فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
#کلیپ 🎬
تنها موندم وسط اینهمه بدبختی !
انگار این سرنوشت منه؛
چرا همیشه توی اوج گرفتاریها همه منو تنها میذارن ؟
ویژه شهادت #حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
#سلام_امام_زمانم
#امام_زمان
#دعای_تعجیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
#کلیپ 🎬
برخی میگن:
✘ من خدا رو قبول ندارم!
✘ خدایی که نمیبینین رو چجوری میپرستین؟
✘ آدمی که عقل و وجدان داره چه احتیاجی به خدا و قرآن و ... داره؟
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
اصلا ذهن خودتون رو درگیر اربعین نکنید اذیت میشید!!!🙄
#پاورقی #اربعین #پیاده_روی_اربعین
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
🎥 اعتراف شبکه اینترنشنال به توان پهپادی و دفاعی ایران علیرغم شدیدترین تحریمها:
🔺️ایران با پهپاد مهاجر ۱۰ میتواند به اسرائیل برسد و بر فراز آسمان آن عملیات شناسایی انجام دهد.
🔺️ایران میخواهد به آمریکا و اسرائیل ثابت کند که علیرغم تحریمها توانسته در حوزه دفاعی و امنیتی، توان عملیاتی و بازدارندگی خودش را حفظ کند.
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
اصلا ذهن خودتون رو درگیر اربعین نکنید اذیت میشید!!!🙄
#پاورقی #اربعین #پیاده_روی_اربعین
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ | مردم لُر جواهرند
🔹 رهبر انقلاب: مردم لر حقیقتاً جواهرند؛ با صفا، درخشان، مخلص، مثل آب زلال و عاشق دین... خدمت به این مردم، خدمت به دین است. ۱۳۷۰/۰۵/۳۰
👈🏻 «آفتاب» که به «جواهر» بتابد، جواهر، بیشتر درخشیدن میگیرد و چشمنوازتر میشود؛ بهخصوص اگر این جواهر، مردم باصفا و همچون آیینه «لُر» باشند.
🔹 در ایام سالگرد سفر رهبر انقلاب به استان لرستان در روزهای پایانی مردادماه سال ۱۳۷۰، رسانه جلوه کوچکی از خاطرههای به یاد ماندنی دیدار حضرت آیتالله خامنهای و مردم شهرهای مختلف و اقشار گوناگون استان لرستان را در نماهنگ «مردم لُر جواهرند» منتشر میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجاب استایلهای دوزاری چگونه به اسم چادر و مانتو و اربعین مخاطبانشون رو تحمیق میکنن
به پشت صحنه کلیپهاشون دقت کنید
سرباز حضرت آقا کد ۳۶❤️❤️
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
#سلام_امام_زمانم
#امام_زمان
#دعای_تعجیل
🍃🌹🍃
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
#امام_حسین علیه السلام
#محرم
#سلامصبحبخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
#کلیپ
• چرا امام رضا علیهالسلام، به محض ورود به ایران، خواهران و برادرانشان را نیز به این سرزمین فراخواندند؟
• آیا در این دعوت و رموز آخرالزمانی آن، نقشی برای ما تعریف شده است؟
گزیدهای از کارگاه تمدنسازی
🍃🌹▪️ــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
#استوری_موسیقی « اربعینی»
دل پرزخم زمین، گفته کسی میآید،
زده فریاد که فریادرسی میآید !
ساقی از عهد و قراری ازلی برگشته،
پسر فاطمه «س» با تیغ علی «ع» برگشته.
انتخاب | علی قلیچ 🎶
#اربعین #پیاده_روی_اربعین
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
🔴 فوری
پیشنهاد می شود
🔻جشن عضویت ایران در سازمان اقتصادی بزرگ جهانی ( بریکس ) در ایران گرفته شود و در خیابان ها و شهرها و روستاها شیرینی توزیع و یک موج آفرینی امید بخش در ایران ایجاد گردد 🇮🇷
🔷 یه بابای مدعی یه وقتی میگفت : این آقایان اگر بتوانند فقط دو صفحه توافق بنویسند بنده در مقابل آنها تعظیم میکنم.
🔹 کاملا درست گفته بود چون میدونست هیچکس مثل اونا نمیتونه توافقی بنویسه که ۸ سال مملکت رو به خاطرش تعطیل کنه،تورم رو چندین برابر کنه، راکتورآب سنگین اراک رو بتن بریزه و ....... و کلا مملکت رو به گند بکشونه.
🔹 حالا اما ایران طی دو سال هم عضویت شانگهای رو به دست آورد و هم عضو بریکس شد انشالله به زودی با دلار زدایی از اسارت اقتصادمون در بند دلار هم آزاد خواهیم شد.اما گمان نکنیم که این افراد این قدر عزت نفس و صداقت داشته باشند تا به وعده تعظیم خود عمل کنند.
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
🌸🌸🌸🌸🌸
🍁کوچهی هشت ممیز یک🍁
قسمت چهل و هفت
🔹حاج عباس دنبال آقای مرتضوی گشت تا جواب معما را از او بپرسد و جایزه را بگیرد. جایزهای که خدا برایش تعیین کرده بود نه آنکه سید قرار بود بدهد اما آن شب، آقای مرتضوی نیامده بود. هیچ وقت نشده بود که برای نماز جماعت خودش را به مسجد نرساند. یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟ بعد از ساعت 9 و نیم که چراغهای مسجد خاموش شد، به آبدارخانه رفت و شماره آقای مرتضوی را گرفت:"سلام حاجی. خوب هستید؟ تشریف نیاوردید امشب.. بله حاج آقا بودند. نه چنگیز باهاشون نبود. نه.. بله.. چیزی شده؟.. باشه چشم." گوشی تلفن قدیمی را آرام گذاشت. در را بست و از مسجد بیرون آمد. سید که منتظر حاج عباس بود، خداقوت گفت و آقا صادق را معرفی کرد:"حاج عباس آقا، این گل پسری که می بینید، آقاصادق نقاش خوش ذوق و پسر خیلی خیلی باهوش و بامحبتی است." صادق که هم از تعریف های ساده سید خوشش آمده بود و هم خجالت کشیده بود گفت:"سلام. قبول باشه نماز و روزه هایتان." حاج عباس دستش را جلو آورد و بعد از دست دادن به صادق، سرش را نوازش کرد و گفت:"خدا حفظش کند.. این مسجد که نوجوان های خوبی دارد" سید به حاج عباس گفت:"حاجی جان اگر کاری چیزی داشتید حتما بگویید ما همه آمادهایم. مگه نه آقا صادق؟" صادق لبخند زد. چشمش به مادرش افتاد که گوشهای منتظر او ایستاده است. رو به سید گفت:"مامانم هم آنجا هستند" سید گفت: "بدو بدو که لابد خیلی منتظرت بوده اند. سلام ما را برسان و ازشان عذرخواهی کن.. خدانگهدار هنرمند عزیزم" صادق با شادی و انرژی بسیار از سید جدا شد و کنار مادر رفت. مادر از انرژی دویدن صادقی که همیشه آرام و بی حال راه میرفت، انرژی گرفت و در دل، سید را دعا کرد.
🔸زهرا، گوشه دیوار منتظر آمدن سید بود. زینب از خستگی، روی دوپا نشسته بود و سرش را روی زانوهایش گذاشته بود. سید از حاج عباس خداحافظی کرد و سریع خودش را به سر کوچه رساند. دست روی سر زینب کشید و گفت:"قبول باشه دختر گلم.. خداقوت.. امروز حسابی انرژی سوزوندی ها" زینب با بی حالی سرش را بالا گرفت و گفت:"تازه به افطاری مسجد هم نرسیدم. در خانه هم که چیز خاصی یافت نمی شود." زهرا از این حرف زینب، شرمنده سید شد و گفت:"غذای به آن مقوی و عالی. خیلی دلت بخواهد." و هر سه به سمت خانه حرکت کردند. چنگیز، با فاصله پشت سر سید وارد کوچه شد. سید متوجه حضورش شد. زهرا و زینب داخل خانه شدند و سید منتظر آمدن چنگیز شد:"به به . اقا چنگیز. سلام چطوری؟ غار مخفیات کجاست ما هم بیاییم آنجا بنده خوب خدا؟ حال مادربزرگ چطور است؟ دردی چیزی که ندارند ؟" چنگیز گفت:"خوب هستند خداراشکر. ظاهرا که درد ندارند. نمی دانم." سید داخل دست چنگیز، جعبه سیگاری دید و با دستش تعارف کرد که وارد خانه شوند و گفت:"من از این سیگارها خاطره خوبی دارم ها." چنگیز چشمانش از تعجب گرد شد. تا به حال نشنیده و ندیده بود که روحانی سیگار بکشد چه برسد به اینکه خاطره هم داشته باشد. مبهوتانه سید را نگاه کرد.
🔹سید که از حالت چنگیز خندهاش گرفته بود گفت:"نترس. من سیگار نمیکشم. فقط گفتم خاطره خوبی دارم. بفرما داخل" و همان طور که وارد حیاط خانه شدند، تعریف کرد که:"در نوجوانی، بعضی از جوان های کوچه و محلهشان سیگار میکشیدند و به من هم تعارف میکردند. هر بار با متلک و تکه های مختلف مسخره میشدم چون قبول نمیکردم. آن هم فقط برای مادرم. مادرم خدا رحمتشان کند از سیگار کشیدن بدش میآمد و من هم میخواستم دل مادرم را به دست آورده باشم. یک بار که بچه ها اصرار و سماجت زیادی داشتند که حتما سیگار را روی لبهای من بگذارند، به ذهنم جملهای آمد و گفتم" سیگار من با مال شماها خیلی فرق دارد. سیگار شما به درد نخور است و من نمیکشم" هر چه پرسیدند چه مارکی است چیزی بروز نمیدادم. من که اصلا سیگار نمیکشیدم که مارک بدانم چیست." چنگیز که روی پلهها نشسته بود و جعبه سیگار را همان طور دستش گرفت بود گفت:"پس چرا گفتید سیگار من متفاوت است؟" سید گفت:"خب منظور من سیگار دودکردنی نبود. منظورم چیزی بود که با کشیدنش حالم خوب میشد. آن ها اسمش را سیگار گذاشته بودند. " چنگیز که ذهنش روی سیگار قفل شده بود و چیزی سر در نیاورد گفت:"بالاخره مارک سیگارتان چه بود؟" سید از این سوال چنگیز خنده اش گرفت و گفت:"یک مارک اصیل و تمام نشدنی. به نظرت چه چیز در این دنیاست که تمام نمیشود؟" و قیافه متفکر چنگیز را که دید گفت:"حالا ما یک چیزی گفتیم که فکر نکنند ما حال خوب کن نداریم اما شما خیلی جدی نگیر. یک حال خوب کن داری داخل اتاق که حسابی نگرانت هست." همان طور که از جا برخاست گفت:" آب میخوری؟ من که خیلی تشنه ام" و برای آوردن پارچ آب، داخل خانه رفت.
https://eitaa.com/mahdavieat