eitaa logo
❥♥مهدویت❥♥
371 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
166 فایل
#ڪلیپ_استورے_مذهبے #پست_ثامن #رمان_از_شهــــــدا #مطالب_پزشڪی #مسابقه😊 ڪپی آزاد به شرط صلوات برای سلامتی آقام امام زمان❤ @mahdavieat 🍃اللهـــــ💞ـــــم عجل لولیڪ الفرج🍃 ارتباط بامدیرکانال @Rostami987
مشاهده در ایتا
دانلود
موضع این جناب رو ببینید!!!! چرا وقتی آمرین به معروف کتک خوردند به قانون شکنان نگفتین غلط میکنید الان سردار رادان رو میبرین مجلس که بگید ما خوبیم سردان رادان بدِ!!!!!!! شما به عنوان نماینده مجلس اگر حرف زدن بلد نیستین حرف نزدن که بلدین👍** 💢با انتشار مطالب ما، شما هم یک جهادگر تبیین باشید https://eitaa.com/mahdavieat
یه زن بی‌خانمان آمریکایی کنار خیابان بچه‌شو به دنیا آورده اما هیچ خبری از داد و فریاد سلبریتی‌هاشون تو فضای مجازی نیست! ای کاش به جای پول دادن به مصیح علی‌نژاد به فکر کمک به زنان بی‌سرپرست خودشون بودن https://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غریب ترین امام دنیا علی (ع) گره زده فاطمه (س) عشق تورو به دلها علی تنگه دلم چقدر برای حیدر؛ برای ایوون طلای حیدر 🖤🖤🖤
✏️ جمهوری اسلامی ایران حامی و طرفدار جبهه‌ی مقاومت است 📝 بخشی از دستخط رهبر انقلاب اسلامی ❤️❤️
🔵 خلاصه اعمال شب 23 ماه رمضان 🔺غسل 🔺احیاء 🔺نماز 7 توحید 🔺توبه واقعی (نصوح) 🔺دعاهای مفاتیح الجنان 🔺دعای اللهم کن لولیک (مکرر) 🔺خواندن سوره قدرهزارمرتبه 🔺قرآن به سر 🔺زیارت امام حسین (علیه السلام 🔺عنکبوت 🔺روم 🔺دخان داریم هستیم که هستیم التماس دعای مخصوصا لحظه و http://eitaa.com/mahdavieat حتما عضو کانال مهدویت بشوید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خانم خبرنگار وآقای طلبه💗 پارت۶٢ محمد کاملا بهم رسیده بود که یاعلی گفتم و شروع کردم به دوییدن محمدم نامردی نکرد و دویید دنبالم اون ساعت از روز همه جا خلوت بود یک آن غفلت کردم و اون بهم رسید و بازومو از پشت کشید درد زیاد باعث شد توقف کنم و برگردم طرفش بایه صدای پر از بغض و خشم و چشمای پر از اشک زل زدم توی چشماشو و دستام و مشت کردم و شروع کردم به کوبیدن تو سینش و گفتم : چیه لعنتی چیکارم داری چرا مزاحمم میشی چرا دست از سرم بر نمیداری ازت متنفرم محمد میفهمی متنفررررم یهو محمد منو کشید توی بغلش و محکم بغل کرد... شک بزرگی بهم وارد شده بود... حتی نفس کشیدنم یاد رفته بود... حتی نمیتونستم حتی پلک بزنم... بوسیدن روی سرم توسط محمد مثل یه تلنگر بود برای به کار افتادن مغذ و قلبم تازه فهمیدم کجام و چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود چقدر به این آغوش برای آرامش احتیاج داشتم چقدر این پسر برام شیرین و دوس داشتنی بود اشکای من لباس محمدو خیس میکرد و من لذت میبردم از آغوش تنها عشق زندگیم... محمد: فائزم... خیلی دوست دارم... دلم خیلی برات تنگ شده بود... دیگه هیچ وقت تنهام نزار... حرفای محمد باعث شد توی یه لحظه تمام اتفاقات از اون روز صبح توی خیابون تا اون شب توی حرم یادم افتاد... همه حرفاش دروغه... اگه دوسم داشت چرا تاحالا نیومده بود... چرا با همه نجنگید تو این مدت برام... چرا... هه... داشته میمرده... از ظاهرش کاملا معلومه... وقتی قیافه و حال الان خودمو با اون مقایسه کردم بیشتر اعصابم خورد شد و به دروغ بودن حرفاش پی بردمبا خشم خودمو از آغوش محمد بیرون کشیدم. از کارم شکه شد و همینجور مات و مبهوت داشت نگاهم میکرد. انگار اصلا توقع نداشت _ببینید آقای حسینی من تمام حرفامو از طریق خانوادم به شما اطلاع دادم. امشبم ساعت دوازده برای همیشه هر نسبتی که با شما دارم تموم میشه. پس لطفا برید دنبال زندگیتون. بزارید منم به زندگیم برسم. محمد: فائزه... زندگیت اینه؟ تویه آینه یه نگاه به خودت کردی؟ اگه این زندگیه پس چه فرقی با مردن داره؟ چرا میخوای پا رو دلت بزاری؟ جواب بده فائزه؟ قانعم کن تا برم و دیگه پشت سرمو نگاه نکنم. _ببین آقای حسینی همین که شما دارید زندگی میکنید کافیه. من پا رو دلم نمیزارم. من نمیخوام با شما ازدواج کنم. نمیتونید مجبورم کنید. محمد: آقای حسینی و مرگ مگه من محمدت نبودم؟ چه زود فراموش کردی همه حرفاتو... _شما فقط برای من حکم یه غریبه رو دارید. دیگه نمیخوام ببینمتون. محمد: باشه... فقط بگو دوسم نداری... میرم فائزه.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗 پارت۶٣ خدای من... محمدچی ازم میخواست... بگم دوسش ندارم... مگه میشه همچین چیزی بگم... نه... نه... غیرممکنه... من دوسش دارم... ولی...ولی اون که دوسم نداره... اون این همه دروغ به من گفت... چرا من نگم... محمد: فائزه بگو دیگه... به خدا قسم... (نفس عمیق کشید) به جون خودت قسم... اگه بگی دوسم نداری.... دیگه... دیگه منو تو زندگیت نخواهی دید... برای همیشه میرم و دیگه مزاحمت نمیشم... هه... پس منتظر یه بهانه اس تا بره و راحت شه از دستم... بعد از یه سکوت طولانی سرمو گرفتم بالا و تو چشماش خیره شدم... _دوست ندارم چند دقیقه طول کشید تا بفهمه چی گقتم... محمد با بهت و ناباوری نگاهم میکرد... منم سرمو انداختم پایین و از کنارش رد شدم... حالم خوب نبود اصلا چند قدم که ازش دور شدم صدای از پشت سر صدام زد: فائزه... _بله... محمد بهم نزدیک شد و یه جعبه کوچیک آبی گذاشت توی دستم محمد: تولدت مبارک زندگیم... محمد اینو گفت و مقابل چشمای پر از سوال و مبهوت من رفت... خدایا... امروز تولد منه....؟ امروز بیست و یکم آذره... چطور یادم نبود... محمد یادش بود... خدایا... نکنه... نه... چشمام پر از اشک شد و دنبالش دوییدم... سر کوچه که رسیدم نه خبری از محمد بود نه ماشینش... باورم نمیشد رفته باشه... برای همیشه... تقصیر خودمه... خودم باعث شدم بره... خدایا... کمکم کن دارم دیوونه میشم... ولی اون دختر خالشو دوس داره... من مطمئنم... اون.... اون حتی... نبودن من براش مهم نبوده... اون... اون... دوباره رفتم دانشگاه.... همه یجوری نگاهم میکردن... فکر کنم اکثر شاهده مکالمه عجیب و غریب تنها دختر چادری کلاسشون با یه پسر بودن.... سریع دوییدم سمت نیمکتی که روش نشسته بودم... دوربین و کیفم هنوز اونجا بود... به ساعت نگاه کردم... هنوز کلاس داشتم... ولی... با دو خودمو به در دانشگاه رسوندم... منتظر تاکسی شدم... الان فقط دلم آرامش میخواست... درد و دل میخواست... آرامشی از جنس شهدا... دردو دلی با شهدا... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗 پارت۶۴ بعد کلی معطلی بالاخره یه تاکسی رد شد و سوار شدم. هدیه محمد هنوز توی دستم بود و بازش نکرده بودم. آروم در جعبه رو باز کردم... خدای من (مرغ آمین )سریال شهرزاد بود سریال شهرزاد تازه قسمتای ولش بود که پخش میشد... اون روزی که فرهاد مرغ آمین رو انداخت گردن شهرزاد آرزو میکردم کاشکی هنوزم محمد بود و برام مرغ آمین میگرفت و مینداخت گردنم... خدایااااا چقدر من بدبختم... من دارم برا کسی گریه میکنم که بهم دروغ گفت... کسی که دوسم نداشت... کسی که دخترخالش عشق شه... کسی که فریبم داده بود و هنوزم داره میده... ولی اگه من اشتباه کرده باشم چی... نکنه.... نه... نه... من اشتباه نکردم... حتی نمیخواستم یک درصد این احتمالو بدم که اشتباه کردم... چون نکرده بودم... مطمئنم... مرغ آمین رو توی دستم گرفتم و دستم رو از شیشه ماشین بیرون گرفتم... راننده : خانم رسیدیم. _ممنون. پول تاکسی رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم. از پله های گلزار شهدا پایین رفتم. نم نم بارون شروع شده بود و مثل همیشه بارون بهم حس خوبی میداد... از پله های اصلی هم پایین اومدم و به سمت چپم حرکت کردم تا برم مزار شهید مغفوری.... شهیدی که دوسش داشتم و همیشه بهم حاجت داده بود... با کلی درد و دل داشتم میرفتم پیشش که یهو متوقف شدم... از تصویری که رو به روم میدیدم شکه شدم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 🎙با صدای علی فانی 🍂شب قدر اومده اما.... شب غم به سر نیومد... 🍂چرا چشم من نباره... ماهم از سفر نیومد😭 @mahdavieat
سیدحسن نصرالله: جهان در حال حرکت به سمت نظام چندقطبی و پایان هژمونی آمریکا است دبیرکل حزب الله لبنان: 🔹جهان به سمت نظام جهانی چندقطبی حرکت می‌کند که به معنای پایان هژمونی تک قطبی آمریکا است. 🔹حرکت به سمت حل‌و فصل مشکلات فیمابین به بستن درهای فتنه و درگیری‌های داخلی که دشمن بر روی آنها حساب باز کرده کمک خواهد کرد.
⭕️ ماجرای عمارت مجلل همسر معاون سابق رئیس جمهور چیست؟ / تکرار پرونده لواسانات، این‌بار در مرند 🔸طبق ماده یک قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغ‌ها، تغییر کاربری اراضی زراعی و باغ‌ها در‌خارج از محدوده قانونی شهر‌ها و شهرک‌ها جز در موارد ضروری ممنوع می‌باشد؛ موارد ضرور هم طبق تبصره همین ماده قانونی در کمیسیونی با نام «کمیسیون ماده ۱ تبصره ۱» مورد بررسی قرار می‌گیرد. 🔸یکی از مصادیق تغییر کاربری در شهر مرند استان آذربایجان شرقی است که این زمین مربوط به خانم عفت اجتهادی همسر عیسی کلانتری، رئیس سابق سازمان حفاظت محیط زیست کشور بوده است و وی با استفاده از نفوذ خود خلاف قانون زمینی که نسق زراعی داشته است را تغییر کاربری داده است و به گفته اصغر رفیعی، مدیرکل سابق دفتر حفظ کاربری کشور در این قطعه از زمین «عمارتی مجلل» ساخته شده است./ خبرگزاری دانشجو مشروح گزارش 📢 کانال واحد امنیت غذایی مؤسسه مصاف
📣 حمایت از فلسطین بر هر مسلمان منتظری واجبه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️❣️ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّینَ... 🌱 سلام بر تو ای فرزند امامان هدایتگر! سلام بر تو و بر روزی که واژه واژه، هدایت را معنی میکنی برای قلب‌های تشنه هدایت... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. http://eitaa.com/mahdavieat
🔅بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات... 🔅تاامر فرج شود مهيا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات... 🔸امام صادق علیه السلام؛ « هیچ عملی در روز جمعه، برتر از بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله نیست. » (الخصال ص۳۹۴) با سلام خدمت شما همراهان مهدوی؛ طبق قرار هر جمعه، داریم به نیت و امام زمان عجل الله، با نفس های گرمتون همراهی بفرمایید. لطفا تعداد صلواتهای خودتون رو در ربات زیر وارد کنید👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/g9z با تشکر از همراهی شما بزرگواران🌹🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ 🔸"وقتی سفیانی بر مناطق پنجگانه مسلط شد برای او 9 ماه بشمارید که به زعم هشام(شاگرد امام صادق علیه‌السلام) آن مناطق پنجگانه دمشق، فلسطین، اردن، حمص و حلب هستند " در روايات به اين مناطق پنج گانه کُوَر خمس گفته ميشود. 🔸این روایت هشام را که از امام صادق علیه‌السلام خواندم پیش خود فکر کردم که پس باید اسرائیل تا آن موقع از بین رفته باشد و یا دچار هرج و مرج شده باشد تا سفیانی که 6 ماه قبل از ظهور امام زمان عجل الله در منطقه شام به قدرت می رسد بتواند آنجا را تصرف کند . نابودی قوم یهود در قرآن کریم هم پیش بینی شده است . ✔️آیات 1 تا 8 سوره بنی اسرائیل ( اسراء ) از دو بار فساد بنی اسرائیل بر روی زمین سخن می گوید و سپس وعده نابودی آنها را می دهد. 🔸ﻣﺎ ﺩﺭ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﺑﻪ بنی ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻗﻄﻌﺎً ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﺴﺎﺩ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ ﻭ [ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻃﺎﻋﺖ ﺧﺪﺍ ] ﺑﻪ ﺳﺮکشی ﻭ ﻃﻐﻴﺎﻥ [ ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺮﺩم ﺑﻪ ﺑﺮﺗﺮی ﺟﻮیی ﻭ ﺳﺘﻤﻰ] ﺑﺰﺭﮒ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﻰﺷﻮﻳﺪ. 🔸ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ [ ﺯﻣﺎﻥ ﻇﻬﻮﺭ] ﻭﻋﺪﻩ [ ﻋﺬﺍﺏ ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎم ﻣﺎ ﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮ ] ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻓﺴﺎﺩﺍﻧﮕﻴﺰی ﻭ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ ، ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺳﺨﺖ ﭘﻴﻜﺎﺭ ﻭﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺰﻳﻢ ، ﺁﻧﺎﻥ [ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺸﺘﻦ ، ﺍﺳﻴﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﺭﺑﻮﺩﻥ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺘﺎﻥ ] ﻟﺎﺑﻪ ﻟﺎی ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ]ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ؛ ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺍﻳﻦ ﻭﻋﺪﻩ ﺍی ﺍﻧﺠﺎم ﺷﺪنی ﺍﺳﺖ.* *سوره اسرا آیات ۵_۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙استاد شجاعی ✔️ رابطه‌ی قدس با ظهور ✔️نقش ایرانیان در آزادسازی قدس ✔️ آغاز حکومت حضرت بقیه‌الله"عجل الله"، بعد از رهایی قدس ! 👌بسیار شنیدنی 👈ببینید و نشردهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸آخرین جمعه ی ماه رمضان است بیا شیعه آماده ی بخشیدن جان است بیا... 🔸سعی ما بوده کمی لایق دیدار شویم صاحبا، تشنه وصل تو زمان است بیا... 🔸حسرت دیدن روی تو به دلها مانده ای که دیریست رخت سرِّ نهان است بیا... 🔸کاش این جمعه بود جمعه آخر، مولا این امید همه ی منتظران است بیا... 🔸 است الی بیت مقدس باتو جیش اسلام مهیا به جهان است بیا... 🖋اسماعیل تقوایی http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا