eitaa logo
❥♥مهدویت❥♥
368 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
166 فایل
#ڪلیپ_استورے_مذهبے #پست_ثامن #رمان_از_شهــــــدا #مطالب_پزشڪی #مسابقه😊 ڪپی آزاد به شرط صلوات برای سلامتی آقام امام زمان❤ @mahdavieat 🍃اللهـــــ💞ـــــم عجل لولیڪ الفرج🍃 ارتباط بامدیرکانال @Rostami987
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 💠همراهان انسان در قبر 🔹امام باقر (علیه السلام) می‌فرمایند: هنگامی که مؤمن از دنیا رفت، شش صورت همراه او وارد قبر می‌شوند. یکی از آنها خوشروتر و خوشبوتر و پاکیزه تر از صورتهای دیگر است. یکی در جانب راست، یکی در طرف چپ، یکی در پیش رو، یکی در پشت سر، دیگری در پایین پا و صورتی که از همه خوش سیماتر است در بالای سر میت می‌ایستد و عذاب‌هایی را که متوجه میت است دفع می‌کند. 🔹آنگاه صورت زیبا از صورتهای دیگر می‌پرسد: شما کیستید؟ خداوند شما را جزای خیر دهد. ➖صورت سمت راست می‌گوید: من نمازم. ➖صورت سمت چپ می‌گوید: من زکاتم. ➖صورت پیش رو می‌گوید: من روزه ام. ➖صورت پشت سر می‌گوید: من حج و عمره ام. ➖صورت پایین پا می‌گوید: من نیکی و احسان به برادران مؤمنم. 🔹سپس صورتها از او می‌پرسند: تو کیستی که از همه ما زیباتر و خوشبوتری؟ در پاسخ می‌گوید: من ولایت و محبت خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم. 📚 بحار، ج ۶،ص۲۳۴ http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چپی سربازی در گردنم میندازم جان فدای رهبر م چپی میندازم جلوی دشمن چون شیران می ایستم هم چون سر دار بی سر می ایستم ز جان میگذارم برای وطن سرهم میدهم برای وطن خاک پای تمام شهدایم جاروکش حرم اربابم شعری از سید حسین هاشمی تقدیم به تمام شهدا http://eitaa.com/mahdavieat
بای ذنب قتلت شهادت مظلومانه حجت الاسلام اصلانی و حجت الاسلام پاکدامن در حرم مطهر رضوی را محضر امام عصر و بازماندگان این دو عزیز تسلیت عرض می کنم . از همه عزیزان تقاضامندم برای شفای حجت الاسلام دارایی مجروح حادثه امروز که تحت عمل جراحی هستند پاها بفرمایید http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️زندگی امام زمانیت چگونه است؟ 🔸 دیگران با زبان بی زبانی از شما می پرسند: شما که را می شناسی و به او علاقه داری، ... این علاقه و ولایتی که از آن دم می زنی... زندگی تو را با دیگران چقدر متفاوت کرده است؟ 🔸چقدر بانشاط‌تر، با انرژی‌تر و با آرامش بیشتری زندگی می کنی؟ اگر ما که مدعی انتظار هستیم، به این پرسش ها پاسخ در خوری ندهیم، نه تنها مبلّغ خوبی برای حضرت نخواهیم بود، بلکه وجود ما و ادعای ما، ضد تبلیغ برای وجود نازنین او خواهد بود. 📚کتاب انتظار ، حاج‌آقای‌ پناهیان http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 🌷🕊 فصل هفتم ...( قسمت اول )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 نمی دانم اولین بار چه کسی گفته هر که بوده راست گفته که مادرها پسری اند یا حتی عکسش پسرها مادری من هنوز یادم مانده که محمد کدام طرف این خانه من شست یادم مانده آن روز با چه حالی از درخانه آمد داخل رفت و بق کرده نشست یک گوشه و زانوهایش را بغل کرد کار محمد رونق گرفته بود آن قدر که شده بود بهانه رفت و آمد رفایش به خانه مان بعضی وقت ها آمدن و رفتن یک مشتری دو ساعت طول می کشید برایشان چایی می بردم و می شنیدم که حرفشان حسابی گل انداخته است محمد خوش صحبت و خنده رو بود وقتی کنارش می نشستی به حرف زدن دلت نمی آمد بلند شوی حاج حبیب جبهه بود من سرم گرم کارهای جهاد و پشتیبانی بود و محمد جای خودش را باز کرده بود شده بود محمد آقا آن روز وقتی با غیظ و غصه آمد توی خانه و تکیه داد به دیوار و سرش را گذاشت روی زانوهایش من مشغول جا به جا کردن بسته های آجیل بودم زیر چشمی حواسم به او بود و دستم به کار خودم فکر کردم شاید پارچه مشتری را خراب کرده بعید بود ولی محال نه گفتم کمی به حال خودش بماند بلکه آرام بگیرد اما دل خودم قرار نمی گرفت نزدیک ظهر بود و خانه مان کمی خلوت پا پیش می گذاشتیم بروم سراغ و دوباره عقب می کشیدم نگاه انداختم به ساعت روی دیوار و دیدم چیزی تا اذان نمانده می دانستم دست دست کنم به بهانه مسجد از خانه بیرون می زند رفتم توی اشپزخانه و با یک لیوان آب برگشتم خودم را رساندم کنارش سایه ام افتاده بود رویش متوجه سنگینی حضورم شد و سرش را از روی دست هایش برداشت و بالا را نگاه کرد با زاری و التماس زل زد توی چشم هایم مژه هایش خیس بودند آرام نشستم کنارش و لیوان آب را گرفتم طرفش گفتم فکر کردم دیگر مرد شدی آقا محمد انگشتش را می کشید سر زانوهایش انگار بخواهد یک دایره خیالی بکشد انگار منتظر باشد به حرف بگیرمش انگار فکر کرده باشد گره کار به دست من باز می شود و مرا لازم دارد بغض بزاق دهان را زیاد می کند آب دهانش را قورت داد و پرسید حالا باید چی کار کنم گفتم تا ندونم چی شده که نمی تونم چیزی بگم پای راستش را کمی دراز کرد و دست کرد داخل جیب شلولارش و چیزی بیرون آورد شناسنامه اش بود خودم صبح داده بودم دستش گفته بود می خواهد برود من هم نه نیاوردم از خدایم بود اصلا کجا بهتر از آنجا؟ http://eitaa.com/mahdavieat 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله 🔸حدیث داریم که اگر می‌خواهید بدانید خدا از تو راضی هست یا نه؛ به خودت نگاه کن، ببین تو از خدا راضی هستی یا گوشه دلت می‌گویی چرا فلانی دارد و من ندارم! اینکه گله می‌کنی که خدا چرا به من نداده و فلان کس داده نشان دهنده این است که از خدا راضی نیستی و خدا هم از تو رضایت ندارد. 🔸شما مثل بیمار هستید و خدا مثل دکتر است. ساعت 10 صبح دکتر به اتاق بیمارستان می‌آید و دستور غذا را به مسئول آشپزخانه می‌دهد. در یک اتاق گاهی 8 بیمار می‌خوابند و دکتر می‌گوید به این بیمار چلوکباب دهید و به آن آقا غذا ندهید و به آن بیمار دیگر هم سوپ دهید. حالا آن بیماری که دکتر از غذا منعش کرده با دکتر نزاع نمی‌کند، چون می‌داند عمل جراحی خواهد شد و نباید غذا بخورد. نگاه تمام بیمارها به دکتر یکسان است و ما هم پیش خدا باید این‌جور باشیم. 🔸 همان‌طور که دکتر صلاح مریض را هر چه باشد، می‌داند، خدای تبارک و تعالی هم هر چه صلاح ما باشد را می‌دهد. به یکی کمتر و به یکی بیشتر می‌دهد و ما نباید اعتراضی کنیم. اگر این روحیه را پیدا کردیم که هر چه خدا به ما دهد به همان راضی باشیم، خدا هم از ما راضی می‌شود؛ اما اگر در دلمان شکایت داشته باشیم که خدا به ما کم داده، به این معنی است که خدا هم از ما راضی نیست. http://eitaa.com/mahdavieat
🍂نان و پنیر سفره ی افطارم از شما آه و نگاه و ضرب دل زارم از شما 🍂آهنگ قلب بی رمق و هِــق هق گلو العفو و آه و چشم گهربارم از شما 🍂در ماه نور روز ظهور تو آرزوست دل می دهم به تو که دلی دارم از شما... 🤲 افطارمان را با شیرینی دعا برای ظهور آغاز کنیم. http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘 💠فحش و ناسزاگویی اکیدا ممنوع 🔹نقل می‌کنند که بین سماعه، صحابه‌ی امام صادق علیه السلام و شتربان او اختلاف پیش آمد و کارشان به بحث و گفتگو کشید. یکی سماعه می‌گفت و یکی شتربانش، لحظه به لحظه صدایشان بلند و بلندتر می‌شد. در میان دعوا ناگهان خشم سماعه شعله ور شد و بر سر شتربانش با کلمات زشت و رکیک فریاد زد. مدتی گذشت، یک روز سماعه به خدمت امام صادق علیه السلام رسید. 🔹حضرت از ماجرای دعوای سماعه و شتربانش باخبر شده بودند. سماعه را به جهت فحشی که داده بود، سرزنش کردند و فرمودند: "مبادا به کسی فحش بدهی و یا بر سر کسی فریاد بزنی! " سماعه گفت: به خدا سوگند این کار به خاطر ستمی بود که او در حق من انجام داده بود و من آغازگر دعوا نبودم. امام فرمودند: "اگرچه او به تو ظلم کرده بود، تو حق نداشتی به او فحش و ناسزا بگویی!" 📌فحش و دشنام زشت ترین کلمه‌ها و از گناهان بزرگ است، که بر زبان جاری می‌گردد، باید به شدت از آن پرهیز نمود. 📚بحار: ج ۴۷، ص ۱۲۸ http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که تمام حق های بر زمین مانده، قیام تو را انتظار می کشند... و دل های غمدیده به امید قیام تو می تپند. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها http://eitaa.com/mahdavieat
‏حادثه ‎ که با هدف دشمنی میان ایران با همسایگانش توسط عمال صهیونیستی-آمریکایی-سعودی طراحی شده را در پازل ‎ آمریکا بر ضد ایران با بستر فضای مجازی ول و ضعف آمریکا در پاسخ نظامی به کشورمان تحلیل کنید. پیشتر بین ایران و عراق در موضوع اربعین این پروژه را تست کرده بودند. http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎙 | دو نقشه شیطان برای مؤمنین 🍃🌹🍃 🌺 ویژه ماه مبارک رمضان‌ 🎙 حجت الاسلام و المسلمین عالی | | http://eitaa.com/mahdavieat
🌹 راهکارهای زندگی موفق در جزء ۳ قرآن. 🍃🌹ــــــــــــــــــ http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌🏻مهم‌ترین ویژگی هدف زندگی 🔥با هدفی زندگی کن که بتونه گرمت کنه! سرگرمت کنه ... بخشی از مبحث چگونه به خدا و امام زمان(عج) مقرب شویم؟ امامزاده صالح(ع)(فرحزاد)، هرشب ساعت ۲۳ پخش تلوزیونی هر روز بعد از نماز ظهر از شبکه پنج سیما 🍃🌹ـــــــــــــــــ http://eitaa.com/mahdavieat
https://harfeto.timefriend.net/16457740903908 نظرات انتقادات خود را با ما در میان بگذارید😊😊🙏🙏
🍁دنیا به وسعت قفسی تنگ می شود... 🍁وقتی دلت برای شهدا تنگ می شود... 🍃 پنجشنبه و‌‌ یاد‌شهدا با ذکر صلوات🍃 http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 🌷🕊 فصل هفتم ...( قسمت دوم )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 شناسنامه را گرفت طرفم و گفت میگن بچه ای مامان من بچه ام به سنم تو شناسنامه نگاه کردن و گفتن بچه ای مامان هر کی سنش کمه بچه اس با دندان گوشه لبم را گاز گرفتم و گفتم اشتباه کرده هر کی هیچی حرفی زده پاشو با خودم بریم ببینیم چی میگن جوراب های ضخیم را کشیدم روی پایم مقنعه چانه دار را سرم کردم دکمه مچ دست لباسم را محکم کردم و چادرم را انداختم روی سرم و جلوی آیینه مرتبش کردم تا برسیم سر خیابان صدای اذان بلند شد بدون اینکه حرفی با هم بزنیم راهمان راکج کردیم سمت مسجد محمد بی قرار بود گفت مامان من بعد از نماز فوری میام بیرون شما هم گفتم خیالت راحت مادر اونا هم موقع نماز کارشون رو تعطیل می کنن وایمیستن رو قبله تا نماز نمی خونن نمیرن سراغ کارشون گوشه چادرم را جمع کردم و با بسم الله وارد مسجد شدم سلام نماز دوم را که دادم تعقیبات کوتاهی خواندم می دانستم محمد دل برایش نمانده دست هایم را بلند کردم و گفتم خدایا ما رو برای خودت بخواه برای خدمت کرکدن به دینت و از جا بلند شدم همسایه ها صدایم زدند که اشرف سادات کجا با این عجله گفتم کار دارم بعد از ظهر یادتون نرم قراره از جهاد پارچه بفرستن و منتظر سوال و جواب بیشتر نشدم محمد با فاصله تقریبا زیادی از در زنانه ایستاده بود هی دست می کشید پشت سرش یقه پیراهنش را مرتب می کرد پا تند کردم تا زودتر برسم کنارش چشمش که به من افتاد آمد طرفم و سلام کردجوابش را دادم و همین طور که دو تایی راه می رفتیم رو کردم سمتش و گفتم مامان جان خیلی خوش به حالته که واسه هر نماز میایی مسجد ها البته فکر کنم حتما صبحا صفاش بیشتره اصلا نمازی که آدم تو خونه خودش می خونه کجا نمازی که تو خونه خدا می خونه کجا شستش خبر دار شده بود می خواستم حواسش را پرت کنم سرش را تکان داد که یعنی حرفم درست است شاید هم معنی اش این بود که دلواپس است و تا خیالش راحت نشود زبانش نمی چرخد تا دوباره از هر دری با هم حرف بزنیم رسیدیم جلوی در پایگاه یکی دو تا جوان جلوی در بودند با تعجب نگاهم کردند لابد حق داشتند نمی دانم تا آن روز چند تا زن از آن در مردانه رفت و آمد کرده بودند رویم را کیپ تر گرفتم با محمد رفتیم داخل رو کردم سمتش و گفتم بریم پیش همون کسی که باهاش حرف زدی و گفته نمیشه http://eitaa.com/mahdavieat