⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۳۹ 🌹ابراهیم تهرانی راوی:(حاح باقر شیرازی) چند روزي بود كه هادي را ن
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت۴۰
🌹قدم های اخر
اين اواخر كمتر حرف مي زد. زماني كه از تهران برگشته بود بيشتر مشغول خودسازي بود. از خودش كمتر مي گفت. به توصيه هاي كتب اخلاقي بيشتر عمل مي كرد.
هادي عبادت ها و مسائل ديني را به گونه اي انجام مي داد كه در خفا باشد.
كمتر كسي از حال و هواي او در نجف خبر داشت. او سعي مي كرد خلوت خود را با مولاي متقيان اميرالمؤمنين (علیه السلام) حفظ كند.
هادي حداقل هر هفته با تهران و دوستان و خانواده تماس مي گرفت و با آنها بگوبخند داشت، اما در روزهاي آخر تغييرات خاصي در او ديده مي شد. شماره ي همراه خود را عوض كرد.
آخرين بار با يكي از دوستانش تماس گرفت. هادي پس از صحبت هاي معمول به او گفت: نمي خواي صداي من رو ضبط كني؟! ديگه معلوم نيست بتوني با من حرف بزني!
به يكي از دوستان طراح هم گفته بود: من چهره ي جذاب و خوبي ندارم، اگه توانستي يه طرح قشنگ از عكس هاي من آماده كن! بعدها به درد مي خوره!
با اينكه بارها در عمليات هاي گروه هاي مردمي از طرف سپاه بدر عراق شركت كرده بود، اما وصيت نامه اش را قبل از آخرين سفر نوشت!
درست در روز 19 بهمن 1393، يعني يك هفته قبل از شهادت.
وصيتنامه ي كاملي نوشت كه توصيه هاي بسيار خوبي در آن داشت.
عجيب اينكه بيشتر درخواست هايي را كه او در وصيتنامه آورده بود به طرز عجيبي اجرا شد.
او بعد از تكميل وصيتنامه راهي مقر نيروهاي مردمي شد. آنقدر عجله داشت كه سجاده اش در اتاقش همينطور باز ماند! بعد هم با دوستانش عازم سامرا گرديد.
آن ها در عمليات پاكسازي مناطق اطراف سامرا و ديگر مناطق حضور فعال داشتند.
نيروهاي مردمي در چند عمليات قبلي با كمك مشاوران ايراني توانسته بودند مناطق مهمي نظير جرف الصخر را از دست داعش پاكسازي كنند.
هادي به همراه ديگر مدافعان حرم، حدود بيست کيلومتر جلوتر از حرم عسکريين در سنگرها حضور داشتند.
آن ها بيشتر شب ها را به حرم مي آمدند و آنجا مي خوابيدند.
هادي هم كه موقعيت خوبي پيدا كرده بود، از فضاي معنوي حرمين سامرا به خوبي استفاده مي كرد.
ادامه دارد..
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor
49.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ با کیفیت
برنامه سلام فرمانده✅
ورزشگاه آزادی اردکان
با حضور حاج ابوذر روحی
🔰 اجتماع بزرگ نسل امام زمانی های اردکان
🔸🔸
"بهار عالمیان"
کانال تخصصی مهدوی
@mahdi255noor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷
👤 استاد #پناهیان
🔻 بچهها اینجوری بیایمان میشن!
🔖 نکتهای ظریف در مورد خراب شدن پایههای ایمان در فرزندان توسط یک رفتار غلطِ پدر و مادر
#تربیت_فرزند
#تربیت_مهدوی
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
بزرگترین کانال تخصصی مهدوی اردکان
@mahdi255noor
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب المهدی🌹
شما هم میتوانید به نیت
✅سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان علیه السلام
✅شفای بیمارتون
✅آمرزش امواتتون
✅و....
در طرح مرام مهدوی شرکت کنید🌷
🔸بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیه السلام اردکان
🔵فقط کافیه عدد۲ رو به
۱۰۰۰۲۰۳۱۳
ارسال کنید
#انتشار حداکثری
شهرستان اردکان
🔸🔸
"بهار عالمیان"
کانال تخصصی مهدوی
@mahdi255noor
AUD-20220604-WA0004.mp3
16.19M
سلامفرماندهبهزبانعربی
#عشقبینالمللی
🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
کانال تخصصی مهدوی
@mahdi255noor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | ویژگی ممتاز یاران #امام_زمان
♨️ گریههای عجیب یک فرمانده در شب عملیات!!!
🔶 او با لشگری از شهدا خواهد آمد...
💢 روحیه #شهادت_طلبی
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
بزرگترین کانال تخصصی مهدوی اردکان
@mahdi255noor
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۴۰ 🌹قدم های اخر اين اواخر كمتر حرف مي زد. زماني كه از تهران برگشته ب
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
۴۱#پارت
🌹آخرین شب
بارها از دوستان شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين سفر رفتار و كردار آن ها تغيير مي كرد. شايد براي خود من باوركردني نبود! با خودم مي گفتم: شايد فكر و خيال بوده، شايد مي خواهند از شهدا موجودات ماورائي در ذهن ما ايجاد كنند. اما خود من با همين چشمانم ديدم كه روز آخري كه هادي در نجف بود چه اتفاقاتي افتاد!
بار آخري كه مي خواست براي مبارزه با داعش اعزام شود همه چيز عوض شد! او وصيت نامه اش را تكميل كرد. به سراغ وسايل شخصي خودش رفته بود و هر آنچه را كه دوست داشت به ديگران بخشيد!
چند تا چفيه ي زيبا و دوردوخته داشت كه به طلبه ها بخشيد. از همه ي كساني كه با آنها رفت و آمد داشت حلاليت طلبيد. دوستي داشت كه در كنار مسجد هندي مغازه داشت.
هادي به سراغ او رفت و گفت: اگر بر نگشتم، از فلاني و فلاني براي من حلاليت بگير!
حتي گفت: برو و از آن روحاني كه با او به خاطر اهانت به رهبر انقلاب درگير شده بودم حلاليت بطلب، نمي خواهم كسي از دست من ناراحت باشد.
شب آخر به سراغ پيرمرد نابينايي رفت كه مدت ها با او دوست بود. پيرمرد را با خودش به مسجد آورد. با اين پيرمرد هم خداحافظي كرد و حلاليت طلبيد.
براي قبر هم كه قبلا با يك شيخ نجفي صحبت كرده بود و يك قبر در ابتداي وادي السلام از او گرفته بود.
برخي دوستان هادي را بارها در كنار مزار خودش ديده بودند كه مشغول عبادت و دعا بود!!
هادي تكليف همه ي امور دنيايي خودش را مشخص كرد و آماده ي سفر شد. معمولاً وقتي به جاي مهمي مي رفت، بهترين لباس هايش را مي پوشيد. براي سفر آخر هم بهترين لباس ها را پوشيد و حركت كرد...
برادر حمزه عسگري از دوستان هادي و از طلاب ايراني نجف مي گفت: صورت هادي خيلي جوش مي زد. از دوران جواني دنبال دوا درمان بود.
پيش يكي دو تا دكتر در ايران رفته بود و دارو استفاده كرد، اما تغييري در جوش هاي صورتش ايجاد نشد.
شب آخر ديدم كه با آن پيرمرد نابينا خداحافظي مي كرد. پيرمرد با صفايي كه هر شب منتظر بود تا هادي به دنبال او بيايد و به مسجد بروند.
آخر شب بود كه با هم صحبت كرديم. هادي حرف از رفتن و شهادت زد. بعد گفتم: راستي ديگه براي جوش هاي صورتت كاري نكردي؟
هادي لبخند تلخي زد و گفت: يه انفجار احتياجه كه اين جوش هاي صورت ما رو نابود كنه! دوباره حرف از شهادت را ادامه داد.
من هم به شوخي گفتم: هادي تو شهيد شو، ما برات يه مراسم سنگين برگزار مي كنيم. بعد ادامه دادم: يه شعر زيبا هست كه مداح ها مي خونن، مي خوام توي تشييع جنازه تو اين شعر رو بخونم. هادي منتظر شعر بود كه گفتم: جنازه ام رو بيارين، بگيد فقط به زير لب حسين (علیه السلام)...
هادي خيلي خوشش آمد. عجيب بود كه چند روز بعد درست در زمان تشييع، به ياد اين مطلب افتادم. يكباره مداح مراسم تشييع شروع به خواندن اين شعر زيبا كرد.
ادامه دارد...
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش ۴۱#پارت 🌹آخرین شب بارها از دوستان شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين سفر ر
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت۴۲
🌹پرواز
شكست هاي پي در پي باعث شده بود كه توان نظامي داعش كم شود. آن ها در چنين مواقعي به سراغ نيروهاي انتحاري رفته و يا اينكه خود را در ميان زنان و كودكان مخفي مي كنند.
آن روز هم نيروهاي مردمي بلافاصله با خودروهاي مختلف به سوي مناطق درگيري اعزام شده و با پشتيباني سلاح هاي سنگين مشغول پيش روي و پاكسازي مناطق مختلف بودند.
نزديك ظهر روز يكشنبه 26 بهمن 1393 بود كه هادي به همراه ديگر دوستان و فرماندهان عملياتي، پس از ساعتي جنگ و گريز، به روستاي مکيشفيه در بيست كيلومتري سامرا وارد شدند.
ساختمان كوچكي وجود داشته كه بيست نفر از نيروهاي عراقي به همراه هادي به داخل آن رفته تا هم استراحت كنند و هم براي ادامه كار تصميم بگيرند.
بقيه ي نيروها نيز در اطراف روستا حالت تدافعي داشته و شرايط دشمن را تحت نظر داشتند. درگيري ها نيز به طور پراكنده ادامه داشت.
هنوز چند دقيقه اي نگذشت كه يك بولدوزر از سمت بيرون روستا به سمت سنگرهاي نيروهاي مردمي حركت كرد. بدنه ي اين بولدوزر با ورقه اي آهن پوشيده شده و حالت ضد گلوله پيدا كرده بود.
به محض اينكه از اولين سنگر عبور كرد نيروها فرياد زدند: انتحاري، انتحاري، مواظب باشيد...
درست حدس زده بودند. اين خودرو براي عمليات انتحاري آماده شده بود. چند نفر از نيروهاي مردمي با شليك آرپيجي قصد انفجار بولدوزر را داشتند.
برخي مي خواستند راننده را بزنند اما هيچ كدام ممكن نشد! حتي گلوله ي آرپيجي روي بدنه ي آن اثر نداشت.
يكي از رزمندگان که مجروح شده و در مسير بولدوزر قرار داشت مي گويد: اين خودرو به سمت ما آمد و ما از مسيرش فاصله گرفتيم، بلافاصله فهميديم كه اين بولدوزر انتحاري است! هر چه تيراندازي كرديم بي فايده بود.
فاصله ي ما با هادي ذوالفقاري و ديگر دوستان زياد بود. يك باره حدس زديم كه خودرو به سمت آن ها مي رود.
هر چه که داد و فرياد کرديم، صدايمان به گوش آنها نرسيد. صداي بولدوزر و گلوله ها مانع از رسيدن صداي ما مي شد.
هادي و دوستان رزمنده اي كه در آنجا جمع شده بودند، متوجه صداي ما نشدند.
لحظاتي بعد صداي انفجاري آمد كه زمين و زمان را لرزاند! صدها كيلو مواد منفجره، براي لحظاتي آسمان را سياه كرد.
وقتي به سراغ آن ساختمان رفتيم، با يك مخروبه ي كوچك مواجه شديم! انفجار به قدري عظيم بود كه پيكرهاي شهدا نيز قادر به شناسايي نبود.
خبر شهادت بهترين دوستانمان را شنيديم. جنگ است ديگر، روزي شهادت دارد و روزي پيروزي، البته براي انسان مؤمن، شهادت هم پيروزي است.
روز بعد خبر رسيد كه هادي ذوالفقاري مفقود شده و پيكري از او به جا نمانده!
همه ناراحت بودند. نمي دانستيم چه كنيم. لذا به دوستان ايراني هادي هم خبر رسيد كه هادي مفقودالجسد شده.
خبر به ايران رسيد. برخي از دوستان گفتند: از نمونه ي خون مادر هادي براي آزمايش DNA استفاده شود تا بلكه قسمتي از پيكر هادي مشخص گردد.
نيروهاي عراقي بسيار ناراحت بودند. لب خندان و چهره ي دوست داشتني اين طلبه ي رزمنده هيچ گاه از ذهن ما پاك نمي شد.
پس از مدتي اعلام شد كه با شناسايي برخي پيكرها فقط شش نفر از جمله هادي مفقود شده اند. از هادي هم فقط لاشه ي دوربين عكاسي اش باقي مانده بود.
تا اينكه خبر دادند پيكر شهيدي با چنين مشخصات از اطراف روستا كشف و به بغداد منتقل شده.
سيد کاظم که مشخصات را شنيد بلافاصله گفت احتمالاً هادي است خودش به بغداد رفت و او را شناسايي كرد.
در اصل پيکر هادي ذوالفقاري بر اثر انفجار پرت شده بود.
يک نفر در حال عبور از معرکه پيکر او را مي بيند و پلاک را براي اطلاع خبر شهادت برمي دارد.
بدن شهيد بي پلاک آنجا مي ماند. تا اينکه او را به بغداد انتقال مي دهند.
ادامه دارد...
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor
#پارت۴۳
🌹وصیت نامه
هادي با اينكه سه ماه در مناطق مختلف عملياتي حضور داشت اما فقط يك هفته قبل از شهادت دست بر قلم برد و وصيتنامه خود را اينگونه نگاشت) :
اينجانب محمدهادي ذوالفقاري وصيت مي کنم که من را در ايران دفن نکنند. اگر شد، ببرند امام رضا (علیه السلام) طواف بدهند و برگردانند و در نجف و سامرا و کربلا و کاظمين طواف بدهند و در وادي السلام دفن کنند.
دوست دارم نزديک امام باشم و همه ي مستحبات انجام شود. در داخل و دور قبر من سياهي بزنند و دستمال گريه ي مشکي و ... مثل تربت بگذارند.
داخل قبر من مثل حسينيه شود و اگر شد جايي که سرم مي خورد به سنگ لحد، يک اسم حضرت زهرا (علیها السلام) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ، آخ نگويم و بگويم يا زهرا (علیها السلام)
بالاي سر من روضه و سينه زني بگيرند و موقع دفن من، پرچم بالاي قبرم قرار بگيرد و در زير پرچم من را دفن کنيد.
زياد يا حسين (علیه السلام) بگوييد و براي من مجلس عزا نگيريد، چون من به چيزي که مي خواستم رسيدم. براي امام حسين (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) مجلس بگيريد و گريه کنيد.
(من را) رو به قبله صحيح دفن کنيد... روي سنگ قبرم اسم من را نزنيد و بنويسيد که اينجا قبر يک آدم گناهکار است.
يعني؛ العبد الحقير المذنب و يا مثل اين. پيراهن مشکي هم بگذاريد داخل قبر.
وصيتم به مردم ايران و در بعضي از قسمت ها براي مردم عراق اين است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشورم زندگي مي کنم، مشکلات خارج کشور بيشتر از داخل کشور است، قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولي فقيه باشند.
با بصيرت باشند؛ چون همين ولي فقيه است که باعث شده ايران از مشکلات بيرون بيايد.
از خواهران مي خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا (علیها السلام) رعايت کنند، نه مثل حجاب هاي امروز، چون اين حجاب ها بوي حضرت زهرا (علیها السلام) نمي دهد.
از برادرانم مي خواهم که غير حرف آقا حرف کس ديگري را گوش ندهند.
جهان در حال تحول است، دنيا ديگر طبيعي نيست، الان دو جهاد در پيش داريم، اول جهاد نفس که واجبتر است؛ زيرا همه چيز لحظه ي آخر معلوم مي شود که اهل جهنم هستيم يا بهشت.
حتي در جهاد با دشمن ها احتمال مي رود که طرف کشته شود ولي شهيد به حساب نيايد، چون براي هواي نفس رفته جبهه و اگر براي هواي نفس رفته باشد يعني براي شيطان رفته و در اين حال چه فرقي است بين ما و دشمن! آنها اهل شيطان هستند و ما هم شيطاني.
دين خودتان را حفظ کنيد، چون اگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بيايد احتمال دارد روبه روي امام باشيم و با امام مخالفت کنيم. امام زمان را تنها نگذاريد.
من که عمرم رفت و وقت را از دست دادم. تا به خودم آمدم ديدم که خيلي گناه کردم و پل هاي پشت سرم را شکسته ام و راه برگشت ندارم.
بچه هاي ايران و عراق، من دير فهميدم و خيلي گناه و کارهاي بيهوده انجام دادم و يکي از دلايلي که آمدم نجف به خاطر همين بود که پيشرفت کنم.
نجف شهري است که مثل تصفيه کُن است که گناه ها را به سرعت از آدم مي گيرد و جاي گناهان ثواب مي دهد. اين مولاي ما خيلي مهربان است.
همچنين مي خواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصاً حرم ها دفاع کنند و اجازه به اين ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصاً طلاّب نجف در اين جهاد شرکت کنند، چون ديدم که مدافع هست لکن کم است، بايد زياد شود.
و مطمئنم که اين ها (دشمنان) کم هستند و فقط با يک هجوم با اسم حضرت زهرا (علیها السلام) مي شود کار اين مفسدها را تمام کرد و منتظر ظهور شويم.
بهتر است که دست به دست همديگر دهيد و اين غده ي سرطاني را از بين ببريد. براي من خيلي دعا کنيد؛ چون خيلي گناه کارم و از همه حلاليت بگيريد.
وصيت من به طلاب اين است که اگر براي رضاي خدا درس مي خوانند و هدف دارند، بخوانند. اگر اين طور نيست نخوانند.
چون مي شود کار شيطاني. بعد شهريه ي امام را هم مي گيرند؛ ديگر حرام در حرام مي شود و مسئوليت دارد.
اگر مي توانند درس بخوانند (و ادامه بدهند) البته همه اش درس نيست، عبوديت هم هست بايد مقداري از وقت خود را صرف عبادت کنند؛ چون طلبه اي با تقوا کم داريم اول تزکيه ي نفس بعد درس.
اي داد از علَم شيطاني. دنيا رنگ گناه دارد، ديگر نمي توانم زنده بمانم. ان شاءلله امام حسين (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) و امام رضا (علیه السلام) در قبر مي آيند...
والسلام
ادامه دارد...
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor
نامه استاد قرائتی به اساتید و مدیران حوزه
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر اساتید و مدرسین و مدیران حوزههای علمیه سراسر کشور
سلام علیکم؛ با حذف مقدمات!
تابستان گرچه گرم است، اما در همین گرما از ساعات اول صبح یا ساعات پایانی شب و یا در مناطقی که هوا معتدل است، میتوان بهرهها برد.
پیام آیه «لِإِیلافِ قُرَیْش» (قریش،۱) آن است که مکان را عوض کنید ولی کار را تعطیل نکنید.
پیام جمله «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاهُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْض» (جمعه، ۱۰) آن است که حتی جمعهها فقط برای نماز کارها تعطیل شود.
اینجانب بعد از ۶۰ سال طلبگی متوجه شدهام که ۸٫۵ سال عمر من به دلیل تعطیلی پنجشنبهها تلف شده است. در حالی که میتوانستم با تغییر مکان و کار بهرهها ببرم.
اگر در ماه رمضان یک ماه آن هم شبهای قدر فرصتی است و اگر در محرم چند روزی (دهه اول و تاسوعا و عاشورا) فرصتی است، در تابستان حدود ۱۰۰ روز فرصتهاست که حدود دوازده میلیون آموزش و پرورشی و حدود پنج میلیون دانشجو سه ماه تعطیل هستند و بسیاری از نیازها و مهارتها را میتوان در تابستان فراگرفت.
این چند جمله مربوط به اصل تعطیلات تابستانی است.
اما نسبت به طلاب جوان (خواهران و برادران) نیز این مسأله مطرح است که از تابستان میتوانیم نهضتهایی راه بیاندازیم. نظیر نهضت قرآنآموزی و جمعهای چندنفری برای گفتگو با نزدیکان و عمل به آیه «و انذر عشیرتک الاقربین»
شما خود میدانید که در کنار تبلیغات عمومی (یا ایهاالناس، یا ایها الذین آمنوا) خطاباتی فردی و شخصی در قرآن وجود دارد. مانند آیاتی که در آن با کلمه یا بنی، یا ابت، و امر اهلک بالصلاه یا آیهی قل لازواجک و بناتک که مخاطب خاص دارد و گفتگو در آن فردی است.
در جامعه افرادی را میبینیم که به مواد مخدر معتاد شدهاند ولی هیچکدام از طریق وسایل جمعی نظیر رادیو و تلویزیون، کتابها، سخنرانیها و فضای مجازی و اینترنت معتاد نشدهاند بلکه همهی آنها از طریق گفتگوی تنبهتن و چهرهبهچهره گرفتار شدهاند. این از یک سو!
از سوی دیگر گاهی طلاب جوان در ادامه تحصیل دچار تردید میشوند، و گاهی بعضی بستگان و دوستان آنان را با طعنهها و نیشها دلسرد میکنند و بعضی خیال میکنند که رهاکردن درس و رفتن به سراغ امور دیگر دنیای بهتری خواهد بود.
در این موارد اگر طلاب جوان بتوانند از بچههای بستگان و همسایگان افرادی را جذب و برای آنان گفتگویی کوتاه ولی پرمحتوا داشته باشند، تردیدها و دلسردیها اثری نخواهد داشت چون احساس میکنند که با همان تحصیلات خود، افرادی را راهنمایی کردهاند، همانگونه که یک برگ زرد در حوض آب میتواند کشتی چندین مورچه شود. از آموزش نماز گرفته تا اسرار و راز و رمز آن، از آموزش امور دینی گرفته تا سایر امور!
گرچه این حرکت گاهی با اعزام طلاب در محرم و صفر و امثال آن صورت میگیرد، لکن با بودجه دولتی، آن هم در محدودهی کم.
آنچه از اساتید انتظار میرود آن است که تمام طلابی که کتاب مقدس لمعه را به پایان رساندهاند، میتوانند هر کدام جلسات محدود بگذارند و در آن از کتابهایی که برای این کار نوشته شده است، بهره بگیرند. مثلاً احکام شرعی را از جزوهای که آقای فلاحزاده برای نوجوانان نوشته است، بازگو کنند.
از میان داستانها، کتاب داستان راستان شهید مطهری را استفاده کنند.
از قرآن از آیات اخلاقی نظیر سورهی حجرات و لقمان و عنکبوت بهره گیرند.
این جلساتی که زیر نیم ساعت تشکیل میگردد، برکات فراوانی خواهد داشت.
گفتگو با نسل نو برکات زیادی دارد و مورد سفارش اهل بیت است که فرمودند: «بَادِرُوا أَوْلادَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَهُ» (کافی، ج ۶، ص۴۷)
و چون این جلسات خودجوش و در محلهی مسکونی فرد تشکیل میشود، نیاز به تأمین اعتبار و هزینه ایاب و ذهاب نخواهد داشت.
شبهاتی که در فضای مجازی و حقیقی به نسل نو القاء میشود، پاسخ داده میشود.
این حرکت در طول سال با لطف خداوند امدادهای غیبی را به همراه خواهد داشت.
البته باید مدیران و اساتید حضور داشته باشند و سعی شود بر کار این طلاب جوان نظارت داشته باشند و از گفتههایی که بدآموزی دارد و یا زیربنای علمی ندارد، و یا بستری برای بعضی انحرافات است، جلوگیری شود.
محسن قرائتی(سال 98)