکلیف مسجد و نمازجماعت هایش چه می شود؟ " خانمی فریاد زد :" مگر این مسجد مسوول ندارد که انقدر بی برنامه ست. الان تکلیف ما خانم ها چیست که برای نماز جماعت آمدیم و شب ماه مبارکی با این اوضاع نابسامان روبرو شدیم. "
🔸 خانمی گفت: "من اصلا به او اقتدا نمی کنم، عمری پشت سرحاج احمد نماز خواندم و هیچ کس را جز او قبول ندارم و خودش به صورت فرادی نمازش راشروع کرد. " برخی صف نمازش را عقب تر بردند که بتوانند از صف های پشت سر سید، اتصال بگیرند و قامت ببندند. بعضی خانم ها که بلاتکلیف بودند تصمیم گرفتند نمازشان را فرادی بخوانند که نکند یک وقت روزه ی شک دار گرفته باشند و از خیر ثواب نماز جماعت گذشتند. دیگری گفت:" هیچکس حاج احمد نمی شود اما چاره چیست. نیامده ام مسجد که فرادی بخوانم و قامت بست. " بعضی از مردم مسجد طوری حاج احمد را می خواستند که گویی تنها روحانی عادل شهر است و کسی نیست که بتواند جای او را بگیرد
🔹سید، نماز را با طمانینه و بی توجه به همهمه به پایان رساند. متوجه جمعیت پشت سرش نشده بود. سربلند کرد و جلویش را خالی دید. به عقب برگشت دید اکثر جمعیت به او اقتدا کردند. مشغول ذکر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها شد. سر و صدای خانم ها مجدد بالا گرفت. حاج مرتضی بلندگوی مسجد را برداشت وگفت:" خانم ها لطفا سکوت کنید. ما ازهمان شبی که حاج احمد روحانی مسجد تصادف کرد، درخواست اعزام یک روحانی جدید برای مسجد کردیم. "
🔸راست می گفت. همان ساعات اولیه تصادف و رفتن حاج احمد به اتاق عمل، هیات امنا جلسه گذاشته بودند و بحث که ماه مبارک رمضان را چه کنند. در نهایت به این نتیجه رسیده بودند که از طریق واسطه ها درخواست روحانی از دفتر تبلیغات بکنند و کرده بودند.
خانم ها که تازه گوشی شنوا پیدا کرده بودند سفره دلشان راباز کردند. دراین گرمی هوا یه کولر درست وحسابی داخل مسجد نیست. یه جای درست وحسابی به خانم ها ندادید.پرده راتاجایی که جا داشته عقب کشیدید وما خانم ها هیچی جا نداریم .حالا هم که مشکل نبودن امام جماعت . حاج مرتضی مرتضوی، یکی از اعضا هیات امنا که دغدغه ی بیشتری نسبت به مردم و مسائل مسجد داشت، با زبان نرم مخصوصی که داشت، گفت: "فعلا یک روز تحمل کنید تا روحانی جدید اعزام شود. مسجد خانه ی خداست احترام دارد."
🔹نماز مسجد به امامت سید برگزار شد. بعد از نماز حاج مرتضی دعاهای مخصوص ماه مبارک را خواند بعد از خواندن دعای اللهم ادخل علی اهل قبورالسرور از سید خواست صحبت کوتاهی کند. سید، بلندگو را که به او تعارف شده بود دست گرفت. تشکر کرد. بسم اللهی گفت و همان جا، وسط مسجد، رو به جمعیت ایستاد. به همه سلام کرد و گفت: " اللهم ادخل علی اهل قبور السرور. از این دنیا که برویم، دستمان کوتاه می شود. خیلی کوتاه. دیگر هیچ چیز، هیچ کاری که جایگاهمان را بهتر کند، نمی توانیم بکنیم. الان هنوز نفس می کشیم. زنده ایم. از فرصت ها استفاده کنیم.."
همه ی صداها خوابیده بود. چشم ها به دهان سید دوخته شده بود . سید دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: " خدایا، سرور و شادی را بر همه مان بفرست. همه آن هایی که دستشان از دنیا کوتاه شده است را از خوان سفره پر نعمتت، روزی ده. در ماه مبارک رمضان سفارش شده این دعا را زیاد بخوانید که گناهان با خواندن آن، آمرزیده می شود. "
دست راستش را رو به آسمان کرد و مجدد، دعا را خواند: " اللهم ادخل علی اهل القبور السرور..." اشک، از گوشه چشمان حاج عباس سرازیر بود. با تک تک فرازهای دعا، اشک ریخت و روحش به پرواز در آمده بود. حالتی که او را به سالها قبل برده بود که پشت سر عالمی نماز خوانده بود و دعایش، او را اینطور منقلب کرده بود.
https://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸
🍁کوچهی هشت ممیز یک🍁
قسمت دوازدهم
🔹همه اتفاقات شب قبل را مسعود آقا، برای حاج احمد گفت. حس غریبی به او دست داده بود. بالاخره یک روحانی، رفتار روحانی دیگر را بهتر می فهمد و او، احترام سید را به خودش فهمیده بود. سید جواد تازه سوار یکی از اتوبوس های پارک شده جلوی بیمارستان شده بود با تلفن زهرا، پیاده شد تا هم راحت تر بتواند با عزیز دلش حرف بزند و هم اگر چیزی نیاز دارد، بخرد:
- به به . سلام زهرا خانم گل.. احوال شما؟ شما کجا اینجا کجا؟ ما زمینی ها خیلی دلمان برای شما آسمانی ها می تپدها.
زهرا از سلام کشدارِ پر انرژی سید و جمله محبت آمیزش چنان سر ذوق آمد که هر چه نگرانی و دلشوره داشت، فراموشش شد و گفت:" سلام جواد جان. خوبیم خداروشکر. ما که همیشه طرف شماییم. الان کجایید؟"
- الان صد متری بیمارستان بقیه الله هستم. جایت خالی بانو رفته بودم ملاقات یکی از همقطاران که در بوستانی پر گل، استراحت می کرد. بنده خدا خیلی درد داشت. برایش دعا کن.
+ ان شاالله که زودتر شفا پیدا کنند. کدام همقطار؟ به کدام سمت و سو؟ خیر باشد. چیز خاصی که نشده؟
سید از خوش صحبتی زهرا لبخند به لب هایش نشسته بود و خیال رفتن هم نداشت:
- الحمدلله حالشان بهتر است. نگران بیهوشی اتاق عمل بودم که شکرخدا، به خیر گذشت. روحانی مسجد محله مان است زهراجانم. دیروز بعد از ظهر با هم تصادف کردیم. سپر موتور گوشت و پوست زیر زانوی راستشان را بریده بود. صحنه دردناکی بود. بنده خدا خیلی اذیت شد. خدا ما را ببخشد.
🔹 نگرانی ای که از دیروز مدام دل زهرا را آشوب کرده بود، مجدد به دلش سرک کشید. با خود گفت: "پس تصادف کرده بود که آنطور خاکی و آشفته به خانه آمده و عمامه اش را مچاله شده زیر بغل گرفته بود." سعی کرد آرامشش را حفظ کند. شکر صدایش را با مزاح و گلایه و خنده مخلوط کرد و گفت: " آقا سید؟! حالا به من می گویی؟ آخ اگر قهر کردن بلد بودم تا سه روز قهر می کردم قهرکردنی. حالا حالِ خودت چطور است؟ خوب هستی؟ سردرد دیشبت هم مال همین بود؟ سید تو را به جدت قسم دکتر نرفته نیا خانه ها. اینجا از دست من و بچه ها جز دکتربازی کاری بر نمی آیدها. "
سید، نگرانی زهرا را با تمام وجود حس کرد و سعی کرد آرامش کند. چشم کِشداری گفت و ادامه داد: " نگران نباش. همین الان خودم را داخل یک مطب دکتر می اندازم و می گویم از فرق سر تا نوک شصت پایم را چک کند که ناقصی ای چیزی ایجاد نشده باشد. "
🔹صدای زهرا به خنده در گوش سید پیچد:" نترس. بادمجان بمی که آمده و با ما ازدواج کرده، آفت ندارد که هیچ، برکت هم دارد. به دکتر بگو چک کند ببیند چیزی اضافه ات نشده باشد، ناقصی پیشکش. دوباره زنگ می زنم ببینم دکتر چه گفته. هر آزمایشی لازم هست بدی ها. فعلا خدانگهدارت. "
زهرا می دانست تا او خداحافظی نکند، سید مکالمه را قطع نخواهد کرد و آنقدر ادامه می دهد که از خنده روده بُر شود. زینب، به صورت مادر نگاهی پر خنده کرد و گفت: "بابا کی می آید؟ " زهرا همان طور که دستش را به نرمی، روی لپ های دختر زیبایش کشید گفت: "می آید مامان جان. حالا برویم سراغ ادامه ی ماجرا." دست زهرا را گرفت و پر هیجان، به حیاط رفتند.
🔸علی اصغر گوشه دیوار چمپاتمه زده و حرکت مورچه ای که گیرش افتاده بود را نگاه می کرد. زهرا، پارچه سفیدرنگی که با چسب به دیوار وصل کرده بود را نشان زینب داد و گفت:" غیر از آبی آسمانی، دیگر چه رنگی بزنیم دختر نقاش من؟" زینب که عاشق رنگ صورتی بود بلافاصه گفت: "صورتی" کهنه پارچهی مچاله شدهی کوچکی را برداشت. داخل آب حوض کرد. آبش را چلاند. آن را بین انگشتان کوچکش بیشتر فشرد و روی رنگ صورتی آبرنگی که زن عمو تازه برایش خریده بود چند بار کشید. خیسی پارچه، دستش را صورتی کرده بود. سمت راست پارچه سفید آویزان شده را با حرکت های پیچ واپیچ صورتی کرد.
🔹علی اصغر هم که با آمدن مادر و زینب، دست از سر مورچه برداشته بود، به تقلید از زینب، پارچه کوچکی را در آب حوض خیس کرد و با کمک مادر، آبش را چلاند و آن را در رنگ سبز، حرکت داد. قسمت پایینی پارچه نیم متری سفید را هم او، سبز کرد. به به و چه چه های مادر، بچه ها را پر انرژی کرده بود: "عجب چمن های خوش آب و رنگی. نگاه نگاه این رد انگشت های خوشگل کدام پسرخوشگل است که چمن ها را چیده؟ "علی اصغر از حرفهای مادر کیف کرده و به خنده افتاده بود.
چشمان مشتاق زینب، دهان مادر را نشانه گرفت: " عجب پیچ های هیپنوتیزم کننده ای. ماشاالله زینب خانم. چه حساب و کتابی کرده و این خطوط را کشیده. بدون هیچ برخوردی. انگار که قطاری رو به آسمان در حال حرکت است. به به. چقدر زیبا. باباجواد وقتی ببیند، حتما شوکه می شود که این هنر دست کدام هنرمند است." چشم ها به سمت در ، راه کج کرد که بابا کی خواهد آمد.
https://eitaa.com/mahdavieat
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری_کلیپ | کجاست وارث این پرچم؟
کجاست صاحب این ماتم؟
📹 در ایام ماه محرم، گلچینی از مداحی مداحان اهل بیت(ع) در حسینیه امام خمینی(ره) در حضور رهبر انقلاب منتشر خواهد شد.
🖼 #از_تبیین_تا_قیام