Voice 002.m4a
24.9M
✅ #سخنرانی
🔰شخصیت حضرت ابوطالب
🔰سخنران: حجت الاسلام والمسلمین حاج سیدمحمدکراماتی
📆#محرم 1442 هجری قمری
شهریورماه 1399
❇#حسینیه اعظم سادات(بردستان)
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩 کانال مهدیه بردستان 👇
🌴🌴مجالس ناب 👇😭
╭┅─────────┅╮
▶️ @mahdeiieh ◀️
╰┅─────────┅╯
#محرم
❗️روضه هایی که قبول نشد
❣️به عزاداريهاي كودكانه اهتمام بورزيم و مقدمات آن را فراهم كنيم
🔹مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره) میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
🔹پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
🔹شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
🔸به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان؟
🔸 فرمود: نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی. فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
🔸 آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
🔸خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای رو من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
🔹 خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
🔸بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند...
منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری
﷽
🔰در كتاب «تنقيح المَقال» مامَقاني نقل مي كند از حائري از سيّد نعمة الله جزائري در كتاب «أنوار نعمانيّه» كه او مي گويد: جماعتي از مردمان معتمد و موثّق براي من نقل كردند كه چون شاه إسماعيل بغداد را به تصرّف خود درآورد براي زيارت قبر حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام به كربلا آمد و چون از بعضي از مردم شنيده بود كه به #حرّبن_يزيد رياحي طعن مي زنند، به سمت قبر حرّ آمد و دستور داد قبر حرّ را نبش كنند.
👈چون قبر حرّ را نبش كردند، ديدند كه به همان هيئت و كيفيّتي كه كشته شده است خوابيده است، و بر سر او دستمالي ديدند كه با آن سر حرّ بسته شده بود.
💠شاه اسماعيل در كتب تاريخي خوانده بود كه در واقعه كربلا كه سر حرّ مورد اصابت قرار گرفت و حضرت #سيد_الشهدا عليه السلام دستمال خود را بر سر حرّ بستند و حرّ با همان دستمال دفن شده است، براي باز كردن و برداشتن دستمال تصميم گرفت. چون آن دستمال را باز كردند خون از سر حرّ جاري شد بطوريكه از آن خون قبر پُر شد و چون دستمال را بستند خون باز ايستاد و چون دوباره باز كردند خون جاري شد. و هر چه كردند كه بتوانند آن خون را به غير از همان دستمال بندبياورند و از جريانش جلوگيري كنند ميسّر نشد. و از اينجا دانستند كه اين قضيّه موهبت الهي است كه نصيب حرّ شده است. شاه إسمعيل دستور داد قبّهاي بر مزار او بنا كردند و خادمي را بر آن گماشت تا آن بقعه را خدمت كند.
#ما_ملت_امام_حسینیم
✅ #سخنرانی شب پانزدهم محرم
🔰هیأت سینه زنی اباالفضل علیه السلام
🔰سخنران:
#سیدمحمدباقرموسوی_کراماتی
♻در همه امت ها امتحان ولایت پذیری نسبت به پیروی از انبیا الهی بوده است. و این امتحان بعد از پیامبر(ص) نیز الی یوم القیامه ادامه دارد.
♻یکی از امت هایی که امتحانات آنها در قرآن زیاد بیان شده است. قوم بنی اسرائیل هست. و این بخاطر عبرت گیری ما می باشد و بر اساس روایات امتحانات قوم یهود در امت اسلامی تکرار خواهد شد.
✅در امتحانات فردی قوم یهود در ولایت پذیری نسبت به موسی کلیم الله دو نفر خیلی شاخص هستند. یکی عالم و عابد است که در کتب مقدس بنام بلعم بن باعوراست و دیگری قارون است که با ثروتش امتحان شد.
📆 شب پانزدهم#محرم 1442 هجری قمری
شهریورماه 1399
❇#مهدیه مرحوم حاج سیدمحمدرفیع و فرزندان شهیدش
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩 کانال مهدیه بردستان 👇
🌴🌴مجالس ناب 👇😭
╭┅─────────┅╮
▶️ @mahdeiieh ◀️
╰┅─────────┅╯
#محرم
شب پانزدهم محرم.mp3
14.89M
✅ #سخنرانی شب پانزدهم محرم
🔰هیأت سینه زنی اباالفضل علیه السلام
🔰سخنران:
#سیدمحمدباقرموسوی_کراماتی
📆 شب پانزدهم#محرم 1442 هجری قمری
شهریورماه 1399
❇#مهدیه مرحوم حاج سیدمحمدرفیع و فرزندان شهیدش
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩 کانال مهدیه بردستان 👇
🌴🌴مجالس ناب 👇😭
╭┅─────────┅╮
▶️ @mahdeiieh ◀️
╰┅─────────┅╯
#محرم
♻دیوار نگاره محرم
🌹عرض ارادتی به ارباب بی کفن
🖌اثری از هنرمند متعهد
🌷سیدمحمدرضاموسوی کراماتی
📆 #محرم 1442 هجری قمری
شهریورماه 1399
❇#مهدیه مرحوم حاج سیدمحمدرفیع و فرزندان شهیدش
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩 کانال مهدیه بردستان 👇
🌴🌴مطالب ناب 👇😭
╭┅─────────┅╮
▶️ @mahdeiieh ◀️
╰┅─────────┅╯
#محرم
حسین منی وانا من حسین
مراسم عزاداری و سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسين (ع) همراه با قرائت دعاى كميل
شب جمعه ٢٨ شهریور ساعت ٢٠:٣٠
سخنران سيد محمد باقر موسوي كراماتي
و مداحي مداحان اهلبيت
بردستان مهديه سيد محمد رفيع و فرزندان شهدش▪️
✅ #سخنرانی شب بیست و نهم محرم
🔰#هیأت سینه زنی اباالفضل علیه السلام
🔰#سخنران:
#سیدمحمدباقرموسوی_کراماتی
♻جامعه زمان امام سجاد علیه السلام دچار انحرافات شدیدی شده بود تا جایی که جای معروف و منکر جا بجا شده بود. و سطوح مختلف منکر در جامعه آن روز پدیدار گشته بود و گناه سبک شمرده می شد.
استراتژی که امام سجاد علیه السلام برای جامعه منحط آن روز بکار برد این بود که مردم را در قالب دعا متوجه انحرافات و انحطاطاتشان کرد و زمینه توبه و بازگشت به سوی خوبی ها را برای مردم متذکر شد.
📆 شب 29 #محرم 1442 هجری قمری
شهریورماه 1399
❇#مهدیه مرحوم حاج سیدمحمدرفیع و فرزندان شهیدش
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩 کانال مهدیه بردستان 👇
🌴🌴مجالس ناب 👇😭
╭┅─────────┅╮
▶️ @mahdeiieh ◀️
╰┅─────────┅╯
#محرم
شهادت امام سجاد علیه السلام.mp3
20.96M
✅#سخنرانی شب بیست و نهم محرم
🔰 #هیأت سینه زنی اباالفضل علیه السلام
🔰 #سخنران:
#سیدمحمدباقرموسوی_کراماتی
♻استراتژی امام سجاد علیه السلام برای نجات جامعه از انحطاط
📆 شب 29 #محرم 1442 هجری قمری
شهریورماه 1399
❇#مهدیه مرحوم حاج سیدمحمدرفیع و فرزندان شهیدش
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩 کانال مهدیه بردستان 👇
🌴🌴مجالس ناب 👇😭
╭┅─────────┅╮
▶️ @mahdeiieh ◀️
╰┅─────────┅╯
#محرم
مصیبت های امام سجاد علیه السلام.mp3
8.24M
🔰 #هیأت سینه زنی اباالفضل علیه السلام
🔰 #مداح:سید قاسم موسوی کراماتی
♻ذکر مصیبت های امام سجاد علیه السلام
📆 شب 29 #محرم 1442 هجری قمری
شهریورماه 1399
❇#مهدیه مرحوم حاج سیدمحمدرفیع و فرزندان شهیدش
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩 کانال مهدیه بردستان 👇
🌴🌴مجالس ناب 👇😭
╭┅─────────┅╮
▶️ @mahdeiieh ◀️
╰┅─────────┅╯
#محرم
نوحه پامنبری.mp3
7.81M
🔰 #هیأت سینه زنی اباالفضل علیه السلام
🔰 #مداح:سید قاسم موسوی کراماتی
♻ذکر مصیبت های امام سجاد علیه السلام
📆 شب 29 #محرم 1442 هجری قمری
شهریورماه 1399
❇#مهدیه مرحوم حاج سیدمحمدرفیع و فرزندان شهیدش
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩 کانال مهدیه بردستان 👇
🌴🌴مجالس ناب 👇😭
╭┅─────────┅╮
▶️ @mahdeiieh ◀️
╰┅─────────┅╯
#محرم
خاطرهای از کشف و شهود شیخحسین انصاریان در جبهه
شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۳۶کد مطلب: 740055
حجتالاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان که سالهای دفاع مقدس در جبههها حضور داشته، خاطرهای از اوایل شهریور ۶۲، پس از خاتمه عملیات والفجر۳ دارد که بناست در کتاب «کوهستان آتش» چاپ شود.
خاطرهای از کشف و شهود شیخحسین انصاریان در جبهه
به گزارش جهان نيوز، گلعلی بابایی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در پی بیماری و ابتلای شیخ حسین انصاریان خطیب و واعظ شناختهشده هیئات مذهبی، یادداشتی نوشته و آن را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است. یادداشت بابایی به کتاب جدیدی که وی در آستانه چاپ دارد، اشاره میکند که راوی بخشی از خاطرات آن، شیخ حسین انصاریان است. اینکتاب «کوهستان آتش» نام دارد و بناست کارنامه عملیاتی لشگر ۲۷ محمدرسولالله (ص) در عملیات والفجر ۴ را در بر بگیرد.
کتاب مورد اشاره بناست تا چندی دیگر منتشر و راهی بازار نشر شود.
اما مشروح متن یادداشتی که بابایی در اختیار مهر قرار داده، در ادامه میآید:
اینروزها انعکاس یکخبر، خیلیها را نگران کرد. خبری حاکی از کسالت یکی از روحانیون با صفا، واعظی توانمند و خطیبی تآثیر گذار؛ کسی که الحق در تربیت چند نسل از جوانان این مرز و بوم نقش به سزایی داشته است. او کسی نیست جز حجتالاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان.
با آرزوی شفای این استاد طریقت و در آستانه ورود به ماه صفر و همچنین چهلمین سالگرد جنگ تحمیلی، خاطره ای از ایشان که مربوط است به ماه صفر سال ۱۳۶۲ را به محضر دوستان تقدیم می نمایم. توضیح آنکه این مطلب به زودی در کتاب "کوهستان آتش" چاپ خواهد شد.
اینک برشی از آن کتاب:
* آن دَم که پردهها؛ به یک سو کشیده شدند
به گواهی تمامی رزمندگان قدیمی لشکر ۲۷، در تمامیت دوران موجودیت و فعالیتهای نظامی اینیگان طی سالیان دفاع مقدّس؛ هیچبُرههای همچون دوران پنجماهه استقرار رزمندگان آن در اردوگاه کوهستانی قلّاجه، سرشار از تجلّی جلوههای معنوی و بعضاً رویدادهایی خارقِ عادت بشری نبوده است. اتفاقهایی شگفت؛ که موجب میشدند آدمی از خود بپرسد مرزِ بین «زمانِ تقویمی» با «زمانِ سرمدی» در کجاست؟ و اینکه چگونه در یک آن؛ این مرز برداشته و به تعبیر استیون هاوکینگ ؛ نابغه بیمانند فیزیک نظری؛ محالی چون سفر در زمان، برای آدمیان ممکن میشود.
به رغم آنکه ما؛ در جایگاه ثبت کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ خود را موظف میدیدیم تا صرفاً به قواعد بازروایی مکتوب رویدادهای نظامی مربوط به اینیگان در آنبرهه از دوران جنگ مقیّد باشیم، لیکن در روند پژوهش کتاب حاضر، با واقعهای مواجه شدیم که گواهان معتبری داشت و نمیشد بهراحتی از کنار آن عبور کرد. واقعهای که دقیقاً با مباحث عمیقی همچون: تلاقیِ «زمانِ تقویمی» با «زمانِ سرمدی» و به کنار رفتن پرده حائل مابین عالم غیب و جهانِ شهود و به تعبیر آن نابغه فیزیک نظری؛ امکان یافتنِ محالی چون سفر در زمان، ارتباطی انکارناپذیر دارد. امید که مخاطب خاص کتاب حاضر، ناپرهیزی در نقل آن واقعه را بر ما ببخشاید. هرچند؛ شیعیان خداوندگارِ علم و شمشیر که دست بر قضاء مخاطبین عام «کوهستانِ آتش» نیز هستند، با چنین خوارقِ عاداتی، بیگانه نیستند. مگر نه آنکه امام ایشان؛ امیرالمومنین علیبنابیطالب(ع) فرمود: «لَو کُشِفَ الغِطاء ما اَزدَدتُ یقینا». اگر پردهها [ی حائل میان عالم غیب و جهان شهود] به یک سو کشیده شوند، بر یقین من، ذرّهای افزوده نخواهد شد!
شامگاه یکم آبان سال ۱۳۶۲، زمانِ تقویمیِ حدوثِ این واقعه بوده است و اردوگاه کوهستانی لشکر ۲۷ در قلّاجه، مکان آن و شیخ حسین انصاریان، گواه و راوی این رویداد خارقالعاده.
او گفته است:
«... اوایل شهریور سال ۶۲، بعد از خاتمه عملیات والفجر-۳، از منطقه عملیاتی غرب، عازم مرخصی شدم. اینبار مدّتِ مرخصی بنده و حضورم در تهران، یک مقداری طول کشید. بچّههای بسیجی لشکر ۲۷ گاه و بیگاه نامه و پیک به سراغم میفرستادند و مضمون تمام پیغامهایشان این بود که حاجی؛ دلمان برایت تنگ شده. بیا پیش ما... [بغض میکند]... همین الان آن نامههایشان پیش من هست و من این نامهها را، با هیچ چیز در این عالم عوض نمیکنم.
خلاصه؛ طاقت نیاوردم و از تهران به قلّاجه برگشتم. به شروع مرحله سوّم عملیات والفجر-۴ که لشکر ۲۷ هم در آن شرکت کرد، ده شب باقی مانده بود. آن شبها من در یک محوطه نیمه بیابانینیمهکوهستانی که گردانها در آنجا تجمّع میکردند، برای بچّههای لشکر سخنرانی میکردم. انصافاً هم سنگ تمام میگذاشتم.
خاطره عجیبی؛ از یکی از آن شبها دارم. شبی در حالی که داشتم برای بسیجیها سخنرانی میکردم و از مصائب آقا امام حسین(ع) در عاشورا میگفتم و بچّهها آرام آرام داشتند بر مظلومیت سیّدالشهدا(ع) اشک میریختند و گریه میکردند، یک مرتبه پرده از جلوی چشمهایم کنار رفت و شب عاشورای محرّم