eitaa logo
❥♥مهدویت❥♥
368 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
166 فایل
#ڪلیپ_استورے_مذهبے #پست_ثامن #رمان_از_شهــــــدا #مطالب_پزشڪی #مسابقه😊 ڪپی آزاد به شرط صلوات برای سلامتی آقام امام زمان❤ @mahdavieat 🍃اللهـــــ💞ـــــم عجل لولیڪ الفرج🍃 ارتباط بامدیرکانال @Rostami987
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 راهکارهای زندگی موفق در جزء ۳ قرآن. 🍃🌹ــــــــــــــــــ http://eitaa.com/mahdavieat
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌🏻مهم‌ترین ویژگی هدف زندگی 🔥با هدفی زندگی کن که بتونه گرمت کنه! سرگرمت کنه ... بخشی از مبحث چگونه به خدا و امام زمان(عج) مقرب شویم؟ امامزاده صالح(ع)(فرحزاد)، هرشب ساعت ۲۳ پخش تلوزیونی هر روز بعد از نماز ظهر از شبکه پنج سیما 🍃🌹ـــــــــــــــــ http://eitaa.com/mahdavieat
https://harfeto.timefriend.net/16457740903908 نظرات انتقادات خود را با ما در میان بگذارید😊😊🙏🙏
🍁دنیا به وسعت قفسی تنگ می شود... 🍁وقتی دلت برای شهدا تنگ می شود... 🍃 پنجشنبه و‌‌ یاد‌شهدا با ذکر صلوات🍃 http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 🌷🕊 فصل هفتم ...( قسمت دوم )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 شناسنامه را گرفت طرفم و گفت میگن بچه ای مامان من بچه ام به سنم تو شناسنامه نگاه کردن و گفتن بچه ای مامان هر کی سنش کمه بچه اس با دندان گوشه لبم را گاز گرفتم و گفتم اشتباه کرده هر کی هیچی حرفی زده پاشو با خودم بریم ببینیم چی میگن جوراب های ضخیم را کشیدم روی پایم مقنعه چانه دار را سرم کردم دکمه مچ دست لباسم را محکم کردم و چادرم را انداختم روی سرم و جلوی آیینه مرتبش کردم تا برسیم سر خیابان صدای اذان بلند شد بدون اینکه حرفی با هم بزنیم راهمان راکج کردیم سمت مسجد محمد بی قرار بود گفت مامان من بعد از نماز فوری میام بیرون شما هم گفتم خیالت راحت مادر اونا هم موقع نماز کارشون رو تعطیل می کنن وایمیستن رو قبله تا نماز نمی خونن نمیرن سراغ کارشون گوشه چادرم را جمع کردم و با بسم الله وارد مسجد شدم سلام نماز دوم را که دادم تعقیبات کوتاهی خواندم می دانستم محمد دل برایش نمانده دست هایم را بلند کردم و گفتم خدایا ما رو برای خودت بخواه برای خدمت کرکدن به دینت و از جا بلند شدم همسایه ها صدایم زدند که اشرف سادات کجا با این عجله گفتم کار دارم بعد از ظهر یادتون نرم قراره از جهاد پارچه بفرستن و منتظر سوال و جواب بیشتر نشدم محمد با فاصله تقریبا زیادی از در زنانه ایستاده بود هی دست می کشید پشت سرش یقه پیراهنش را مرتب می کرد پا تند کردم تا زودتر برسم کنارش چشمش که به من افتاد آمد طرفم و سلام کردجوابش را دادم و همین طور که دو تایی راه می رفتیم رو کردم سمتش و گفتم مامان جان خیلی خوش به حالته که واسه هر نماز میایی مسجد ها البته فکر کنم حتما صبحا صفاش بیشتره اصلا نمازی که آدم تو خونه خودش می خونه کجا نمازی که تو خونه خدا می خونه کجا شستش خبر دار شده بود می خواستم حواسش را پرت کنم سرش را تکان داد که یعنی حرفم درست است شاید هم معنی اش این بود که دلواپس است و تا خیالش راحت نشود زبانش نمی چرخد تا دوباره از هر دری با هم حرف بزنیم رسیدیم جلوی در پایگاه یکی دو تا جوان جلوی در بودند با تعجب نگاهم کردند لابد حق داشتند نمی دانم تا آن روز چند تا زن از آن در مردانه رفت و آمد کرده بودند رویم را کیپ تر گرفتم با محمد رفتیم داخل رو کردم سمتش و گفتم بریم پیش همون کسی که باهاش حرف زدی و گفته نمیشه http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂چگونه بی‌تو جهان را پُر از ستاره کنم؟ چگونه این همه دردِ تو را نظاره کنم؟ 🍂میان تلخیِ این روزِگار، مهدی جان دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟ تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙 http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا