eitaa logo
منتظران ظهور
305 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
20 فایل
خادمین کانال هماهنگی جهت تبادلات @mahdiadmin @mahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 بیانیه خطاب به ملّت ایران به ویژه جوانان 🔴 نگاهی کلی به بیانیه‌ای که از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به‌مناسبت چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی صادر شد: 🔶 جمهوری اسلامی ویژگی‌هایی دارد از جمله: 1️⃣ برای همه چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است چون ویژگی‌هایی مثل آزادی، اخلاق، معنویت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری در فطرت بشر است. 2️⃣ به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد. ولی از ارزشهایش فاصله نمیگیرد. 3️⃣ انعطاف‌پذیر و آماده‌ی تصحیح خطاهای خویش است. اما تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. 4️⃣ پس از نظام سازی، به رکود و خموشی دچار نشده است. متحجّر و در برابر پدیده‌ها و موقعیّتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست. 5️⃣به اصول خود بشدّت پایبند و به مرزبندی‌های خود با رقیبان و دشمنان بشدّت حسّاس است. مرتکب افراط‌ها و چپ‌روی‌هایی که مایه‌ی ننگ بسیاری از قیامها و جنبشها است، نشده است. 6️⃣ این انقلاب از آغاز تا امروز نه بی‌رحم و خون‌ریز بوده و نه منفعل و مردّد. در هیچ معرکه‌ای گلوله‌ی اوّل را شلیک نکرده است، ولی پس ‌از حمله‌ی دشمن از خود دفاع کرده و ضربت متقابل را محکم فرود آورده است. 7️⃣ از مظلومان و مستضعفان دفاع کرده است و با صراحت و شجاعت در برابر زورگویان ایستاده است 📚 درس‌هایی که رهبرانقلاب به عنوان نسل اول انقلاب برای جوانان گفتند: ✊🏻 همه چیز علیه ما بود، چه رژیم فاسد طاغوت که علاوه ‌بر وابستگی و فساد و استبداد و کودتایی و چه آمریکا و قدرت های شرق و غرب. ✌🏻 هیچ تجربه‌ی پیشینی و راه طی شده‌ای در برابر ما وجود نداشت. اما جمهوری اسلامی گام‌های بزرگی را طی کرد. 🌱 ثمرات و نتایج گام اول انقلاب: 1️⃣ ثبات و امنیّت کشور و تمامیّت ارضی و حفاظت از مرزها. 2️⃣ موتور پیشران کشور در عرصه‌ی علم و فنّاوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی. 3️⃣ مشارکت مردمی را در مسائل سیاسی مانند انتخابات، مقابله با فتنه‌های داخلی، حضور در صحنه‌های ملّی و استکبارستیزی به اوج رسانید. 4️⃣بینش سیاسی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بین‌المللی را به گونه‌ی شگفت‌آوری ارتقاء داد. 5️⃣ کفّه‌ی عدالت را در تقسیم امکانات عمومی کشور سنگین کرد. 6️⃣ عیار معنویّت و اخلاق را در فضای عمومی جامعه بگونه‌ای چشمگیر افزایش داد. 7️⃣ تبدیل شدن به نماد پر ابّهت و با شکوه و افتخارآمیز ایستادگی در برابر قلدران و زورگویان. 🔆 ماموریت‌های نسل جوان برای گام دوم انقلاب: 1️⃣ علم و پژوهش: دانش،‌ آشکارترین وسیله‌ی عزّت و قدرت یک کشور است... ما هنوز از قلّه‌های دانش جهان بسیار عقبیم؛ باید به قلّه‌ها دست یابیم. 2️⃣ معنویّت و اخلاق: معنویّت به معنی برجسته کردن ارزشهای اخلاق و به معنی رعایت فضلیت‌های اخلاقی 3️⃣ اقتصاد: مجموعه‌ی جوان و دانا و مؤمن و مسلّط بر دانسته‌های اقتصادی در درون دولت سیاستهای اقتصاد مقاومتی را اجرا کنند. 4️⃣ عدالت و مبارزه با فساد: تبعیض در توزیع منابع عمومی و میدان دادن به ویژه‌خواری و مدارا با فریبگران اقتصادی که همه به بی‌عدالتی می‌انجامد، بشدّت ممنوع است؛ همچنین غفلت از قشرهای نیازمندِ حمایت، به هیچ رو مورد قبول نیست. 5️⃣ استقلال و آزادی: استقلال ملّی به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطه‌گر جهان است. و آزادی اجتماعی به معنای حقّ تصمیم‌گیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همه‌ی افراد جامعه است. 6️⃣ عزّت ملّی، روابط خارجی، مرزبندی با دشمن: این هر سه، شاخه‌هایی از اصلِ «عزّت، حکمت، و مصلحت» در روابط بین‌المللی‌اند. 7️⃣ سبک زندگی: تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بی‌جبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همه‌جانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم اللهم عجل لولیک الفرج 🍃🌺دارم به لب اين زمزمه بر مي گردد 🌹🍃آرامش قلب همه بر مي گردد 🌺✨از راه خطا اگر که ما بر گرديم 💥🌸اين جمعه گل فاطمه بر می گردد نذرگل نرجس صلوات التماس دعای فرج
منتظران ظهور
#ثروت_در_اسلام 17 ☢ در مورد اهمیت ثروت مطالبی رو عرض کردیم. بهتره که یه روایت زیبا هم از امام باق
18 ما باید این نگاه رو در جامعه ترویج کنیم که دینداری یکی از مهم ترین نتایجش اینه که زندگی دنیایی ما بهتر بشه. ⭕️اصلا اینطور نیست که دین بگه آقا من به دنیای تو کاری ندارم و فقط میخوام آخرتت رو آباد کنم! متاسفانه این تفکر مسمومی هست که توسط خیلی از فرقه های به ظاهر اسلامی داره ترویج میشه. 🚫خصوصا توی فرقه هایی مثل و و ها و ... حتی توی تفکر شیعی که در جامعه ما وجود داره ریشه هایی از این تفکر خطرناک وجود داره
یه نکته خیلی مهم که باید بهش توجه کنیم اینه که ما باید علاوه بر اینکه بر آخرت بهتر تاکید میکنیم، باید روی دنیای بهتر هم تاکید کنیم. امروزه در جهان، هر تفکری که بخواد انسان ها رو فریب بده و به اصطلاح تیغشون بزنه، از تکنیک تاکید بر زندگی استفاده میکنه! 🚫 مثلا همین الان صدها فرقه و مکتب فکری با نام های قانون و و در لحظه زندگی کن و ... و عرفان هایی مثل اوشو و دارن مردم جهان رو فریب میدن و با زندگی بهتر، سرمایه هاشون رو به تاراج میبرن. 😒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 #عبرت_تاریخ طلبکار علی شدند‼️ مردمی که خود ابوموسی اشعری را برگزیدند!
1_50012961.mp3
1.43M
📱 🎙 حاج آقا عالی
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :پنجاه ونه با شنیدن سہ ڪلمہ ے آخر ضربان قلبم بالا رفت صداش رو مے شنیدم! صداے قلبم رو بعد از پنج سال مے شنیدم! آب دهنم رو قورت دادم،چشم هام رو باز و بستہ ڪردم،آروم بہ سمت سهیلے برگشتم. بہ ڪاشے هاے زیر پاش زل زدہ بود،گونہ هاش سرخ شدہ بود. خبرے از اون لحن محڪم و قاطع ڪہ گفت "نگفت عاشقش نشو " نبود! دست چپش رو برد بالا و گذاشت روے پیشونیش،از روے پیشونے دستش رو ڪشید همہ جاے صورتش و روے دهنش توقف ڪرد. چند لحظہ بعد دستش رو از روے دهنش برداشت،همونطور سر بہ زیر گفت:فقط بهم یہ فرصت بدید همین! نگاهم رو بہ ڪفش هاے مشڪے براقش دوختم. این مردے ڪہ رو بہ روم ایستادہ بود،امیرحسین سهیلے،استاد دانشگاهم و دوس ت امین! خب دوست امین باشہ،مگہ مهمہ؟ مگہ امین بیشتر از یہ پسرہ ے همسایہ ے سادہ س؟ لبخندے نشست روے لب هام. توے قلبم گفتم:فقط یہ پسرہ همسایہ س همین! قلبم گفت:سهیلے چے؟ جوابش رو دادم:بهش فرصت مے دم همین! همین،با معنے ترین ڪلمہ ے اون شب بود! صداے شهریار از توے حیاط بلند شد:هانیہ بدو مردم منتظرن! همونطور ڪہ چادرم رو سر مے ڪردم با صداے بلند گفتم:دارم میام دیگہ! از اتاق خارج شدم،مادرم قرآن بہ دست ڪنار در خروجے ایستادہ بود. شهریار با خندہ گفت:آخہ ماد ر من این قرآن لازمہ مراقبش باشہ یا پسر مردم؟ چپ چپ نگاهش ڪردم و چیزے نگفتم. قرآن رو بوسیدم و از زیرش رد شدم،پدرم بہ سمتم اومد و گفت:حاضرے بابا؟ سرم رو بہ نشونہ ے مثبت تڪون دادم. پدر و مادرم سوار ماشین شدن،شهریار هم دنبالشون رفت. عاطفہ ڪنارم ایستاد با لبخند نگاهم ڪرد و گفت:استرس دارے؟ سریع گفتم:خیلے! جدے نگاهم ڪرد و گفت:عوضش بہ این فڪر ڪن از ترشیدگے درمیاے! با مشت آروم ڪوبیدم بہ بازوش و گفتم:مسخرہ! خندید و چیزے نگفت. شهریار شیشہ ے ماشین رو پایین ڪشید و گفت:عاطفہ خانم شما دومادے؟ رو بہ پدر و مادرم ادامہ داد:دارن دل و قلوہ میدن! با حرص گفتم:شهریار نڪنہ تو عروسے انقد عجلہ دارے! عاطفہ اخم ساختگے ڪرد و گفت:با شوور من درست حرف بزن. ایشے گفتم و بہ سمت ماشین رفتم. عاطفہ در رو بست،قبل از من ڪنار شهریار نشست،من هم سوار شدم،پدرم با گفتن بسم اللہ الرحمن الرحیم ماشین رو روشن ڪرد. شهریار با ترس چشم هاش رو دوخت بہ سقف ماشین و لبش رو بہ دندون گرفت. تو همون حالت سرش رو بہ سمت چپ و راست تڪون داد و گفت:خدا میدونہ قرارہ چہ بلایے از آسمون نازل بشہ ڪہ ما هر قدممونو با قرآن و بسم اللہ برمیداریم. شهریار رو بہ من جدے ادامہ داد:خواهرم حداقل همین تهران مراسم میگرفتے!تا قم نمے رسیما! مادرم با تحڪم گفت:شهریار! شهریار نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:چشم مامان جونم چیزے نمیگم! پدرم با خندہ گفت:آفرین. عاطفہ نگاهم ڪرد و با اضطراب گفت:هانیہ چادرت ڪو؟ خواستم دهن باز ڪنم ڪہ شهریار گفت:رو سرش! برادر بزرگم نمڪدون شدہ بود! یعنے خوشحال بود،خیلے خوشحال! عاطفہ گفت:منظورم چادر سفیدہ! آروم گفتم:جیران خانم میارہ! صداے هشدار پیام موبایلم بلند شد ،با عجلہ موبایلم رو از توے ڪیفم درآوردم. رمز رو زدم و وارد صندوق پیام ها شدم. حنانہ بود. "عروس خانم ڪجایے داداشم رماتیسم گرفت از بس این ڪوچہ رو بالا پایین ڪرد" بے اختیار لبخندے روے لبم نشست،عاطفہ با شیطنت گفت:یارہ؟ سرم رو بلند ڪردم و گفتم:نہ خواهر یارہ! مادرم برگشت سمت ما و گفت:هانے،بهارم دعوت ڪردے؟ سرم رو تڪون دادم:آرہ میاد حسینیہ! یڪ ساعت بعد رسیدیم سر خیابون دانشگاہ،پدرم خیابون رو رد ڪرد و وارد ڪوچہ ے حسینیہ شد. لبم رو بہ دندون گرفتم و شروع ڪردم بہ جویدن. نزدیڪ حسینیہ رسیدیم،سهیلے دست بہ سینہ جلوے حسینیہ قدم مے زد. سرش رو بلند ڪرد،نگاهش افتاد بہ ما. ایستاد،پدرم براش بوق زد،با لبخند سرش رو تڪون داد. پدرم ماشین رو پارڪ ڪرد و پیادہ شد. سهیلے و پدرم مشغول صحبت شدن. ڪت و شلوار آبے نفتے با پیرهن سفید پوشیدہ بود. موها و ریش هاش مرتب تر از همیشہ بود! استادم داشت داماد مے شد! داما د من! مادرم چادرش رو مرتب ڪرد و پیادہ شد،عاطفہ چشمڪے بہ شهریار زد و گفت:مام بریم. دستگیرہ ے در رو گرفتم و گفتم:باهم بریم! شهریار در رو باز ڪرد و پیادہ شد. عاطفہ هم پشت سرش! نگاهم بہ شهریار و عاطفہ بود ڪہ چند تقہ بہ شیشہ ے پنجرہ ے ڪنارم باعث شد ڪہ سرم رو برگردونم. پدرم بود،در رو باز ڪردم و پیادہ شدم. پدرم دستم رو گرفت،باهم قدم برمے داشتیم،چند قدم با سهیلے فاصلہ داشتیم. با دیدن من نگاهش رو دوخت بہ گوشہ ے چادرم و گفت:سلام! آروم جوابش رو دادم. دیگہ نایستادم و وارد حسینیہ شدم.