🔸محمد اسماعیل دولابی رحمت الله علیه:
اگر بخواهیم در نماز خیالات نداشته باشیم
و مقبول باشد، باید در وضوگرفتن دقّت کنیم.
تمامی صفات رذیله را میتوان با وضو شست
و پاک کرد.
هنگام وضوگرفتن،وقتی صورت را میشویی،
مقداری از آبی را که از روی صورتت پایین
میآید،به دهان فرو ببر و بخور.این آب درونت
را پاک میکند و فطرتت را شفّاف مینماید.
✍مصباح الهدی 333
✍ همه چیز دان بودند... قدیمی ترها!
می گفتند و می شنیدیم؛
قطاری که در حال حرکت است؛ سنگَش می زنند!
موفقیتت آزارشان می دهد؛
چه آنان که در ظاهر دشمنند؛
چه دوست نماهایی که در درون، ریشه های وحشتناکِ حسادت را پروریده اند!
موفقیت، یعنی، خدا هوایت را داشته و اجازه ی ایستادن را به تو داده است...
بی خیالِ غیرِ او!
دلدار راضی باشـــد و بس!
🗯 از سنگ اندازیِ این و آن،
از قیل و قال هایِ پشت سر و پیش رو مترس...
محکم بایست...یادت باشد؛
چرخ دنیا بر پایه ی اخلاص می چرخد!
هر چه قلبت شفاف تر و از غوغایِ دیگران خالی تر... چرخِ دنیا، برایت گردان تر...
دل از دشمن و دوست... خالی کن!
تـــو
کـــارِ خـــودت را بکـــن❤️
10.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما اصلاح طلب هاترسیدید
سخنان کوبنده استادحسن عباسی:
خطاب به امثال ظریف ووزیر بهداشت که قدرت آمریکا را تحسین میکند!
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
#رمان_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_۶۷
اميرحسين
باورم نميشد چه زود به هم محرم شديم و همه چی تموم شد. پرنیان رو دم خونه پیاده میکنم و خودم میرم دنبال محمد جواد قرار گذاشتیم امروز به عنوان آخرین روزهای مجردی بریم بیرون با بچه ها. حالا انگار دارم میرم بمیرم.
بعد از نیم ساعت میرسم دم خونشون ، محمدجواد وامیر و علی و طاها و حسین با یه پارچه مشکی دم در وایساده بودن. از ماشین پیاده میشم و سلام علیک میکنم.
_ این پارچه و رنگ و اینا چیه؟
محمد جواد_ فضول سنج. حالا هم بپر بالا رفیق.
_ دارم برات
محمد جواد_ و من الله توفیق.
محمد جواد خطاب به بچه ها_ خب شماها پس برید همون جای همیشگی. من و امیر و این آقا دوماده یا مهمون جدیدمونم میایم.
_ مهمون جدیدمون ؟
محمد جواد_ تااطلاع ثانوی سکوت کن بپر بالا. زن ذلیل بدبخت.
همه زدن زیر خنده
همونجوری که به سمت ماشین میرفتم گفتم
_ دارم براتون حالا
محمد جواد جلو و امیر عقب نشست.
محمدجواد_ برو دم خونه همسرتون
_ ها؟؟؟؟؟؟
محمد جواد_ ها و……… حرف نزن حرکت کن.
_ خب برای چی
محمد جواد _ به جان بروسلی همین الان حرکت نکنی چنان میزنمت که.
_ که چی؟
محمد جواد _ هیچی فدات شم. برو خونه همسرتون. به خدا کاریش نداریم. .
.
.
سر کوچه بودم که دیدم حانیه و چهارتا خانوم دیگه دم در وایسادن . همزمان با وارد شدن ما تو کوچه ، امیرعلی هم میاد بیرون.
خدا میدونه دوباره این محمد چی تو سرشه.
از ماشین پیاده و سلام علیک میکنم. برای اولین بار دقیق ، مستقیم و بی پروا تو چشمای حانیه خیره میشم. چشمای قهوه ای روشن با مژه های بلند. سرخ میشه و سرشو پایین میندازه . بعد از سلام و علیک امیرعلی خطاب به من میگه _ بریم؟
محمد جواد_ بریم داداش.
گنگ و پرسشی به هردوشون نگاه میکنم هردو میزنن زیر خنده و سوار میشن، منم خداحافظی مختصری از خانوما میکنم و سوار میشم.
ظاهرا هیچکدوم نمیخوان توضیح بدن چه خبره ، پس منم سوالی نمیپرسم تا برسیم…..
.
.
.
کل راه تو سکوت سپری میشه. بعد از یک ساعت میرسیم، یه جای سرسبز و خوش آب و هوا نزدیک فشم ، بچه ها رسیده بودن .
محمد جواد و امیرعلی و امیر از ماشین پیاده میشن.
محمد جواد خطاب به بچه ها با اشاره به امیرعلی _ خب ایشونم عضو جدید اکیپ.
میرم جلو میزنم رو شونه محمد جواد _ فارسی رو پاس بدار داداش.
بعدهم دونه دونه بچه ها رو به امیرعلی معرفی میکنم.
محمد جواد رو به من میگه تو و امیر علی برین چوب جمع کنید.
_ نوچ
محمد جواد _ اوا عشقم برو دیگه.
از این طرز حرف زدن متنفر بودم و جواد هم هروقت میخواست به حرفش گوش بدم اینجوری حرف میزد تا برای فرار از حرفاش هم شده کارشو انجام بدم
دست امیرعلی رو میگیرم و میگم_ بیا بریم تا این سرمون رو نخورده.
امیرعلی هم میخنده و همراهم میاد.
.
.
.
بلاخره بعد از نيم ساعت حرف زدن و كلي خنديدن با اميرعلي ، چوب هایی رو که یه گوشه جمع کردیم رو برمیداریم و به سمت بچه ها حرکت میکنیم.
داشتیم در مورد راهیان نور امسال حرف میزدیم که با شنیدن صدای گریه که ظاهرا از طرف بچه ها بود، چوب هارو میندازم و به طرفشون میرم.
همه یه شال مشکی کشیده بودن رو سرشون و صدای گریه در میاوردن. محمد جوادم یه پارچه سیاه رو که با قرمز چیزی روش نوشته بود رو به یه چوب بلند نصب کرده و بالای سرش میچرخوند و با دیدن من و امیرعلی که با تعجب خیره شدیم به هم با ناله گفت_ اومدن
و شروع میکنه به مثلا روضه خوندن
محمدجواد_ امان امان . ببینید این دوتا جوونم از دست رفتن ( و به من و امیرعلی اشاره کرد) این دوتا هم پریدن ، بدبخت شدن ، خاک توسرشون شد. ایناهم ازدواج کردن از فردا باید ظرف بشورن، بشورن و بسابن.
بچه ها هم همراهی میکنن و با هرکدوم از چیزایی که جواد میگه ناله هاشونو بلند تر میکنن.
یکم که دقت میکنم متوجه میشم که رو پارچه مشکیه نوشته امیر ها (حسین و علی) این مصیبت جان سوز( ازدواج را) تسلیت عرض میکنم. اجرک الله. باشد که جان سالم به در ببرید.
من و امیرعلی هم میشینیم رو زمین و میزنیم تو سر خودمون. بچه هاهم که توقع همچین برخوردی رو نداشتن تعجب میکنن . بعد از تموم شدن مداحی ؛ محمد جواد با یه ظرف حلوا جلو میاد ، دستش رو روی شونه من میذاره سرشو پایین میندازه و باحالت ناراحتی میگه _ داداشای گلم تسلیت میگم ؛
من هم از شدت علاقه زیاد قاشقی حلوا برمیدارم و رو صورت محمد جواد میریزم ، ظرف حلوا رو از دستش میگرم و بعد هم امیرعلی بطری های آبی که اونجا بود رو برمیداره و قبل از اینکه بخوان عکس العملی نشون بدن خالی میکنه رو سر محمد جواد و بقیه هم چون کنارش بودن خیس میشن.
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
با درد بمانی و به درمان نرسی
#ادامه_دارد...
نویسنده :
#ح_سادات_کاظمی
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
هـر جا که میروم میبینم
بالای میـز خود نـوشتـه اند:
هدف ما جـلب رضـایت شمـاست!
هدف ما جلب رضایت مشتریست!
ای کاش همه می نوشتند :
هدف ما جـلب رضایـت خداست
✍امام رضـا(؏)
كسى ڪه در دلـش هوايى جـز خشنودى خدا خطـور نكند، من ضمانت مى كنم كه خداوند دعايـش را مستجـاب كند.
📚 ڪافى ج۲، ص۶۲، ح ۱۱
🍃🌺✨🍃🌺✨🍃🌺
┄┅═══✼✨✼═══┅┄
منتظران ظهور
عصر ظهور: 🏖 #مبارزه_با_راحت_طلبی 4 "مرگ خاموش..." 💢«طبیعتاً وقتی یه جوانی اهل راحت طلبی باشه، به ا
ادامه درس قبلی
مبارزه با راحت طلبی
⚛ #مبارزه_با_راحت_طلبی 7
💢 مثلاً بعضی هاکه فوق العاده اهل راحت طلبی هستن میگن ما توکل به خدا داریم! 😕
💢در حالی که این یه حرف بسیار غلط هست.
توکل به خدا زمانی موثره که «ما در جهت مبارزه با هواهای نفسانی خودمون قدم برداریم و یه حرکتی انجام بدیم».✔️
🔷 یه روز پیامبر اکرم (ص) به یه مردمی برخورد کردن که اهل کار و فعالیت نبودند.
حضرت به اونا فرمودن: شما چگونه مردمی هستید؟
گفتند: ما توکل کنندگان بر خدا هستیم.
⭕️ فرمود: نه، بلکه شما سربارِ دیگران هستید...
گر توکل می کنی در کار کن
کشت کن، پس تکیه بر جبّار کن
📀
#مبارزه_با_راحت_طلبی 8
✅ توکل در جایی درسته که انسان مسئولیت و وظیفۀ خودش رو به خوبی انجام بده؛
✔️«یعنی از فکر خودش کار بکشه
🔹 و با دیگران مشورت کنه
🔹 و بهترین راه ممکن رو انتخاب کنه
🔹 و با عزم محکم برای رسیدن به هدفش #تلاش کنه».
✅ بله در این صورت میتونه بگه که من وظیفمو انجام دادم و حالا دیگه توکلم به خداست...😌
🚫ببینید توکل به هیچ وجه جانشین تنبلی و راحت طلبی ما نیست.
✔️ بلکه کمک دهنده و امید دهندۀ به مومنی هست که اهل همت و تفکر و پشتکاره.
📀
✌ #مبارزه_با_راحت_طلبی 9
مثل یک چریک باش!
💢 بعضی از جوانان مذهبی رو که باهاشون صحبت میکنیم میگن که خدا رو شکر ما اهل حب الدنیا نیستیم 😌
اما وقتی به زندگیش نگاه میکنی میبینی که غرق در راحت طلبیه!
😒
🚫 خب عزیز دلم، حب الدنیا که شاخ و دم نداره!
یکی از مهم ترین وجوه حب الدنیا که ریشۀ گناهان هست، همین راحت طلبی ماست.💢💢💢
🚫 دنیا جایی نیست که ما بخوایم توش راحت طلب باشیم. توی دنیا باید مثل یک چریک زندگی کنیم.
یه چریک اصلاً براش مهم نیست که شب در چه جایی بخوابه! منتظر نیست که براش تخت نرم و راحت بذارن...
📀
💎 #مبارزه_با_راحت_طلبی 10
🔷 در زمان دفاع مقدس، رزمندگانی که گاهی به مرخصی می اومدن، شب ها نمیتونستن روی تشک بخوابند؛
نه اینکه بخوان صرفاً یاد سنگرهای نورانی جبهه رو زنده کرده باشن بلکه حرفشون بیشتر این بود که: وقتی راحت تر هستم دلم میگیره!😢
🔹مادرش میگفت بذار برات تشک پهن کنم؛ میگفت نه نمیخوام. همینجوری راحت ترم...
💢 رزمندگان میفهمیدن که بیکاری و راحت طلبی یه کار زشت هست و ازش متنفر بودن
⭕️ و برای همین با وجود این که تمرینات صبحگاهی داشتن اما وقتای آزاد خودشون رو به بهترین شکل استفاده میکردن
و تمرینات سخت تری برای خودشون فراهم میکردن.
📀