eitaa logo
منتظران ظهور
307 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
20 فایل
خادمین کانال هماهنگی جهت تبادلات @mahdiadmin @mahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰چگونه یک زندگی خوب داشته باشیم؟ 🔸آیت الله بهجت: به چیزی غیر از توکل و یاد خدا برای انسان، آرامش حاصل نمی شود و چیزی غیر از اعراض و دوری از یاد خدا و غفلت، زندگی را تلخ و ناگوار نمی کند. 🔻 در محضر بهجت، ج۲، ص۲۴۵
شصت ثانیه دیرآمدن صبح زمستان باعث شده "یلدا" همه بیدار بمانیم 🌸 چهارده قرن نیامد پسر فاطمه؛ اما شد ثانیه ای تشنه دیدار بمانیم؟ پیشاپیش یلدای مهدویتون مبارک 🌷 ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج ❤️
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ ۷۶ با سردرد بدي از خواب بيدار ميشم ، هوا تاريك شده بود ، گوشيم رو از روي عسلي كنار تخت برميدارم و روشن ميكنم. دو تا پيام. آرمان _ سلام جيگر. چي شد؟ چه كردي؟ وارد عمل بشم يا حل شد؟ اميرحسين_ سلام. خوبي؟ بابت امروز عذر ميخوام زياده روي كردم. بهتر شدي؟ هروقت خواستي بگو باهم حرف بزنيم. ديگه حوصله گريه نداشتم ، لب هام رو روي هم فشار ميدم تا بغضم سر باز نكنه. بدون مكث براي اميرحسين تايپ ميكنم _ خواهش ميكنم ، ببينيد آقاي حسيني من و شما به درد هم نميخوريم ، من هيچ علاقه اي به شما ندارم . همين. همه چي تمومه. اميدوارم خوشبخت بشيد. هق هق گريه فضاي اتاق رو پر ميكنه ، سريع وارد صفحه پيام آرمان ميشم ، تمام نفرتم رو سرش خالي كنم. _ اره عوضي اره تموم شد. پست فطرت. تموم شد ، زندگيمو ازم گرفتي ، تموم شد. برو گمشو. برو بمير . گوشي رو پرت ميكنم و صداي شكستن چيزي در سكوت اتاق طنين انداز ميشود و بعد صداي هق هق گريه من. مني كه مجبور به گذشتن بودم ، مجبور به گذشتن از كسي كه شده بود همه زندگيم. ولي كش دادن به اين موضوع فقط و فقط باعث اذيت شدن هردومون ميشد. به اتاق اميرعلي ميرم ، در ميزنم و وارد ميشم. طبق معمول مشغول كتاب خوندن بود. اميرعلي_ سلام. _ عليك. امير . يه خواهش داشتم ازت. اميرعلي_ بفرما خانوم بي اعصاب. _ من…..من….من بع اين نتيجه رسيدم كه من و آقاي حسيني به درد هم نميخوريم. ميخوام…..ميخوام تو اين رو به مامان و بابا بگي. اميرعلي چند ثانيه به من نگاه ميكنه و بعد يه دفعه با صداي بلندي ميخنده. _ عه. چته؟ سريع جدي ميشه و ميگه _شوخي جالبي نبود. _ امير. من كاملا جديم. اميرعلي_ هيچ معلوم هست چي ميگي؟ _ اره اره معلومه. نميخوام به زور ازدواج كنم. اميرعلي_ زور؟ كي زورت كرده بود؟ اصلا اصلا يه دفعه چي شد؟ شما كه خوب بوديد باهم. _ ميشه بيخيال شي؟ من به خود آقاي حسيني گفتم، تصميم قطعي رو هم گرفتم. بدون اينكه منتظر هيچ حرف یا عکس العملی بایستم از اتاق خارج میشم ، دیگه حتی اشکی هم برام نمونده که بخواد بیاد. . . . امیرعلی به مامان و بابا میگه ، اوضاع خونه بهم میریزه، رابطه همه با من سرد میشه ، آرمان مدام سوهان روحم میشه و یک هفته از جدایی امیرحسین میگذره ، من ذره ذره ذوب میشم بدون اینکه از اطرافیانم کسی باخبر بشه. . . . . بند های کتونیم رو میبندم و خودم رو با دو به در حیاط میرسونم ، با دیدن بی ام وه آرمان حال خرابم خراب تر ميشه ، بي توجه به سمت خيابون حركت ميكنم. دنبالم راه ميوفته و مدام بوق ميزنه. اعصابم خورد ميشه ، با عصبانيت برميگردم به طرفش و باصداي بلندي داد ميزنم ، ها؟ ها؟ چيه ؟ زندگيمو خراب كردي بس نبود ؟ آرمان_ عه. چته ؟ رم كردي؟ _ خفه شو. گمشووو آرمان_ اومدم بگم دارم ميرم تركيه ، يه كار كوچيك دو سه روزه دارم ، برميگردم. وقتي برگشتم ميام خاستگاري. باي. سوار ماشين ميشه و ميره. صداي جيغ لاستيك هاي ماشين سوهان روحم ميشه و من فقط سرجام مي ايستم و به جايي كه آرمان بود خيره ميشم. من اگه بميرم هم حاضر نيستم با آرمان ازدواج كنم. بيخيال كلاس به خونه برميگردم ، به اتاق پناه ميبرم. ياد صوت زيارت عاشورا خوندن اميرحسين تو شلمچه ميوفتم ، ميگفت منبع آرامشش زيارت عاشورا هست ، تاحالا امتحانش نكرده بودم ولي اگه ميتونست اميرحسينم رو آروم كنه مطمئنا ميتونست آرامش من رو هم تضمين كنه. مفاتيح رو از تو كتابخونه بر ميدارم. از فهرست ، زيارت عاشورا رو پيذا ميكنم. زيارت عاشورا ميخوانم به رسم عاشقي_ السلام و عليك يا ابا عبدالله…… . . . سر از سجده برميدارم ، اشك هام مهر رو خيس كردن ، واقعا كه زيارت عاشوراء اربابم آرامش محض بود. با صداي پيام به سمت گوشيم ميرم ، رمزش رو باز ميكنم. يك پيام خوانده نشده از پرنيان _ سلام حانيه جون. ببخشيد مزاحمت شدم. چرا چرا اينكارو كردي؟ به خدا داداشم داره داغون ميشه، تو اين يه هفته نه خواب و خراك داره نه باكسي حرف ميزنه. فقط مطمئن دليلت چيزي به جز نبود علاقه هست ، فقط ميخواد دليلت رو بدونه. ظاهرا اين آرامش ادامه دار نبود، اميرحسين من به خاطر من ، حالش بد بود. نميتونستم بشينم و كاري نكنم ، نميتونستم بي تفاوت باشم. سريع حاضر ميشم ، ساعت ۳ بعدازظهر بود. پاورچين پاورچين از اتاق بيرون ميام. ظاهرا همه خواب بودن . سوييچ ماشين بابا رو برميدارم و بيرون ميرم ، پيش به سوي منزل عشق. توراه هرچي شماره اميرحسين رو ميگيرم، صداي خانومي كه خاموشي دستگاه رو اعلام ميكنه ، رو مغزم رژه ميره. بلاخره ميرسم…….. افسوس دست روزگار خیلی زود آهنگ جدائی را می خواند. ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7 ◽️یعنی چی که ما میخوایم آخرت خودمون رو آباد کنیم؟❓ 🎗این هدفِ عالی چیه؟؟ اجازه بدید از شما سوال کنم! آقا شما هدفِ عالی خودت رو برای زندگی بگو! 🌷 نه عزیزم "کسی نمیتونه هدفِ عالی زندگیش رو انتخاب کنه، 👈 بلکه هدفِ عالی انسان قبل از تولدش انتخاب شده" ✅✔️ -- یعنی چی از قبل انتخاب شده؟! ⭕️ ببین مثل اینه که به یه قاشق بگید شما هدفتون چیه از اینکه ساخته شدید؟! 🔹میگه به هیکلِ من نگاه کن خودت میفهمی!😊 💢 به چنگال میگی شما دیگه هدفت چیه اومدی کنار سفره؟ 🍽 🔹میگه به قیافه من نگاه کن! با من که نمیشه سوپ خورد! 🍲☺️ باید از اون قاشق های بزرگتر استفاده کنی! 👆همه اینا رو از سازندش میپرسن .از قیافه اون شیء متوجه میشن! 💎✅ ما انسان ها هم همینطور هستیم. ما "سازنده" داریم ...👌 🌺
8 🚫 نکنه فکر کردید شما خودتون اومدید و خودتون رو خلق کردید؟!⁉️ 💞 نه عزیزم شما ""خالق"" دارید 🔷 خب حالا به جای اینکه از شما بپرسیم که هدفتون چیه ، از سازندتون میپرسیم که هدفش از خلقت شما چی بوده... * چطوره؟😊 🚨 اگرچه ممکنه به خیلیا وقتی میگیم آقا هدفِ خلقتِ شما از قبل انتخاب شده ، ناراحت بشن! امّا خب نباید ناراحت بشن بچه که نیستی؟ داریم با هم صحبت میکنیم! حله؟؟ آفرین ☺️
9 🔷 ببینید هدفِ اصلی خلقتِ ما توسط خالقِ ما، از قبل انتخاب شده و "ما فقط میتونیم بهش برسیم" 👌 🌺 شما آفریده شدی برای "یک هدفِ مشخص". اگه به سمتِ اون هدف نری ،تو رو میبرن سمتِ اون هدف! اونش مشکلی نداره... 🔰 بعضی از جوانان میگن ما چه هدفِ خوبی برای زندگیمون انتخاب کنیم؟❓ 🔶 میگم عزیزدلم شما نیاز نیست که زحمت بکشی و هدف انتخاب کنی! هدفِ زندگی تو از قبل انتخاب شده ؛ ✅ فقط تو باید "با نهایتِ تلاش" سعی کنی بشناسیش و به سمتش حرکت کنی...🌱✨ 🍒
10 -- یعنی من نباید در انتخاب هدفم مشارکت داشته باشم؟؟! ممکنه من اون هدف رو دوست نداشته باشم!😕 🌺💖 نه عزیزم این هدف اینقدر "بزرگ و جذّاب و لذّت بخش" هست ؛ که اگه "درست بشناسیش و درکش کنی" میتونی باهاش عشق بازی کنی و لذّت ببری💕 🌌 اینقدر که سحرها از خوابِ ناز بلند بشی و "برای رسیدن به اون هدف" اشکِ شوق بریزی 😭💞 -- یعنی اینقدر انرژی میگیریم از این هدف؟💥 * بله حتماً 😊😌 ⭕️ شما هرکسی رو دیدید که سرد و بی حال بود و انگیزه و قدرت لازم برای مبارزه با نفس نداشت ⬅️ بدونید که "هنوز با این هدف ، گره نخورده..." 🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 روز قیامت #پیام_معنوی
Panahian-Clip-MohasebehSaranghoshti.mp3
1.96M
🎵 یک محاسبه سرانگشتی! 🔻یه مدت روش فکر کنید... #کلیپ_صوتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماینده ای هست که با مخالف است ولی هر روز را رصد میکند که چه گفت؟ 👈اینست مجلسی که ناآگاهانه نماینده میفرستیم
18.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نشستن روی صندلی مجلس شرعا بر شما نمایندگان جایز نیست ! 👈آقای روحانی عزیز ؛ شما قسم شرعی یاد کردی . 🔻کسانی که با حمایت پیمانکاران رأی بیاورند، بجای اینکه دنبال ادای تعهد نسبت به ملت باشند، اول به فکر ادای تعهد به آن پیمانکارانند . 🔻میپرسند چرا به برخی میگویی خائن ؟ 🔻در ادبیات دینی و فارسی، خائن در مقابل امین است و مسئولیت؛ ودیعه مردم نزد مسئولین است .
🔻اهای مذهبی ها 👇 امام صادق و امام باقر نشسته اند در مسجدی و سخنرانی میکنند... مثلا میگویند نمک طبیعی بخورید که درمان بیماری هاست حجامت بکنید تا سالم باشید و بیمار نشوید 🔻در مقابل مسجد یک ادم بی سر و پا مثلا مروان حمار میگوید نمک سم است و نخورید حجامت مضر است و نکنید 😡 ایا از کلام اهل بیت دفاع نمیکنید؟ ایا غیرت شما اجازه‌میدهد مخالف کلام امام گفته بشه و سکوت کنید؟ چرا روحانیت ؟ چرا مراجع ؟ چرا هیاتی ها ساکت هستند؟ چرا از کلام اهل بیت دفاع نمیکنید؟
🌹دوستان گرامی ❇شب یلدا که همه دور هم جمع هستن و لحظات خوب و خوشی رو کنار خانواده دارن... 💫بهترین موقعیت برای صحبت و گفت و گو در مورد امام زمان علیه السلام است. 🔸با موضوعاتی که در تصویر مشاهده می کنید بحث های جذاب و خوبی رو میتونین داشته باشین.
☝☝ ❤️❤️یادداشت مرحوم اکبری نیا معلمی که همزمان با بیماری سرطان تا آخرین روز های عمرش به فکر درس و آموزش برای جوانان این مرز و بوم بود .❤️❤❤️ ☘این یادادشت برای دانش آموزان فرزانگان ۱ تهران در واپسین روزهای حیات شون ارسال شده است ☘ 👇👇👇👇👇👇👇👇 💐💐سلام. قبل از هر چیزی باید یه داستانی رو براتون تعریف کنم: ۱۳ ماه پیش فهمیدم مبتلا به سرطان پیشرفته شدم. اونقدر پیشرفت کرده بود که خیلی آروم بهم گفتن ۷ ماه فرصت داری. تا اینجا کسی حتی همسرم از موضوع خبری نداشت. اون وقتا نترسیدم، میدونستم اینقدر این بیماری پیچیده است که دکترا خیلی سر در نمیارن. پس شروع به جنگیدن کردم. ۶ ماه شیمی درمانی سنگین رو گذروندم بدون اینکه ظاهرم عوض بشه و تکیده بشم. به هر حال تمام شد بدون اینکه یک جلسه هم غیبت کنم. ولی ،نتیجه سی تی اسکن پایان درمان رو گرفتم ،خیلی بد بود. خیلی..... ولی ناامید نشدم چون من قوی تر از مریضیم بودم. بازم جنگیدم، دوره دوم رو هم جنگیدم خیلی شدیدتر و با درد بیشتر. اواسط دوره موهام ریخت. ۳۰ سال بود موهامو کوتاه نکرده بودم. نتیجه این آزمایش های جدید هم خیلی بد بود. بازم میجنگم چون من قوی تر از سرطانم. دوره سوم درمان خورد به دوره شما. با مشاوره همکارها و اطبا فهمیدم میتونم کارمو ادامه بدم. چون بعدازظهرها شیمی درمانی میکردم و خیلی لطمه ی به درس دادن نمی زد. ولی یکی دو روز از دوره جدید رو غیبت کردم. فهمیدم که کم کم اوضاع داره عوض میشه. من که به خاطر اصولم هیچ وقت شاگردامو تنها نمی ذاشتم، حالا مجبور شدم چند روز غیبت کنم. نتیجه این دوره هم خیلی ناامید کننده تر بود. ولی کلاسهای تابستون تموم شده بود و وقت تحقیق و مسافرت پزشکی داشتم. بعد از مشاوره با کشورهای مختلف مطمئن شدم مسیر درمانم درست بوده ولی گسترش سرطان نمی‌ذاشت درمان بیش از این اثر کنه. البته خبر خوب این بود که هنوز قلب و ریه هام سالمه!!!! دوره چهارم رو شروع کردم دیگه خبری از اون حالت تهوع های شدید نبود. دیگه لازم نبود بعد از تزریق مثل مار به خودم بپیچم و ندونم چه بلای داره سرم میاد. به سختی قرص ها رو تهیه کردم. مصرف هر بسته قرص ۱۷ میلیون تومان!! چون قوانین مملکت اجازه ورود با بیمه رو به دارو نمیداد. ولی مهم نبود.. برای جنگیدن هر خرجی ارزششو داره. من هم میخواستم ببرم. به محض خوردن قرص تمام بدنم درد گرفت دیگه بدون عصا دو قدمم نمی‌تونستم راه برم. بازم تحمل کردم. بعد از دو هفته که از مهر گذشت دیگه نمیتونستم کلاس برم بستری شدم. لطف شما باعث شد که بازم امیدوار بشم. ولی نتایج آزمایش روز شنبه بدترم بود. توده سرطانی به جای دیگه بدنم حمله کرده واسه همین اینقدر درد داشتم. از دیروز تو بیمارستان بستری شدم تا فردا. اگر خدا بخواد تا شنبه اماده میشم اگرم نشد امیدوارم خانم کردی به من لطف کنه و کس دیگه ی رو جای من بیاره. 🌼🌼🌼حرف آخر: من دختر ندارم. ولی اگر دختر داشتم میخواستم مثل شماها باشه. با معرفت و مهربان و در این حال باهوش. بدونید که همیشه تو قلبمید. همین...... 🌹🌹برای شادی روحش قرائت فاتحه همراه با ذکر صلوات بر محمد ص و آل محمد ص🌹🌹 تاریخ عروج آسمانی : ۲۷ / ۹ / ۱۳۹۷ همکاران گرامی لطفا یادداشت فوق را در تمامی گروه های دانش آموزی و فرهنگیان و .... قرار دهید تا جامعه به وجود چنین معلمانی افتخار کند . 🔺🔻همانطوریکه یک تنبیه بدنی معلم در رسانه ها و گرو ه ها قرار می گیرد و یک موج بر علیه معلم به راه می افتد لذا این متن فوق را پخش کنید تا جامعه بداند که هنوز : 🔆🔆معلم مانند یک شمع است که می سوزد تا جامعه روشن شود .🔆🔆
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ ٧٧ دستگيره در رو ميكشم و از ماشين پياده ميشم ، چادرم رو روي سرم مرتب ميكنم قدمي برميدارم اما پاهام سست ميشن ” با رفتن و ملاقاتش فقط جدايي سخت تر و وابستگي بيشتر ميشه ، اصلا معلوم نيست خانوادش راهم بدن يا نه. واي خدا. چرا اومدم. سريع به ماشين برميگردم ، سوار ميشم و حركت ميكنم ، بايد برم به همونجايي كه اميرحسين رو از خدا خواستم و همون مرداي ناب خدايي رو واسطه قرار بدم. . گل هاي نرگس رو تو دستم جا به جا ميكنم و آروم قدم ميزنم ، با دقت كه يه وقت پام روي قبري نره. قطعه ۴۰ . سرداران بي پلاك . از ورودي كه وارد ميشم گل هاي نرگس رو روي قبور شهداي گمنام ميزارم ودر اولين قطعه روبه روي فانوسي سر قبر يكي از شهدا ميشينم. با ولع بو ميكشم اين عطر مقدس رو ، اين آرامش رو ، اين عشق رو. چه حس و حال خوبي داشت رفاقت با شهدا. زيارت عاشوراي كوچيكي رو از تو كيفم در ميارم و شروع ميكنم به خوندن. _ السلام و عليك يا اباعبدالله السلام و عليك يابن الرسول الله . به سجده كه ميرسم ، سرم رو روي سنگ قبر روبه روم ميزارم و سجده ميرم ، يه سجده طولاني ، با اشك ، آه و حسرت و يا شايد التماس . براي برگردوندن همه زندگيم. سرم رو از سجده بلند ميكنم. به رو به روم خيره ميشم و به اشتباهاتم فكر ميكنم از همون بچگي تا الان. تا اینکه میرسم به حال. اولین اشتباه ، چقدر زود از رحمت خدا ناامید شدم. چرا به امیرحسین نگفتم. خدااااایااااا ناامیدی گناهه ولی خستم. دیگه نمیکشم…… خودم رو روی قبر میندازم و گریه که نه زجه میزنم _ خدایا چرا ؟ چرا محکوم شدیم به این جدایی؟ چرا امیرحسینم رو ازم گرفتی ؟ چرا؟ چرا انقدر اشتباه کردم ؟………… . . . . هوا تاریک شده ، قانوسای روشن سر قبر شهدا فضا رو خاص کرده و زیبایی فوق العاده ای به فضا میبخشن. با وجود فانوس ها باز هم محیط حالت سایه روشن و کمی تاریکه. حتما تا الان مامان اینا حسابی نگران شدن ، هنوز سیر نشده بودم ولی باید میرفتم ، با همون هق هق گریه از جام بلند میشم ، آروم آروم به سمت ماشین حرکت میکنم که صدایی میخکوبم میکنه_ حانیه ساداتم؟ چشمام رو میبندم ، مطمئنا توهمی بیش نیست ولی کاش این توهم دوباره تکرار بشه ، کاش دوباره صداش رو بشنوم حتی تو خیال. بگو بگو . چشمام رو باز میکنم و با چشمای سرخ و پف کرده امیرحسین روبه رو میشم ، با بهت بهش خیره میشم. یه دفعه جلوی پام زانو میزنه ، گوشه چادرم رو میگیره و روی صورتش میزاره و با صدای گرفته ای که همه دنیای من بود میگه _ چرا خودت و منو اذیت میکنی؟ حانیه چرا؟ فقط دلیلش رو بگو ؟ چرااااااا؟ “چرا صداش میلرزه؟ چرا صداش گرفته؟ چرا چشماش سرخه؟ چرا شونه هاش میلرزه؟ چرا داره گریه میکنه ؟ به خاطر منه؟ به خاطر کارای منه؟ ” کنارش روی زمین زانو میزنم ، سرش رو بالا میاره و زل میزنه تو چشمام . با صدای لرزون و بریده بریده بدون مقدمه براش تعریف میکنم ، از آشناییم با آرمان ، از رفتنش ، از برگشتش ، از تهدیدش. و امیرحسین تمام مدت سکوت کرده بود و گوش میداد. حرفام تموم میشه ، سرم رو بالا میارم تا عکس العملش رو ببینم که با صورت سرخ ، چشمای بسته و لب هایی که روی هم فشار داده بود مواجه میشم ، میدونستم دلیلش غیرته. غیرتی که این روزها کم پیدا میشد. دوباره بهش خیره میشم چیزی رو زیر لب زمزمه میکنه . بعد از چند ثانیه چشماش رو باز میکنه و با آرامش و لبخند میگه _ خب؟ همین؟ با تعجب بهش نگاه میکنم. خودش ادامه میده _ روز خاستگاری هم گفتم ، من با گذشتت زندگی نمیکنم بلکه میخوام ایندت رو بسازم. مهم حاله نه گذشته. درسته ؟ نمیدونستم چیزی بگم ، چقدر این مرد بزرگ بود ، چقدر با گذشت و فداکار بود . _ یع….یعنی….. تو….تو….هنوزم….حاضری با من ازدواج کنی ؟ از جاش بلند میشه و به سمت قسمت خروجی حرکت میکنه و میگه: امیرحسین _ دروغ گناهه ولی مصلحتیش نه. دروغی که از تفرقه جلوگیری کنه مصلحته. کلافه دستش رو تو موهاش میبره و آروم جوری که سعی داشت من نشنوم میگه البته کلاه شرعی بعد دوباره ادامه میده ، یکی با من سر مسئله کاری لج بوده و بعد تورو تهدید میکنه تو هم ناچار به پذیرش این میشی که به من اینجوری بگی و از هم جدا بشیم. بعد به سمت من برمیگرده و با لبخند میگه _ شما نمیاید؟ با تعجب بهش خیره میشم ، با بهت و بدون هیچ حرفی بلند میشم و به طرفش میرم. امیرحسین _ ماشین اوردی؟ سرم رو تکون میدم. امیرحسین _ خانوم افتخار میدن منم برسونن؟ دوباره سرم رو تکون میدم. تازه فرصت میکنم براندازش کنم، چقدر لاغر شده بود ، دوباره بغض و بغض. نمیتونستم انقدر مهربونی ، گذشت و بزرگی رو درک کنم. حقا که بنده خدا بود، حقا که پیامبر حضرت محمد ، مولاش امام علی و اربابش امام حسین بود. ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
سم هندوانه شب یلدا .mp3
1.87M
🔴هندوانه شب یلدا هدیه ی انگلیس پیام استاد سالم حصاری ☝️سنگر جنگ تغذیه☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🍃دورهم؛خنده به لب؛کرسی و فال حافظ 🍃شب یلدا شب زیبای غزل خوانی شد 🍃شب طولانی سال است کمی فکر کنیم 🍃غیبت یار چرا اینهمه طولانی شد؟! 🌺نذرگل نرجس صلوات 🌺 التماس دعای فرج🙏
11 🔹 یه سوال❓ 🌕 کُره ی ماه رو دیدید که چقدر جاذبه داره؟؟ اینقدر که باعث جزر و مدّ دریاها میشه...🌊 🔹 یه سوال دیگه❓ ☀️خورشید چقدر جاذبه داره؟ اینقدر که یه منظومه رو دور خودش نگه داره . درسته؟ ✅ حالا سوال اصلی؟❓ 🌌💫خداوندی که میلیاردها کهکشان رو خلق کرده چقدر جاذبه داره....؟ اینجا دیگه باید سرهامون رو پایین بندازیم از خجالت....😓 -- مگه خدا هم جاذبه داره؟؟ * معلومه که داره....😊 ❤️ "جاذبه خداوند متعال" اینقدر هست که تمامِ عالمِ هستی رو به سمتِ خودش میکشه....✨ 🌏💞 "همه عالم در حالِ حرکت به سمتِ خداوندِ بزرگ هستند"....✔️
12 -- من برای چی آفریده شدم؟؟ 🌷 خداوند میفرماید برای خودم.... برای اینکه بیای پیش خودم....🕊 ✨"اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون"،"وَ اِلَیهِ المَصیر..."✨ -- اگه اینطوره پس ما توی دنیا چیکار میکنیم؟ 🌏 دنیا مثل کوچه ای هست که باید از اون "عبور کنیم تا به محلّه خودمون بریم" 🔸"بهشت محلّه ماست"🔸 🌺 بهشتی که تمام آسمان ها، تازه میشن زمینِ اون....😌 🌷🍒🌳🌈🍇🍎🌹 🔰 با تمامِ این احوال، تو برای خودِ خدا ساخته شدی... نه صرفاً برای رفتن به بهشت....! ✔️فقط خدا "بی نهایت" هست... ✔️فقط خدا "پاسخِ تو" هست...❤️👌 💖✅ توی محلّه ماست که اتفاقِ بزرگِ ""ملاقات با پروردگارِ عالم"" رقم میخوره.... 🏵
13 💕 تو آفریده شدی برای اینکه پیشِ خدا بری. تو برای خودِ خدا ساخته شدی .... 💝 خالقِ تو "لطف کرده" و هدفِ اصلی زندگیت رو برات انتخاب کرده. 💖🌺🌷💗💥 -- خدایا تو منو برای چی ساختی؟ 🔶 ببین عزیزدلم.... تو وقتی به دنیا اومدی از بودنت لذّت بردی ، بعدش رفتی سراغِ "راحتی و لذّت های بیشتر"...💕💕 💖✅ تو برای لذّت آفریده شدی.... من تو رو اینطوری ساختم... تو میفهمی لذّت بردن یعنی چه.... 🔸میفهمی زمانِ لذّت رو.... ⌛️🔞 "لذّت هایی که وقتش تموم میشه تو رو اذیت میکنه"..... تو میفهمی کم و زیاد بودن لذّت رو....👌
14 🌺 پس تو میفهمی که من تو رو برای"یه لذّتِ فوق العاده و بی نهایت عالی و همیشگی" ساختم.... 💖 و اون لذّت فقط "لذّتِ ملاقات با من" هست ❣من تموم نمیشم برای تو....❣ ⭕️ همه چیز غیر از خدا برای انسان، تموم خواهد شد....✔️ 🌹خداوند متعال برای تو "زیباترین و بزرگ ترین لذّتِ هستی" رو تدارک دیده:👇 لذّتِ ملاقات با خودِ خداوندِ متعال...💓 🕊مرغِ باغِ ملکوتم نیَم از عالمِ خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم... ای خوش آن روز که پرواز کنم تا برِ دوست به هوای سرِ کویش پر و بالی بزنم...🕊 🔶🌺✅💖🔹💗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیایید همگی دراین شب کمپین روراه اندازی کنیم واصلا به سراغ این آجیل های گرون قیمت بازار نرویم😊 وباهمین برنج پوک،نخودچی کشمش،فال حافظ این جشن زیبا روبرگزار کنیم😊 البته بدون گوشی☝️📵 امشب همه هم داشته باشند وبه دیدار پدر بزرگ و مادربزرگ ها بروید وحسابی گل بگید وگل بشنوید☺️☺️😍 دلتون شااااد💞 لبتون خندون😊