eitaa logo
منتظران ظهور
307 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
20 فایل
خادمین کانال هماهنگی جهت تبادلات @mahdiadmin @mahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️بسمه تعالی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران سرتیپ پاسدار برادر اشتری با سلام و تقدیر از زحمات پرسنل شریف آن نیرو به عرض عالی می رساند: ازمدتهاقبل دیده می شد بعضی ازخانمها در داخل خودروهای درحال تردد در سطح شهر تهران و دیگر شهرهای کشور علی الخصوص مراکز استانها کشف حجاب می کردند این موضوع بعد از انتخابات ریاست جمهوری تکثیر شده و به یک پدیده ناهنجار گسترده تبدیل شده است با توجه به جرم بودن مطابق قانون مجازات اسلامی، تقاضا داریم دستور فرمائید به طور شایسته با این حرمت شکنی و تمسخر حکم خداوند مردم مومن از جنابعالی سوال میکنند وقتی تجهیزات شما می تواند و فرد خودرو ها را تشخیص دهد و مامورین شما رانندگان را به خاطر نبستن کمربند جریمه می کنند ⁉️چرا به خاطر نبستن روسری جریمه نمی کنند ؟ نبستن کمربند احتمالا سلامت فرد را به خطر می اندازد، اما نه تنهادین مردم را ضایع می کند بلکه وروان وبقای خانواده ها را نیز در معرض آسیب جدی قرار می دهد در پایان از آن برادر غیرتمند درخواست می کنیم اجازه ندهید در دوره خدمت شما کشف حجاب با هدایت استکبار در ایران اسلامی عادی شود رونوشت به همه مسئولین ومردم دیندار برای اقدام شایسته 📞شماره های تماس: ☎️روابط عمومی ناجا 197 ☎️قوه قضائیه 021-88812274 ☎️ریاست جمهوری 021-6133 ☎️مجلس 021-39931 ☎️صداوسیما تهرانی ها 162 شهرستانی ها 021-2781و 021-22160 * کِشتی غیرت ایرانی در حال سوراخ شدن هست و این تکلیف ماست که اجازه این کار را ندهیم لذا در گروه های مجازی نشر دهید تا این درخواست شرعی به نتیجه برسد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم از چیا میترسه؟ 🔷 فرق ترس های ما با ترس های اولیای الهی چیه؟ استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از چیا میترسی؟! ✅ عزیز دلم نترس.....توکل کن به خدا.... استاد پناهیان 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه بزرگواران دو تا کلیپ بالا رو ببینند 👌👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26 🔷 البته ببخشید که اینطوری صحبت میکنیم! اما خب هست دیگه! آدم که نباید خودش رو گول بزنه.... 🔺ما هم نمیخوایم فقط به به و چه چه کنیم و شما کِیف کنید! 👌 میخوایم با استفاده از این "حقایق" به خودمون بیایم.... 🔸مگه نمیخوای از خدا لذّت ببری 👈 یه ذرّه هم تکبّر نداشته باش تا از او لذّت ببری💞 ❤️ خدا خیلی لطیفه و تو باید باهاش داشته باشی ✨ ✔️ نباید ذرّه ای غیر لطافت توی روحت داشته باشی.... ✅🔹➖🌺💖
27 🔔خیلی روی این نکته باید دقت کنیم:👇 💕🌏 ملاقات با خدا جدای از اینکه بالاترین لذّتِ عالم هست ، چه اتفاقی می افته؟ کی متناسب با خداست؟ 🌺 خدا میفرماید : " من " ✅ اینجا دیگه تو باید "مَنِت" از بین بره ، دیگه مَن نداشته باشی....👌 💢 برای این که مَنِت از بین بره ، " تو " نباید برنامه ریزی کنی برای ترک لذّت!🚫 🔷 کی باید برنامه ریزی کنه؟ 🔸بله آفرین ! " خدا " 👌
28 💗🎁 خدا لطف میکنه و برنامه میده به ما و میفرماید : ✨عزیزم من بهت "برنامه" میدم که اگه خواستی لذّتت رو کنترل کنی به دستورِ "من" باشه ، نه دستور خودت... "چون فقط اینه که پاکت میکنه....‌" ⭕️ اگه من دستور ندم اونوقت تو میخوای از یه لذّتت چشم پوشی کنی به نفع یه لذّت نفسانی دیگه! 😒 🔶 برای اینکه مَنِت کامل از بین بره باید چیکار کنم؟ 👈 باید بهت "دستور" بدم . 🌱💖 برای همین خدا میاد وسط و دستور میده...
29 ➖➖➖💞 🔷 برای مبارزه با هوای نفس یه "انگیزه" میخوای: ✨ "لقاء الله" ✨ 💕 شیرینیش رو بفهم که بتونی به سمتش بری. 🔶 یه "برنامه" میخوای: برنامه رو باید "خدا" بده ⬅️ "تا نفست رشد نکنه دوباره...." ✔️ 🌷 برای همین فرمود: "من دوست دارم بشم هر جور که من میخوام ، نه هر جور که تو میخوای" 👌اصلاً "بدونِ برنامه خدا"، مبارزه با هوای نفس هیچ معنایی نداره. دوباره نفس پرستی هست.....📛 ⛵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعایی برای عاشقی
🌸 سلامِ خدا بر تو ای مولود مبارک مریم، در روزی که متولد شدی و در روزی که با ظهور مهدی موعود، از آسمان به بهشت زمین می آیی و همراه و پشت سر او به نماز می ایستی... 🌹میلاد مبارک
✅ رابطه اخلاقیات انسان باطبع😁👇👌👌 👈عصبانیت زیاد علتش غلبه صفرا است. 👈وسواس وشک وتردید علتش غلبه سودا است. 👈بی حوصلگی وبی خیالی غلبه بلغم است. 👈میل به گناه غلبه خون است. بیاییم وباشناخت طبع و مزاجمون ودرصورت نیاز اصلاحشون به سلامت جسمی و روحی ومعنویمون کمک کنیم. 💠درمانخانه اسلامی💠 💠سنگر جنگ تغذیه☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد رحیم‌پور ازغدی: می‌پرسن انقلاب ایران پروژه آمریکا بوده، خیلی سوال پیچیده‌ایه😂 🔻غربیها چهار بار قصد ترور امام خمینی(ره) در نوفل لوشاتو ‌رو داشتن... ⛔️استاد ازغدی خطاب به دانشجوی مدافع بختیار: شما کتاب نمی‌خونید باید محکومت کنن به کتابخونه! بگن 23 تا کتاب بخونی و نمره بالای 15 بگیری
کنایه های دردآلود در نامه ی مادرشهیدمدافع حرم به سردار سلیمانی: سلام سردار سلیمانی، برگرد...... این جماعت امنیت نمیخواهند ، آرامش زیر دلشان زده ، سردار از سوریه برگرد و مدافعان حرم را هم با خودت بیاور !!! بگذار در کرمانشاه و همدان و تهران با آنها بجنگیم ، مگر کودک سوری گناه کرده که تاوان حفظ امنیت ایران را بدهد ، آنهم امنیت جاده چالوس _کرج ، که در روز شهادت امام صادق زدند و رقصیدند. بگذار ناله کودکان ایرانی هم بلند شود ، مگر خون آنها رنگین تر از خون کودکان یمن است. سردار سلیمانی برگرد!!!! بگذار جنگ شود ، برجام اصلا برای جنگ است. بگذار موشکهای آمریکایی آرامش تهران را بهم زنند و در زیر آوار زنانی را که در بغلشان سگ خانگی خوابیده از زیر آوار بیرون آورند . بگذار مردم ایران در صف طولانی یک قرص نان بایستند . این جماعت فقط تلگرام میخواهند. آزادی میخواهند. استادیوم آزادی مختلط میخواهند!!!! سردار سلیمانی برگرد....... بگذار جنگ وارد خاک ایران شود. تا جوانانی که میگویند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران بروند از ایران دفاع کنند. چرا فقط سپاه بسیج وارتش باید خون بدهند. بگذار آقا زاده ها هم کشته بدهند. بگذار جوانی که شعار میدهد رضاخان روحت شاد، روحش شاد شود. سردار سلیمانی برگرد..... امنیت زیاد هم خوب نیست. اصلا هر چیزی زیادش خوب نیست. قدرش را نمیدانند. بگذار صدای هواپیمای جنگی آرامش تهران را بهم بزند. بگذار دختران بزک کرده و بی حجاب دنبال پناهگاه باشند و فرصت آرایش و پیرایش نداشته باشند. بگذار جنگ شود تا مرد از نامرد جدا شود!!!! سردار سلیمانی برگرد...... نمایندگان مجلس در خوابند ، دست و گردنشان از چادر که نماد عصمت حضرت زهرا(س) است درد گرفته! فقط روزی که داعش به مجلس حمله کرد بیدار شدند، بگذار از خواب گران برخیزند. سردار سلیمانی برگرد ، امنیت برای این جماعت مهم نیست. این نمایندگان قدرت میخواهند و ثروت. صندلی مجلس برایشان شیرین است. بگذار از زیر آوار مجلس بیرونشان بیاوریم. بگذار برجام جلوی موشکهای اسراییل بگیرد ، اگر میتواند !!!!!! امنیت زیاد شده ، دزدان بیت المال با خیال راحت دزدی می کنند. مؤسسه مالی و اعتباری بنام امام معصوم میزنند و ربا میدهند و ربا میخورند. بگذار آرامش آنها بهم بخورد. بگذار پولهای حرامی که با افزایش سکه و دلار جمع شد خرج آواربرداری شود. !!!! سردار سلیمانی برگرد. .......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30 ✅ هر کارِ خوبی زمانی ارزش داره که توش "مبارزه با نفس" باشه ✅ و هر مبارزه با نفس هم زمانی ارزش داره که "طبقِ اطاعت از دستور" باشه 🌹و خدا هم به خوبی بلده که چطور بده بهت ،خیلی هم خوب بلده!😊 -- چرا ؟ 💖🌺 چون همون خدایی که بهت دستور میده،‌"همون خدا تو رو هم ساخته" "مقدّراتت" رو هم خودش تنظیم میکنه ، از اعماقِ روحیات و تصمیماتِ تو هم خبر داره و .... 🏓 مثل یه بازی تنیس ؛ خودش میگه من الان میخوام توپ رو بندازم سمت چپ! و میندازه سمت چپ👈⚪️ 🏆🏅بعد میگه عزیزم توپ که بهت رسید اینطوری بزن تا بتونی موفق عمل کنی. قوانینِ بازی رو هم خودش ریخته و.... 💯 همه چی "کاملاً هماهنگ" هست....
31 🔹چرا باید با هوای نفسمون مبارزه کنیم؟ ✔️ برای اینکه اثری از انانیّت و خودخواهی و "مَن" باقی نمونه تا لذّت خدا رو بچشیم.... 🌷 این که اثری از من نباشه، عارفان بهش میگن عشق... 💘❤️ همون که خیلی لذّت داره....💞 ⭕️ خیلی ها سر و صداش رو میکنن اما فقط عارفانِ الهی طعمش رو میچشن..."👌 🎴خیلی ها ترانه هاش رو سر میدن برای کاسبی های خودشون! 🎶❌😒
32 💖✅‌ عشقِ واقعی اون زمانی هست که تو خودت رو فدا کنی...... 😌❣ چجوری میشه فداش شد؟ 👈 اینطور که "یه نفر دیگه بیاد تو رو اداره کنه و تو بگی چشم...." دیگه "مَن" نداشته باشی در مقابلش... 🌹 و بعد اینجا خداست که "با دستورات و تقدیراتش" علیه دوست داشتنی های تو اقدام میکنه....👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ ۸۰ دست امیرحسین رو فشار میدم و میگم _ دلم برای یاسمین و نجمه تنگ شده. تو هفته بود که نجمه با مامان باباش برای فوت عمش که آمریکا زندگی میکرده رفته بودن آمریکا. یاسمین و امیر هم که بعد از ازدواجشون رفته بودن سفر. امیرحسین _ هی خدا دلش برای ما که تنگ نمیشه فقط برای دوستاش تنگ میشه. _ عه. نخیرم. امیرحسین _ چرا خیرم. از کوچه بیرون میایم و وارد خیابون اصلی میشیم . چشمم به گند طلایی که میوفته اشکام جاری میشن. من همه زندگیم رو مدیون این اقا بودم و هستم. به رسم ادب دستم رو بالا میارم ، کمی خم میشم و سلام میدم . . . . بعد از یه زیارت دلچسب و شیرین دوباره پیش امیرحسین برمیگردم . امیرحسین _ زیارت قبول ماه سادات. _ زیارت شماهم قبول آقا سید. دستم رو که میگیره تمام وجودم از گرمای عشقش گرم میشه. وارد صحن آزادی میشیم. آفتاب دقیقا تو چشم بود و اعصاب خورد کن . امیرحسین چفیش که روی شونش بود رو روی سرش میندازه چفیه رو میکشم و میگم _ عه. زشته امیرحسین _ خب افتابه. اونور چفیه رو میگیره و میکشه و منم این سمتش رو محکم میگیرم. امیرحسین _ عه بده دیگه _ نوچ امیرحسین _ شوورتو میدزدنا محکم تو بازوش میزنم و میگم _ عه کوفته. امیرحسین _ اوووووخ. ماشالا یه دفعه چفیه رو میکشه و میندازه رو سر خودم و خودش و دوتامون میزنیم زیر خنده. با صدای گوشیش جدی میشه و تلفن رو جواب میده _جانم داداش؟ سلام محمدجواد _ سلام امیرحسین. بگو چی شده ؟ _ چی شده؟ محمدجواد _ کارا درست شد. _ کارا؟ محمدجواد _ در حال حاضر ما شهید زنده ایم. از سپاه زنگ زدن گفتن چند روز دیگه اعزامه. فردا ساعت ۱۲ باید اونجا باشیم برای هماهنگی. زود خودتو برسون به سمت حانیه برمیگردم سرش پایین بود و به سنگای صحن زل زده بود که سایمون توش مشخص بود. _ باشه. خداحافظ باورم نمیشد بلاخره کارام درست شد. با اینکه میدونستم لیاقت شهادت ندارم ولی….. دل کندن از حانیه سخت بود . تو این چندماه هردو حسابی به هم وابسته شده بودیم. _ خانومم؟ حانیه_ جون دلم ؟ _ محمد….جواد بود . گفت کارای….. حانیه به نفس نفس افتاده بود و بریده بریده گفت _ میخوای بری ؟ سرم رو پایین میندازم . روبه روم وایمیسته ، دیدن اشکاش داغونم میکنه. سرم رو بالا میاره و میگه _ برو خدا به همرات. میدونستم اگه پای عهد و پیمانش وسط نبود عمرا اجازه نمیداد. . . . بلاخره با دعوا از جانب خانواده و کلی قوربون صدقه از جانب من خانواده ها رضایت میدن به رفتن. ساکی رو که براش آماده کرده بودم رو برمیدارم و دوباره بهش خیره میشم ، چقدر لباس سپاهی بهش میومد. ساک رو از دستم میگیره ، سرم رو پایین میندازم دستش رو زیر چونم میزاره تا سرم رو بالا بیاره که اولین قطره اشک روی دستش میریزه . سریع پشتش رو بهم میکنه و با صدای بم و گرفته میگه _ بیش از این پابندم نکن. تو که میدونی من لیاقت شهادت ندارم ، بادمجون بم هم آفت نداره. دستم رو روی شونش میزارم. به سمتم برمیگرده. حرفی نمیزنیم فقط به چشمای همدیگه خیره میشیم .یک دقیقه. پنج دقیقه. ده دقیقه . و بعد صدای در و پشت بندش صدای گرفته پرنیان _ داداش. نمیاید ؟ امیرحسین _ اومدم. ساکش رو از روی زمین بر میداره ، دستام رو میگیره و از اتاق خارج میشیم….. قدم به قدم هم ، اون داشت ميرفت به رسم عاشقي منم داشتم زندگيم رو بدرقه ميكردم به رسم عاشقي. همه تو حياط بودن ، مامان و بابا ، اميرعلي و فاطمه ، پرنيان و مامان عاطفه و پدر اميرعلي . مامان و بابا ناراحت و عصبي بودن ؛ پرنيان و مامان عاطفه هم كه حالشون زار بود و پدر اميرعلي كه تركيبي از حالات بود ، عصبي، نگران ، ناراحت . ميدونستم كه با دين و مذهب كمي مشكل داره. و من…. توصيفي براي حالم وجود نداشت. در خونه كه نيمه باز بود كامل باز ميشه و امير و ياسمين ميان داخل. ياسمين هم شده بود يه خانوم چادري ، تنها من و اميرحسين تعجب نكرده بوديم. چون ميدونستيم و مطمئن بوديم امير ميتونه شيريني دين و مذهب واقعي رو تو دلش بندازه. هردو ناراحتي و نگراني از چهره هاشون داد ميزد. و حالا وقت رفتن بود . . به طرفم برميگرده ، حاله اشك جلوي چشمام رو ميگيره . با لبخند رو به من ميگه _ هواييم نكن ديگه خانوم. با بغض بهش ميگم _ به قول اون شعره ?ـه! ؟! اميرحسين _ خودت اجازه دادي. حانيه_ اره. دستم رو بالا ميارم وبي توجه به جمعيت روي صورتش ميكشم. اميرحسين _ نكن حانيه. نكن. ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ ۸۱ دستم رو عقب ميكشم ، ساكش رو از روي زمين برميدارم و دستش ميدم. _ برو و به سلامت برگرد . ساك رو از دستم ميگيره و به سمت در راه ميوفته. مامان عاطفه از زير قرآن ردمون ميكنه. پرنيان كاسه آب رو به من ميده. و…… يه آغوش مادرانه كه خدا ميدونه شايد مامان عاطفه اون لحظه آرزوش اين بود كه زمان كامل بايسته. آغوش خواهرانه ، كاش خودم حالم خوب بود و به پرنيان دلداري ميدادم. و آغوش پدرانه كه آخرين جملش رو به قدري آروم گفت كه فقط من و اميرحسين شنيديم _ بهت افتخار ميكنم پسرم. برق خوشحالي تو چشماي اميرحسين موج ميزد. از پدر جدا و به سمت من مياد. بوسه اي روي پيشونيم ميشينه كه عشق رو به وجودم تزريق ميكنه. بعد از خداحافظي با همه افرادي كه اونجا بودن ، همه حالمون رو درك ميكنن و ميرن داخل خونه. تسبيح فيروزه اي رو از جيبش در مياره و دور دستم ميبنده ؛ ماشيني كه بايد باهاش ميرفت ، كمي جلو تر از خونه بود ، اين بار بوسه روي دستم ميزنه و عقب عقب همونطور كه به چشماي هم زل زده بودیم به سمت ماشین میره ، سوار میشه و ماشین حرکت میکنه. کاسه آبی رو که توش رزای پر پر بود رو پشت ماشین میریزم و……. رو روبه روي من ميگيره ، يه آغوش مادرانه كه خدا ميدونه شايد مامان عاطفه اون لحظه آرزوش اين بود كه زمان كامل بايسته. آغوش خواهرانه ، كاش خودم حالم خوب بود و به پرنيان دلداري ميدادم. و آغوش پدرانه كه آخرين جملش رو به قدري آروم گفت كه فقط من و اميرحسين شنيديم _ بهت افتخار ميكنم پسرم. برق خوشحالي تو چشماي اميرحسين موج ميزد. از پدر جدا و به سمت من مياد. بوسه اي روي پيشونيم ميشينه كه عشق رو به وجودم تزريق ميكنه. بعد از خداحافظي با همه افرادي كه اونجا بودن ، همه حالمون رو درك ميكنن و ميرن داخل خونه. تسبيح فيروزه اي رو از جيبش در مياره و دور دستم ميبنده ؛ ماشيني كه بايد باهاش ميرفت ، كمي جلو تر از خونه بود ، اين بار بوسه روي دستم ميزنه و عقب عقب همونطور كه به چشماي هم زل زده بودیم به سمت ماشین میره ، سوار میشه و ماشین حرکت میکنه. کاسه آبی رو که توش رزای پر پر بود رو پشت ماشین میریزم و……. آب رو که پشت ماشین میریزه ، بی هوش میشه و روی زمین میوفته….. یک ماه بعد….. فاطمه خانوم ، همسایشون دختر ۲ سالش زینب سادات رو پیش حانیه میزاره و میره به دنبال خبری از همسرش. تو این دو هفته ای که همسایه شده بودن حسابی دوستای خوبی بودن ، شاید به خاطر اینکه همدرد بودن. بابای زینب سادات هم به سوریه اعزام شده بود. با این تفاوت که امیرحسین فقط یک ماه پیش رفته بود و پدر اون پنج ماه پیش و تو دوماه گذشته هیچ خبری ازش نداشتن و حسابی هم نگران بودن. حانیه که عاشق بچه ها بود ، حسابی با زینب صمیمی شده بود. شاید اینجوری دلتنگی کمتر اذیتش میکرد. هرچند بازهم شب تا صبح برای سلامتی همسرش دعا میکرد و دیگه غذا خوردن و تفریح و خندیدن براش معنی نداشت…. با صدای زنگ تلفن زینب رو بغل میکنه و کنار میز تلفن میشینه. _ بله ؟ + سلام. عذر میخوام خانوم موسوی. _ بله بفرمایید. صدا مدام خش خش میکرد و قطع و وصل میشد. مطمئن بود از سوریس. گوشش رو تیز میکنه که خبری از امیرحسینش بگیره. زینب سیم تلفن رو میکشه و صدا قطع میشه. سریع سیم رو وصل میکنه و تنها جمله ای که میشنوه _ شهید شدن……. من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم ميرود….. ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 تحلیل جالب استاد در مورد علت سران فتنه!! ▪️جواب استاد رائفی پور برای سوال دانشجویی که خواهان بود☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مقایسه تکان دهنده بودجه اندک نظامی ایران با دیگر کشورها ⛔️همین مقدار کم‌رو هم دولت در بودجه سال ۹۸ کاهش داده! اینجا چه خبر است؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رحیم پور ازغدی: 🔹آیا ژاپن به خاطر تسلیم آمریکا شدن پیشرفت کرد؟ 🔹ژاپنی کار می‌کند، ایرانی نمی‌کند. ژاپنی تولیدش بیشتر از مصرفش است، ما مصرفمان از تولیدمان بیشتر است
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 پشت پرده 🏠 خونه می‌خوای؟ ❣️ همسر می‌خوای؟ 🚗 ماشین می‌خوای؟ 👌این کلیپ ویژه رو از دست ندید!