فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #فایل_تصویری
📝 استاد #رائفی_پور - «ولایت پدر و مادر، تمرین ولایت پذیری اهل بیت»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 حال خوش معنوی را از بچهها یاد بگیریم!
➕ توصیۀ شنیدنی آیت الله بهجت برای رسیدن به حال خوب
#تصویری
منتظران ظهور
#ثروت_در_اسلام 10 🔷پیامبر اکرم کسانی رو که صبح زود میرن سر کار، دعای ویژه کرده که کارشون با برکت بش
#ثروت_در_اسلام 11
در مورد کسب ثروت مطالبی رو عرض کردیم.
🔸 گفتیم که مومن باید اهل کار کردن برای تامین رزق و روزی خانوادش باشه.
🔷 این یه موضوع فرعی نیست. بلکه اگه کسی اهل کار و تلاش نباشه یه آدم منفور توی دین خواهد بود. حتی اگه شبانه روز عبادت کنه!
امام باقر علیه السلام فرمود:
🚫 من متنفرم از کسی که نسبت به دنیای خودش #تنبلی میکنه.
کسی که برای دنیای خودش تنبل باشه، برای آخرتش "تنبل تر" هست...
🔸 اصول کافی، ج5، ص 85
👆😒خیلی عجیبه! کسی که توی کسب درامد و بهتر شدن زندگی دنیایی خودش تنبلی کنه، اتفاقا آخرتش هم پر از بدبختی خواهد بود!
از حالا میتونید وضعیت آخرتی خودتون رو تصور کنید!!!☺️
کسی که بی عرضه و تن پرور باشه، نمازش هم اصلا به درد نمیخوره!
💢 حالا میخواد کلی ریش و تسبیح داشته باشه، نگاه به نماز و عباداتش نکن!
نگاه نکن میره صف اول نماز!
☢ دیروز با دو تا جوان مذهبی توی پارک قرار داشتم که یه مقدار راهنمایی کنم در زمینه های فرهنگی
🔷 بعدش که اومدن و صحبت کردیم، گفتم خب حال خودتون چطوره؟ چیکار میکنید؟☺️
گفتن مشغول کار فرهنگی و اینا هستیم!
⭕️ گفتم اینا رو بذار کنار. کار و درامد چی دارید؟!
🔸 با خجالت گفتن توی کار ساختمون هستیم.😥
✅ گفتم به به چقدر عالی! آفرین. این شد یه چیزی. 😊
اگه میگفتید کار نداریم همین جا صحبتمو قطع میکردم و میرفتم!
🌹 واقعا چقدر دین اسلام، واقع بین هست...
✅ کسی که غصه نون زن و بچش رو بخوره اهل دنیا نیست... این باعث نجات از آتش جهنم میشه...
🚫 البته باید دقت کنید که اگه غصه خوردن آدم بیشتر از غصه برای قیامت بشه این درست نیست.
🚫 اگه با این غصه خوردن بخوای جلوی خدا بایستی و ابراز خشم کنی بله این خیلی زشت و غلطه.
🔷 طبیعتا هر چیزی #افراطی داره ولی در کل یادتون باشه که برای کسب درامد به خاطر امر خدا خییلی تلاش کنید.
مـــن بـــا تـــو
✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے
#قــســمــت:پنجاه وسه
صداے سهیلے بود ڪہ سرش رو بلند ڪردہ بود و رو بہ مادرم حرف مے زد!
مرد خندید و گفت:خانم ڪہ گفتن دستہ گلو بدہ ندادے منتظر عروسے!
گونہ هاے سهیلے سرخ شد چیزے نگفت،هاج و واج بہ منظرہ ے رو بہ روم خیرہ شدہ بودم!
سهیلے،اینجا،خواستگارے!
مگہ قرار نبود حمیدے بیاد خواستگارے؟!
پس سهیلے اینجا چے ڪار مے ڪرد؟!
مغزم قفل ڪردہ بود،سهیلے اومدہ بود خواستگاریم!
شاید حمیدے واسطہ بود!
پس چرا چیزے نگفت؟
مغزم داشت منفجر مے شد؟!
اگر فڪرش رو هم نمے ڪردم حمیدے بیاد خواستگاریم بہ صحنہ ے پیش روم هم میگفتم خواب!
آرہ داشتم خواب میدیدم!
یاد چند روز پیش تو دانشگاہ افتادم،ڪلمات بعدے توے ذهنم ردیف شد:دانشگاہ،من،بهار،زن
ڪنہ،گیر،سهیلے شنیدہ!
لبم رو بہ دندون گرفتم،احساس سرما میڪردم!
خواستم برگردم آشپزخونہ ڪہ نگاہ سهیلے رو من افتاد!
سریع برگشتم بہ آشپزخونہ،سینے رو محڪم گذاشتم روے میز و دستم رو گذاشتم روے قلبم!
چادرم از سرم لیز خورد و افتاد روے شونہ هام!
صداے پدرم اومد:هانیہ جان!
محڪم ڪوبیدم روے پیشونیم،هانیہ چرا فقط بلدے گند بزنے؟!
آخہ اون حرف ها چے بود درمورد مادرش زدے؟!
واے بهار گفت شنیدہ!
پس اینجا چے ڪار میڪنہ؟ حمیدے پس چے؟
ذهنم پر از سوال بود،محڪم لبم رو گاز گرفتم و آروم با حرص گفتم:خاڪ تو سرت هانیہ خاڪ!
دیگہ نمیتونے پاتو دانشگاہ بذارے!
مادرم وارد آشپزخونہ شد و آروم گفت:دو ساعتہ صدات میڪنیم نمے شنوے؟ بیا دیگہ!
چیزے نگفتم،مادرم زل زد بہ صورتم و گفت:چرا رنگت پریدہ؟
نشستم روے صندلے و گفتم:مامان آبروم رفت!
مادرم با نگرانے نشست رو بہ روم:چے شدہ؟ آخہ الان؟ حالا پاشو زشتہ!
با حرص گفتم:مامان هرچے از دهنم دراومد بہ مامانش گفتم شنید!
_چے میگے تو؟
عصبے پاهام رو تڪون مے دادم شمردہ شمردہ گفتم:من نمیام بگو برن!
مادرم با چشم هاے گرد شدہ زل زد توے چشم هام:این مسخرہ بازیا چیہ؟!
پدرم وارد آشپزخونہ شد و گفت:چرا نمیاید؟!
مادرم با عصبانیت گفت:از دخترت بپرس!
پدرم خواست حرف بزنہ ڪہ صداے سهیلے اجازہ نداد:آقاے هدایتے!
پدرم نگاهے بہ من انداخت و از آشپزخونہ خارج شد،مادرم بلند شد.
_پاشو آبرومونو بردے!
با بے حالے گفتم:مامان روم نمیشہ امروز...
صداے پدرم اجازہ نداد ادامہ بدم.
_آخہ ڪجا؟ الان میان!
صداے سهیلے آروم بود:صلاح نیست جناب هدایتے!
ادامہ داد:مامان،بابا لطفا پاشید.
مادرم چشم غرہ اے بہ من رفت و از آشپزخونہ خارج شد.
مادر سهیلے با تحڪم گفت:امیرحسین!
آب دهنم رو قورت دادم و از آشپزخونہ بیرون رفتم،روم نمے شد
وارد سالن بشم،اون از ماجراے دانشگاہ اینم از خواستگارے!
روے پلہ ها پشت دیوار ایستادم.
صداے سهیلے رو شنیدم:مامان جان میگم بہ صلاح نیست،مے بینید ڪہ دخترشون نمیاد!
مادرم ڪلافہ گفت:نمیدونم هانیہ چش شدہ! اصلا سر درنمیارم.
سهیلے گفت:با اجازہ تون خدانگهدار!
لبم رو گزیدم،پدر سهیلے گفت:آخہ چے شدہ؟!
پدرم بلند گفت:هانیہ!
با عجلہ از پلہ ها بالا رفتم و وارد اتاق شهریار شدم.
نفس نفس مے زدم،صداهاے نامفهومے از پایین مے اومد.
دستم رو گذاشتم روے پیشونیم هانیہ این بچہ بازے چے بود؟!
خب مے رفتے یہ سلام مے ڪردے،بعد بہ سهیلے توضیح میدادے!
با صداے باز شدن در رفتم بہ سمت پنجرہ.
سهیلے ڪنار در بود و دستش روے در بود،خواست خارج بشہ ڪہ مڪث ڪرد!
پشتش بہ من بود،نمیتونستم نگاهم رو ازش بگیرم.
برگشت سمت حیاط و دستہ گل رو گذاشت روے زمین!
نفسے ڪشید و در رو بست.
رفت!
پدرم عصبے زل زدہ بود بہ فرش،مادرم با اخم نگاهم مے ڪرد.
بند ڪیفم رو فشردم و گفتم:من میرم دانشگاہ خداحافظ!
💞💞💞💞🍃🍃🍃
مـــن بـــا تـــو
✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے
#قــســمــت:پنجاه وچهار
پدرم سرش رو بلند ڪرد و با لحن عصبے گفت:برو بابا جون،برو دخترم،برو عزیزم!
لبم رو بہ دندون گرفتم،پدرم بلند شد و ایستاد رو بہ روم.
_ڪے میخواے بزرگ شے هانیہ ڪے؟
ساڪت سرم رو انداختم پایین.
_جوابمو بدہ.
آروم لب زدم:بے عقلے ڪردم اصلا اون لحظہ...
پدرم اجازہ نداد ادامہ بدم:توجیہ نڪن آبرو ریزے تو توجیہ نڪن!
پوفے ڪرد و گفت:سر شڪستہ م ڪردے،ڪم غصہ تو خوردم؟
اشڪ بہ چشم هام هجوم آورد چشم هام رو روے هم
فشار دادم تا اشڪ هام سرازیر نشہ!
یڪ لحظہ پنج سال پیش اومد بہ ذهنم روزے عروسے امین بود مثل دیونہ هام دست بہ سینہ دور خونہ
راہ میرفتم،اولش اشڪ مے ریختم چند لحظہ بعد گریہ م شدت گرفت و چند دقیقہ بعد بلند هق هق مے
ڪردم.
نشستم روے زمین و زار مے زدم پدرم با نگرانے اومد سمتم،صداش رو مے شنیدم:هانیہ بابا!
اما توجهے نڪردم و همونطور ڪہ دستم روے قلبم بود گریہ مے ڪردم،نفس ڪم آوردہ بودم چشم هام
سیاهے رفت و صداے فریاد پدرم رو شنیدم!
سرم رو تڪون دادم و از خاطرات اومدم بیرون!
نہ ڪم غصہ م رو نخوردہ بود!
ڪم اشتباہ نڪردہ بودم!
حالا شدہ بودم اون هانیہ ے بے فڪر پنج سال پیش!
نفسم رو با صدا بیرون دادم:هیچے نمیتونم بگم.
سر بہ زیر از خونہ خارج شدم،از خونہ بخاطرہ پدر و مادرم فرار مے ڪردم از دانشگاہ ڪجا فرار مے
ڪردم؟!
حتے فڪر رو بہ رو شدن با سهیلے سخت بود!
تاڪسے سر خیابون ایستاد،نگاهے بہ دانشگاہ انداختم و مردد پیادہ شدم.
بہ زور قدم بر مے داشتم،وزنہ هاے شرم روے دوشم سنگینے مے ڪرد.
خواستم وارد دانشگاہ بشم ڪہ صدایے متوفقم ڪرد:خانم هدایتے!
برگشتم سمت صدا،حمیدے بود.
چند قدم بهم نزدیڪ شدم همونطور ڪہ سرش پایین بود گفت:سلام.
آروم جوابش رو دادم.
دست هاش رو بہ هم گرہ زد و گفت:راستش اون روز میخواستم آدرس خونہ تونو بگیرم سهیلے صدام
ڪرد نشد،میشہ آدرستونو بدید؟
مڪث ڪرد و آروم و خجول گفت:براے اون قضیہ!
سرم رو تڪون دادم:نہ آقاے حمیدے! فعلا شرایط مناسب نیست!
سریع وارد دانشگاہ شدم.
سهیلے ڪمے اون طرف تر داشت با چندتا از دانشجوها صحبت مے ڪرد.
روزهاے آخرے بود ڪہ مے اومد دانشگاہ،چادرم رو ڪشیدم جلو و با قدم هاے بلند وارد ساختمون
دانشگاہ شدم.
میخواستم ازش معذرت خواهے ڪنم ولے نمیتونستم.
باید بہ بهار مے گفتم.
بهار با صورت گرفتہ زل زدہ بود بهم نچ نچے ڪرد و گفت:هانیہ اینو نمیشہ جمع ڪرد؟
اخم ڪردم و زل زدم بہ دست هام.
_بهار چطور ازش معذرت خواهے ڪنم؟
_ببین تا چند دقیقہ دیگہ از دانشگاہ میرہ تا ڪلاس بعدے فرصت دارے از دانشگاہ ڪہ بیرون رفت برو
دنبالش بهش توضیح بدہ ڪارت خیلے بد بودہ!
_واے نگو روم نمیشہ!
_روت میشہ یا نمیشہ رو ول ڪن!
نگاهے بہ پشتش انداخت و گفت:هانے بدو دارہ میرہ!
سرم رو بلند ڪردم،بهار ضربہ ے آرومے بہ شونہ م زد و گفت:بدو دیگہ عین ماست نگا نڪن!
نمیتونستم تڪون بخورم،انگار پاهام بہ زمین چسبیدہ بود.
بهار نگاهے بهم انداخت و گفت:خودت خواستے!
ازم فاصلہ گرفت و رفت بہ سمت سهیلے!
لبم رو بہ دندون گرفتم،رو بہ روے سهیلے ایستادہ بود و تند تند چیزهایے میگفت سهیلے هم با اخم زل
زدہ بود بہ زمین.
همونطور ڪہ با سهیلے صحبت مے ڪرد نگاهے بہ من انداخت و با چشم و ابرو بهم اشارہ ڪرد!
نفسم رو بیرون دادم و یڪ قدم برداشتم اما نتونستم جلوتر برم!
ایستادم،بهار با حرص دندون هاش روے هم فشار داد،سهیلے ڪمے بہ سمت من برگشت چند لحظہ تو
همون حالت بود دستے بہ ریشش ڪشید و بہ سمت در دانشگاہ رفت!
بهار با عجلہ اومد سمتم:هانے بدو الان میرہ ها!
ڪلافہ گفتم:نمیتونم!
با اخم زل زد بهم و لب هاش رو جمع ڪرد.
آروم قدم برداشتم،چند قدم ازش دور شدہ بودم ڪہ گفت:مسابقہ ے لاڪ پشت ها نیستا هرڪے دیرتر
برسہ! بجنب دختر!
پوفے ڪردم و سرعتم رو بیشتر ڪردم،از دانشگاہ خارج شدم،سهیلے آروم راہ مے رفت.
مردد صداش ڪردم:استاد!
ایستاد اما بہ سمتم برنگشت،نباید مڪث مے ڪرد وقتے من صداش ڪردم فقط منظورم خودش بودہ!
رفتم بہ سمتش،چهار پنج قدم باهاش فاصلہ داشتم.
صورتش جدے بود آروم گفت:امرتون؟
چیزے نگفتم،بند ڪیفش رو روے دوشش جا بہ جا ڪرد:مثل اینڪہ ڪارے ندارید!
خواست قدم بردارہ اما برگشت سمتم:ڪار دیشبتون اصلا جالب نبود بدترین توهینو بہ من و خانوادم
ڪردید!
خجالت زدہ زل زدم بہ زمین.
با صدایے ڪہ انگار از تہ چاہ مے اومد گفتم:قصدم بے احترامے نبود! اصلا توقع نداشتم شما بیاید
خواستگارے فڪر مے ڪردم آقاے حمیدے....
#ادامه دارد...
🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چه مقدار از سهم هر ایرانی در سوریه خرج میشود؟
🔻 اگر سهمتو از پولی که ایران تو سوریه و عراق و... خرج میکنه بهت بدن، زندگیت چه شکلی میشه⁉️
هر ایرانی، یک رسانه
#نشر_حداکثری
منتظران ظهور
#ثروت_در_اسلام 11 در مورد کسب ثروت مطالبی رو عرض کردیم. 🔸 گفتیم که مومن باید اهل کار کردن برای تام
سلام
خدا قوت. حااالتون؟!😊
امروز میخوایم در مورد کار خانم ها یه نکته ای رو عرض کنیم.
🔷 ببینید این روایاتی که میگیم بیشترشون هم مربوط به خانم هاست و هم آقایون.
در واقع هردو گروه باید برای کسب ثروت و درامد تلاش کنن.
✅ بله بهتره که یه خانم عمده وقتش رو برای بچه داری و شوهرداری بذاره.
ولی اگه فرصت اضافه داشت خوبه به کارای اقتصادی داخل منزل بپردازه.
✅ اگه صنایع دستی میتونه درست کنه که خیلی هم خوبه. مثل خیلی از خانم ها که از این راه درامدهایی دارن.
بعضی خانما ترشی درست میکنن یا ماست و سایر تولیدات خونگی.
🔷در مورد کار بیرون از خونه هم باید عرض کنم که
بهتره خانم ها صرفا توی منزل کار انجام بدن
💢ولی اگه قرار باشه که یه خانمی صبح تا شب از تنهایی توی خونه به در و دیوار نگاه کنه و فکر و خیال کنه
یا بشینه پای برنامه های مخرب #تلویزیون
✅ خب بهتره که بره سر کار تا هم بیکار نباشه و هم اینکه درامدی داشته باشه.
🔵نکته بعدی که خیلی مهمه و شاید کمتر بهش دقت بشه اینه که
اگه یه نفر میتونه با #فکرش کار کنه و نون فکرش رو بخوره
✔️بهتره که این کار رو بکنه.
اصلا اینطور نیست که آدم فقط باید بیل بزنه تا بشه اسمش رو گذاشت کار!
😒
✔️بلکه شما اگه میتونی مثلا با نویسندگی و تدریس یا بازاریابی و انواع کارهای فکری پول در بیاری، حتما از فکرت استفاده کن.
✅ سعی کنید طوری کار کنید که چند نفر دیگه هم بتونید حقوق بدید.
دست چهار نفر رو هم بگیرید.
بله کسی که از سر #تقوا نره سراغ کار و ثروت
💢 پس فردا حتما نون بقیه رو هم میبره. اگه تونست حتما #احتکار میکنه تا خون بقیه رو توی شیشه کنه.
چرا انقدر تاکید میکنیم که به خاطر #تقوا باید کار کنیم؟
⛔️برای اینکه از این نوع جانورها و زالوهای اقتصادی نتونن اقتصاد مملکت رو به دست بگیرن...
🌹 یکی از کارایی که فوق العاده رزق و روزی آدم رو افزایش میده
#صدقه دادن هست.
✅ صدقه یعنی خدایا ببین من دارم از پول میگذرم، خدایا من به خاطر خود پول، کار نمیکنم بلکه به خاطر #رضای تو دارم کار میکنم😌
🔸این صدقه دادن منم نشونه اینه که وابستگی به پول ندارم و همونطوری که شما فرمودید دارم در راه شما هزینه میکنم.
🌍 اونوقت هست که خداوند به فرشته ها میگه این بنده من #ظرفیت_ثروت رو داره، ملائکه ی من، دنیا رو بریزید به پاش...
🎉🎁✨🎁🎉