eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللّهِ فِی أَرْضِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ اللّهِ فِی خَلْقِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَلِیُّ النَّاصِحُ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ الْحَیَاةِ @mahdihoseini_ir
📍کتاب را از نمایشگاه مجازی کتاب بخرید،با 20% تخفیف. 🌐 book.icfi.ir | سایت نمایشگاه مجازی کتاب 💠کتاب تمنای بی خزان.از خاطرات و زندگینامه شهید مدافع حرم مهدی حسینی نوشته شده است. نویسنده:شیرین زارع‌پور ویراستار:مطهره مرادبیگی ناشر: 27 بعثت سال انتشار: 1396 نوبت چاپ: 6 ✅خرید آسان کتاب👇 🆔 @hosseini_ircontact 🖥 @mahdihoseini_ir | راه حسینی ادامه دارد🌷
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ شما را از زمین آفریدیم، و به آن باز می گردانیم، و بار دیگر از آن بیرونتان می آوریم. سوره طه آیه ۵۵ @mahdihoseini_ir
و پدر معزز؛ مرحوم حجت الاسلام و المسلمین احمد جنیدی 📸آخرین دیدار منطقه طلاییه، عملیات خیبر، ۱۷ اسفند ۱۳۶۲، یک روز پیش از شهادت آقامحمد 🖥 @mahdihoseini_ir |
آقا مهدی
#شهید_محمد_جنیدی و پدر معزز؛ مرحوم حجت الاسلام و المسلمین احمد جنیدی 📸آخرین دیدار منطقه طلاییه، عمل
▪️روضه حضرت علی اکبر می خواند و گریه می کرد... رضا که شهید شد، محمد آمد من را گرفت توی بغلش. مثل زنها گریه می کرد. حق داشت؛ دومین برادرش بود که از دست می داد. حاج اقا وقتی آن حال و روز محمد را دید، آمد جلو گفت «بلند شو بابا، بلند شو. زانوی غم بغل نگیر و بشین زمین! وقت کاره» و محمد را بغل کرد و بردش. حاج اقا سرتاسر این سال ها مثل کوه ایستاده بود. تکیه گاه همه ی ما بود؛ تکیه گاه من، حمید، سوسن. اجازه نمی داد از پا بیفتیم. من مادر بودم؛ به من نمی گفت گریه نکن، اما اجازه هم نمی داد زانوی غم بغل بگیریم و بنشینیم زمین. با این حال، وقتی که پیکر محمد آمد، حاج آقا طاقت نیاورد. ما با حمید و عروس ها و برادرهایم یک جا نشسته بودیم که یک دفعه دیدیم نیست. خیلی دنبالش گشتم تا توانستم توی آن جمعیت پیدایش کنم. شاید اگر با عبا و عمامه نبود، نمی توانستم در آن شلوغی بینمش. از دور که دیدمش، معلوم بود دیگر آن آدم سابق نیست که فقط صورتش سرخ میشد و جلوی ما چیزی از خودش بروز نمیداد؛ آن آدمی که وقتی میخواستیم خبر شهادت محمد را ببریم پیشوا برای سوسن، توی راه همه اش حرفهای خنده دار میزد تا حال ما بدتر از آنی که بود، نشود. حالا خمیده، سرش را چسبانده به تابوت شهدا. فهمیدم چه خبر است. آرام نزدیک رفتم؛ طوری که من را نبیند، آن قدر نزدیکش شدم تا صدایش را بشنوم. روضه ی حضرت علی اکبر (ع) می خواند و مثل ابر بهار اشک می ریخت. از شهادت رضا تا شهادت آقانصرالله و محمد و زخمی شدن ها و جانبازی حاج حمید، آن شب، اولین باری بود که داشت جلوی جمع گریه می کرد. حتی من که زنش بودم، تا آن شب گریه اش را ندیده بودم. کنارے ایستادم تا روضه اش تمام شود و خوب گریه هایش را کند و سبک شود. بعد رفتم جلو بهش گفتم شما ماها رو امر به صبر می کنی، اون وقت خودت داری بی تابی می کنی! جوابم را نداد. حالش منقلب بود. آن شب دیگر نشد حاج آقا را آنجا نگه داریم. حالش بد شد. طوری که برادرم و پاسدارها حاج آقا را برگرداندند خانه و صبح دوباره به ما ملحق شدند. 📖برشی از کتاب مگر چشم تو دریاست!| مرحوم حجت الاسلام المسلمین احمد جنیدی پدران شهیدان جنیدی به روایت همسر معزز (ام الشهدا) 🖥 @mahdihoseini_ir |
بچه‌ها! دعا کنید نمیرید؛ حیف نیست بچه هیئتی به اربابش اقتدا نکنه؟ مگه ما از شهدا چی میخواییم!؟ میخواییم به ما یاد بدن میشه معصوم نبود اما تو بغل معصوم جون داد! ✐ 🖥 @mahdihoseini_ir |