eitaa logo
کانال منتظران مهدی فاطمه (ص)🌹
824 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
8.6هزار ویدیو
16 فایل
عاشقان امام خامنه ای: 💎 ۲۰۳۰ یعنی در کلاس درستان سرباز برای غرب درست کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔈 🔊 جلسه اول * ماجرای کربلا ؛ جدال کفر در برابر اسلام یا در برابر ایمان؟ * تفاوت کفر در برابر اسلام و در برابر ایمان * مسلمانِ کافر به چه معناست؟ * آیا ایمان در دل ما وارد شده است؟ * مسلمان کافر و ماجرای صلح حدیبیه! * ایمان و نفاق در میدان نبرد * چرا تعداد یاران لشکر امام حسین علیه السلام کم شد؟ * کربلا زمانی رقم می‌خورد که اسلام ، ایمان نشود * یه مقدار باورمون بشه! * داستان جالب از دیدار جوان آبمیوه فروش با علامه جوادی آملی * از امام حسین علیه السلام ایمان طلب کنیم! * ماجرای راهب مسیحی و امام حسین علیه السلام
🔈 🔊 جلسه دوم * مشکل دین داران چیست؟ * محبت امام حسین علیه السلام عمومی است * حد امام حسین علیه السلام در زندگی ما چقدر است؟ * حقیقت ایمان از لسان امام صادق علیه‌السلام * مساجدی که بعد از واقعه کربلا بنا شد * ایمان بدون صبر مانند جسم بدون سر * صبر ، سنگ محک افراد * تربیت موعظه‌ئی نیست * صفات اخلاقی را چگونه آموزش دهیم؟ * مشکل ما اخلاق است یا اعتقاد؟ * نقش خانواده در تربیت فرزندان * تربیت شدن والدین و فرزندان در محیط خانه * آیا دغدغه‌ی مومن شدن فرزندان خود را داریم؟ * تفاوت تربیت اسلامی و غربی چیست؟ * نقش صبر در انتخاب همسر * حق و صبر در کنار هم! * اقسام صبر * چه کنیم صبور شویم! * سه نوع صبر که برای مومن شدن نیاز است * صبر بر مصیبت | صبر بر طاعت | صبر بر معصیت * رابطه حساب دفتری با خدا نداشته باشیم * شرط ثواب بردن به هنگام بیماری ⏰
نحوه خواندن نماز حاجت امام رضا (ع) امام رضا (ع) فرمودند: هرگاه دچار امر دشواری شدی دو رکعت نماز بخوانید. در رکعت اول بعد از حمد آیه الکرسی در رکعت دوم بعد از حمد سوره قدر بعد از نماز قرآن را بر روی سر بگیر و بگو: «أَللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ إِلى خَلْقِکَ، وَ بِحَقِّ کُلِّ ایَةٍ فیهِ، وَ بِحَقِّ کُلِّ مَنْ‏ مَدَحْتَهُ فیهِ عَلَیْکَ، وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِ، وَ لا نَعْرِفُ أَحَداً أَعْرَفَ بِحَقِّکَ مِنْکَ» سپس ۱۰ مرتبه هر یک از [ذکر ‌]:/1)های زیر را بگو: «یا سَیِّدی یا اَللَّهُ» «بِحَقِّ مُحَمَّدٍ» «بِحَقِّ عَلِیٍّ» «بِحَقِّ فاطِمَةَ» «بِحَقِّ الْحَسَنِ» «بِحَقِّ الْحُسَیْنِ» «بِحَقِّ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» «بِحَقِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» «بِحَقِّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» «بِحَقِّ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ» «بِحَقِّ عَلِیّ ‏بْنِ مُوسى» «بِحَقِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» «بِحَقِّ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» «بِحَقِّ حَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ» «بِحَقِّ الْحُجَّةِ» اگر چنین کنی ان شاالله پیش از آن که از جایت برخیزی خداوند حاجتت را برآورده می‌کند 💠💠💠 عزيزان اين نماز خيلي مجربه و امروز (يك شنبه )روز زيارتي مخصوص امام رضاست نيت كنيد.... التماس دعا ❤ مهلت خواندن از اذان صبح تا قبل از اذان مغرب https://sapp.ir/joinchannel/q03GFHYz8oarCT6BmA7uphDR کانال منتظران مهدی فاطمه ( س) سروش https://eitaa.com/joinchat/1608384577Ce47c616614 کانال منتظران مهدی فاطمه ( س) ایتا
*مدرک روز زیارتی امام رضا(ع) (۲۳ ذی قعده) چیست؟* *پاسخ* : در بعضی نسخه های کتاب اقبال الاعمال تألیف سید بن طاووس (م ۶۶۴ ق) آمده است: در بعضی کتابهای شیعیان عجم دیده ام که زیارت امام رضا(ع) در روز ۲۳ ذی قعده ـ از دور و نزدیک ـ مستحب است. (اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۲۳، پاورقی) مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب های مفاتیح الجنان در قسمت اعمال ماه ذی قعده و الانوار البهیه، صفحه ۲۴۴ سخن سید بن طاووس را نقل کرده است. همچنین بنا به روایتی، شهادت امام رضا(ع) در این روز اتفاق افتاده است هرچند بنابر مشهور روز آخر ماه صفر ۲۰۳ این اتفاق رخ داده است.
معرفت پشه‌ها 🦟 برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است... فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود😐 بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم. اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، 💔یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، 💔 بسیاری از کمر، 🙃🙃بعضی نابینا بودند،🥺🥺🥺 بعضی جانباز از هر دو دست. 😭💔 و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...😔 💔💔💔 جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه! 😰😰 ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.😊 وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد.🍃 پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!😭 توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست. گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می گفت نه! 😳 نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است... می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!"😥 💔💔 می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.😔😰😰😰 نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود. 💔 و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است. خیلی خجالت کشیدم😔. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت. به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست. نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم. می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم😭؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.😔 خودم هم می دانستم دروغ می گویم.😥 کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می زد! 😭 کاش شکایتی می کرد!😭 کاش فریادی می کشید و سبک می شد! و مرا هم سبک می کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند نه پدران و مادران پیر شهدا را... بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!😔 از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند😔 وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست! و بس می کردند،😭 و می رفتند، ما چه می دانیم جانبازی چیست...😭😭😭😭😔 .🍃⚘🌷🌷🌷🌷🌷🌷