دستای کوچک شهید ۶ شش ماهه امشبمون، دردانه بانو رباب و آقامون حسین؛ گره باز می کنه
در همین شب های هیئت یه پسربچه ای بود، هی بیتابی میکرد تا پرهایی که خادما دست میگیرن یکی برای خودش بگیره، اخر برگشت گفت حالا که پر نمیدین حداقل بهم اب بدین😭😭😭
باوجود بچه ها نمیشه توی هیئت با کارها، حرفاشون و... روضه مصور درست نشه...
حالا ما که آبش دادیم ولی دل ها بسوزه برای شش ماهه ای که حتی به قدر قطره ای اب بهش رحم نکردن و نصیبش تیر سه شعبه شده...
گلوی کوچیک بچه و همچین تیری...
لعنت بهت حرمله😭