خواهد آمد ای #دل دیوانهام ..
او که نامش با لبانم آشناست
من گل نرگس برایش چیده ام
باورم کن خواهد آمد، باوفاست ...
#سلام_آقا
#فدای_تو 🌹
.
@mahdi59hoseini ~
اگر شهید نباشد، خورشید طلوع نميكند و زمستان سپری نميشود. اگر شهید نباشد، چشمههای اشك ميخشكد، قلبها سنگ ميشود و دیگر نميشكند، و سرنوشت انسان به شب تاریك شقاوت و زمستان سرد قساوت انتها ميگیرد و امید صبح و انتظار بهار، در سراب یأس گم ميشود. اگر شهید نباشد، یاد خورشید حق در غروب غرب فراموش ميگردد و شیطان، جاودانه كرهی زمین را تسخیر ميكند.
برگرفته از فیلم "یادی از آقا تقی"
#روایت_فتح
@mahdi59hoseini ~
#حتما_تا_آخرش_بخونید
مشغولِ مطالعه بودم،
به اين دعا رسيدم و آن را خواندم:
«بسماللهالرحمنالرحیم،اَلْحَمْدُلله
مِنْاَوَّلِالدُّنْیااِلیفَنائِهاوَمِنَالآخِرَهاِلی
بَقائِهااَلْحَمْدُاللهِعَلیکُلِّنِعْمَه،اَسْتَغْفِرُاللهمِنْ
کُلِّذَنْبٍ وَاَتُوبُاِلَیْه،وَهُوَاَرْحَمُالرّاحِمینَ»
بعد از يك هفته مجدد خواستم
آن را بخوانم كه در حالتِ مكاشفه
ندايی شنيدم از ملائك، كه ما هنوز از
نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشدهايم و
این دعا در شب های جمعه سفارش شده است
#علامهمحمدباقرمجلسی
@mahdi59hoseini ~
آقا مهدی
@mahdi59hoseini
هوا گرگ و میش است
خورشید ، محزون و شرمگین طلوع میکند
گویی طاقت دیدنِ خونِ پاکِ اصحاب حق راندارد!
خودم را میرسانم به چادرِ فرماندهی
یااللّه ی میگویم و وارد میشوم
- حاجی؟حاجی جان؟!
- السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
- قبول باشه سردار ! ول کن جانِ جدت انقدر فرشته ها رو سرِ صبحی مشغول نکن قربونت برم!
مردی با محاسن بلند و چهره ای خسته اما پر نشاط با هیبتی که سال ها جنگ نتوانسته کمر همتش را خم کند ، سر از سجده بر میدارد
- چی شده سید ؟
- حاجی قربونت برم،ول کن اون دنیا رو، بچه ها دارن از دست میرن ها !
میخندد
- چی شده ؟ پریشونی ؟
چفیه را از دوشم بر میدارم
- این تکفیری ها سرِ شوخی رو باز کردن!بد دارن میزنن ! توپخونه شون ول نمیکنه حرومزاده ها !
توضیح میدهم،داستانِ کمین خوردن نیروها را میگویم و کسب تکلیف میکنم
حاجی نکاتی را میگوید وآرام میشود
با چفیه صورتش را پاک میکند
- سید؟ - جانِ سید؟
- من امروز رفتنی ام...
- به سلامتی ، مهمونی دعوتی سردار؟
میخندد و سرش را پایین می اندازد
- آره
-کجا؟
- پیشِ ارباب
خشکم میزند!
- سردار الان که وقت شهادت نیست!
- من و تو که وقتش رو تعیین نمیکنیم پسرجان
- بیخیال تو رو خدا!
بی اهمیت به بغضی که توی گلویم میپیچد ادامه میدهم
- جانِ امام حرفش رو نزن!شما زنده موندنت کم از شهادت نیست ! آخه این بچه ها بدون فرمانده چیکار کنن؟!
بندِ اسلحه را روی دوشم می اندازم
حالا رو به روی این پیرمرد نورانی زانو زده ام
حاجی نگاهش را به بیرون چادر می اندازد
- یادته روی در اتاقم چی نوشته بودم؟
ذهنم میرود تهران،مقر لشگر،دفتر فرماندهی
- آره حاجی
- چی بود؟
- فرماندهی از آنِ توست یاحسین
لبخندی گوشه ی لبش مینشیند
- میبینی؟فرمانده اونِ!حواسش به همه چی هست!
وصدایش را می آورد پایین:
من و تو رو آورده که بی نصیب نمونیم!
چشم از چشمش بر میدارم
سرم را می اندازم پایین
- پس ما چی حاجی؟ما که یه عمر تو رکابت بودیم؟!
- به موقعش!خودش صدات میزنه،خدا بنده هاش رو معطل نمیزاره پسر جان
با دستان پینه بسته ش اشکهای صورتم را پاک میکند!
مثل پسر بچه ای که خطایی از بچگی اش سر زده و پناهی جز آغوش پدر ندارد،خودم را غرقِ آغوشش میکنم
گریه امانم نمیدهد،چشم هایم را میبندم
حاجی زیر لب ذکر میگوید!
صدا توی گوشم میپیچد..پس ما چی حاجی؟!
.
قطرات باران روی صورتم میچکد،سردی سنگ نمیگذارد گرمی آغوشِ حاجی از یادم برود!از روی سنگ قبر بلند میشوم،نگاهی به اسمِ سردار میندازم
چشمم روی قسمتی خیره میشود
محل شهادت زینبیه
چفیه را روی صورتم میکشم!
زیر لب زمزمه میکنم
- پس ما چی حاجی؟
@mahdi59hoseini ~
rasuli-moh97-sh0011 (2).mp3
7.02M
دانلود-مداحی
«...زندگی زندگی ختم
به #شهـادت نشود زیبا نیست...»
-حاج مهدی رسولی
@mahdi59hoseini ~