eitaa logo
آقا مهدی
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
95 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
نیروی دریایی انگلیس در یک عمل غیر قانونی نفتکش ایرانی که به سمت سوریه در حرکت بود را به دلیل تحریم سوریه در اتحادیه اروپا توقیف کرد. کمترین کاری که میشه انجام داد اینه که جمهوری اسلامی انگلیس تحریم کنه و هر نفتکشی که مقصدش انگلیس باشه رو به جرم نقض قوانین توقیف کنه، درحالی که یک عده بی غیرت میگن نباید کاری بکنیم تا تنشی ایجاد نشه😕 🆔 @hoseinii_ir
گستاخی این انگلیسی هارو ببینید تصویر منتشر شده از حضور نیروی دریایی انگلیس روی نفتکش توقیف شده ایرانی در تنگه جبل‌الطارق ⬅️اونی که زبون دنیارو بلد بود بیاد با اینا حرف بزنه ببینیم اینا اصلا زبون حالیشون میشه یا نه خدا هدایتت کنه که همه جوره داری آبروی مارو میبری اینارو زبون دیپلماسی شماها وقیح کرده @hoseinii_ir
💢 خوش‌رقصی "انگلیس" برای آمریکا! 🔹🔸توقیف نفتکش حامل نفت ایران توسط نیروی دریایی انگلیس؛ بی‌بی‌سی: مقصد سوریه بوده است؛ اسپوتنیک: کشتی راهی سوریه نبوده است؛اسپانیا: نفتکش در آب‌های ما توقیف شده است، به لندن اعتراض می‌کنیم. ♦️روز گذشته خبر توقیف نفتکش ایرانی «گریس یک» توسط رسانه دولتی انگلیس منتشر شد.طبق ادعای بی‌بی‌سی این کشتی حامل نفت ایران به مقصد سوریه بوده که با توجه به تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه دمشق، توقیف شده است. ♦️در پی این اتفاق سفیر انگلیس در تهران به وزارت امور خارجه احضار و مراتب اعتراض شدید جمهوری اسلامی به این اقدام لندن به او اعلام شد. ♦️در آخرین موضع‌گیری اسپانیا اعلام کرده است که توقیف غیرقانونی نفتکش ایرانی از سوی نیروی دریایی بریتانیا ظاهراً به درخواست آمریکا و به بهانه تحریم‌های اعمالی علیه سوریه، برخلاف پیش‌بینی‌های قبلی، نه در بندر جبل الطارق که در آب‌های سرزمینی اسپانیا صورت گرفته است. ♦️اسپانیا همچنین اعلام کرده است در نظر دارد به خاطر انجام این عملیات در آب‌های سرزمینی خود، اعتراض رسمی خود را به لندن ارائه دهد. ♦️خبر گزاری روسی اسپوتنیک در گزارشی نوشت که مدتی هست انگلیسی ها نقش آتش بیار معرکه آمریکایی ها را بازی می کنند و جلو افتاده اند. ♦️این خبرگزاری در ادامه افزوده است که احتمالا انگلیسی ها به دنبال این هستند که تنش ها بر علیه انگلیس افزایش یابد تا به جای آمریکا وارد معرکه شود و اروپا مجبور شود بجای حمایت از آمریکا از انگلیس علیه ایران حمایت کند. ♦️اسپوتنیک با رد ادعای رسانه‌های غربی مبنی بر مقصد این کشتی می‌گوید بعید به نظر می آید که این نفت قرار بوده باشد به سوریه برسد چون راه کوتاه تر کانال سوئز وجود دارد و طی دو ماه اخیر ایران حداقل چهار نفت کش خود را از این طریق بدون هیچ مشکلی به سوریه فرستاده است. ♦️از سوی دیگر این ابر نفتکش بیش از حد مجاز برای پهلوگیری در بندر سوریه سنگین بوده و احتمالا قرار بوده این نفت به یک کشور اروپایی برود. ♦️این رسانه روس این رفتار انگلیس به نوعی دزدی دریایی خوانده و می‌افزاید که قطعا این حق برای ایران محفوظ است تا واکنش متناسب نسبت به کشتی های انگلیسی نشان دهد. ♦️اسپوتنیک در آخر نوشته است که با توجه به تعداد کشتی های انگلیسی در خلیج فارس این ماجرا مانند این می ماند که کسی در کاخ شیشه ای نشسته باشد و به سمت عابران سنگ پراکنی کند! ✅ 🆔 @hoseinii_ir
🌹من در پناه نگاهت زنده خواهم ماند .. 🇮🇷 @hoseinii_ir
آقا مهدی
رمانــ🍃 #بدون_تو_هرگز #قسمت_هفتاد_و_چهارم: متاسفمــ  حرفش که تموم شد ... هنوز توی شوک بودم ... 2 س
رمانــ🍃 : عشـق یا هـوس  مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم ... حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم... اما فاصله ما ... فاصله زمین و آسمان بود ... و من در تصمیمم مصمم ... و من هر بار، خیلی محکم و جدی ... و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم ... اما حالا...  به زحمت ذهنم رو جمع کردم ...  - بعد از حرف هایی که اون روز زدیم ... فکر می کردم ...  دیگه صدام در نیومد ...  - نمی تونم بگم ... حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم ... حرف های شما از یک طرف ... و علاقه من از طرف دیگه ... داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد ... تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت ... گاهی به شدت از شما متنفر می شدم ... و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم ... خودم رو لعنت می کردم ... اما اراده خدا به سمت دیگه ای بود ... همون حرف ها و شخصیت شما ... و گاهی این تنفر ... باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم ... اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکریش ... شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم ... نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم ...  دستش رو آورد بالا، توی صورتش ... و مکث کرد ...  - من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم ... و این ... نتیجه اون تحقیقات شد ... من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم ... و امروز ... پیشنهاد من، نه مثل گذشته ... که به رسم اسلام ... از شما خواستگاری می کنم ... هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم ... حق با شما بود ... و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم ... اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست... عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما ... من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم ... و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم ... در کنار تمام اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم ... و شما صبورانه برخورد کردید ... من هرگز نباید به پدرتون اهانت میکردم. 👈ادامه دارد… @hosinii_ir
رمانــ🍃 : پاسـخ یڪ نذر اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد ... و من به تک تک اونها گوش کردم ... و قرار شد روی پیشنهادش فکر کنم... وقتی از سر میز بلند شدم لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد ... - هر چند نمی دونم پاسخ شما به من چیه ... اما حقیقتا خوشحالم ... بعد از چهار سال و نیم تلاش ... بالاخره حاضر شدید به من فکر کنید ... از طرفی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم ... ولی می ترسیدم که مناسب هم نباشیم ... از یه طرف، اون یه تازه مسلمان از سرزمینی با روابط آزاد بود ... و من یک دختر ایرانی از خانواده ای نجیب با عفت اخلاقی ... و نمی دونستم خانواده و دیگران چه واکنشی نشون میدن ... برگشتم خونه ... و بدون اینکه لباسم رو عوض کنم ... بی حال و بی رمق ... همون طوری ولا شدم روی تخت ... - کجایی بابا؟ ... حالا چه کار کنم؟ ... چه جوابی بدم؟ ... با کی حرف بزنم و مشورت کنم؟ ... الان بیشتر از هر لحظه ای توی زندگیم بهت احتیاج دارم ... بیای و دستم رو بگیری و یه عنوان یه مرد، راهنماییم کنی ...  بی اختیار گریه می کردم و با پدرم حرف می زدم ...  چهل روز نذر کردم ... اول به خدا و بعد به پدرم توسل کردم ... گفتم هر چه بادا باد ... امرم رو به خدا می سپارم ... اما هر چه می گذشت ... محبت یان دایسون، بیشتر از قبل توی قلبم شکل می گرفت ... تا جایی که ترسیدم ...  - خدایا! حالا اگر نظر شما و پدرم خلاف دلم باشه چی؟ ...  روز چهلم از راه رسید ... تلفن رو برداشتم تا زنگ بزنم قم ... و بخوام برام استخاره کنن ... قبل از فشار دادن دکمه ها ... نشستم روی مبل و چشم هام رو بستم ... - خدایا! ... اگر نظر شما و پدرم خلاف دل منه ... فقط از درگاهت قدرت و توانایی می خوام ... من، مطیع امر توئم ... و دکمه روی تلفن رو فشار دادم ... " همان گونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم ... بر تو نیز روحی را به فرمان خود، وحی کردیم ... تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست ... ولی ما آن را نوری قرا دادیم که به وسیله آن ... هر کسی از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم ... و تو مسلما به سوی راه راست هدایت می کنی " سوره شوری ... آیه 52 و این ... پاسخ نذر 40 روزه من بود... 👈ادامه دارد… @hoseinii_ir
#احکام اگر کسی چیزی را دزدیده باشد،تکلیفش چیست؟ #تصویر👆👆 @hoseinii_ir
🌹کلنا فدائک یا زینب🌹: 📖سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران... به نظرتون کارخوبیه؟؟ کیا موافقن؟؟؟ کیامخالف؟؟؟؟ ❌اکثر دانشجویان مخالف بودن!!! بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!" بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!! تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📝⛔ همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.....ولی استاد جواب نمیداد... یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟ شما مسئول برگه هایمان بودی؟؟؟ استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...✋ استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟ همه ی دانشجویان شاکی شدن. استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟ ✍گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم... . هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت... . استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟ یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با تکه تکه های برگه ها برگشت ... استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن! دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم. ⚠برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید، ⁉پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟ بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه. چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!! 🌷تنها کسی که موافق بود .... فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود. شهدا را یاد کنیم با عمل به وصیت هاشون ... @hoseinii_ir
روح و ریحان☘
آقا مهدی
روح و ریحان☘
💌 می دانی زندگی سخت بود ما چقدر رفتیم و نرسیدیم ما چقدر خواستیم و نشد ما چقدر رنجیدیم و ترسیدیم من ، تو ، ما چقدر آه کشیدیم اما... @hoseinii_ir
نگاهش به توست......😔 مبادا گناه کنی...😔 شهید سید مهدی حسینی❤️ @hoseinii_ir
💌 ای خدای بزرگ! تو را شکر می کنم که علی(ع)را آفریدی تا درعشق و درد و تنهایی ،مظهری خدایی باشد و دردمندان دلسوخته، درعالم تنهایی به او بیاندیشندوازتصور چنین محبوبی خدایی،آرامش بیابند. در آتش عشق ، درطوفان درد درکویرتنهایی فقط علیست که میتوانددست برقلب مابگذاردوباماهمدردی کند. مارااحساس کند، مارالمس کندو مارابفهمد. چه زیباست ... چه زیباست که دراین موهبت بزرگ الهی که نامش غم ودرد است،شیعه تمام عیارِ علی(ع) شدن. چه زیباست ازهمه جا و از همه کس دل بریدن ازهمه ناامیدشدن دنیا راسه طلاقه گفتن به بارگاه پرشکوه غم و درد وپناهنده شدن.... @hoseinii_ir
ما از مُـردن نمی هراســیم! می ترسیم👇 بعد از ما ایـــمان را ببرند باید بمانیم تــا شهید نشود و از دیگر سو بایـــد شویم تا آینده بماند ...! 🔻برای شادی روح شهدا 🔻 @hoseinii_ir
آقا مهدی
رمانــ🍃 #بدون_تو_هرگز #قسمت_هفتاد_و_ششم: پاسـخ یڪ نذر اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد
رمانــ🍃 : مبارڪه ان شاءالله تلفن رو قطع کردم ... و از شدت شادی رفتم سجده ... خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تایید می کنه ...  اما در اوج شادی ... یهو دلم گرفت ...  گوشی توی دستم بود و می خواستم زنگ بزنم ایران ... ولی بغض، راه گلوم رو سد کرد ... و اشک بی اختیار از چشم هام پایین اومد ... وقتی مریم عروس شد ... و با چشم های پر اشک گفت ... با اجازه پدرم ... بله ... هیچ صدای جواب و اجازه ای از طرف پدر نیومد ... هر دومون گریه کردیم ... از داغ سکوت پدر ... از اون به بعد ... هر وقت شهید گمنام می آوردن و ما می رفتیم بالای سر تابوت ها ... روی تک تک شون دست می کشیدم و می گفتم ...  - بابا کی برمی گردی؟ ... توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد می گذاره ... تو که نیستی تا دستم رو بگیری ... تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زیونت بشنوم ... حداقل قبل عروسیم برگرد ... حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک ... هیچی نمی خوام ... فقط برگرد... گوشی توی دستم ... ساعت ها، فقط گریه می کردم ...  بالاخره زنگ زدم ... بعد از سلام و احوال پرسی ... ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم ... اما سکوت عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت ... اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم ... حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه می کنه ...  بالاخره سکوت رو شکست ... - زمانی که علی شهید شد و تو ... تب سنگینی کردی ... من سپردمت به علی ... همه چیزت رو ... تو هم سر قولت موندی و به عهدت وفا کردی ... بغض دوباره راه گلوش رو بست ... - حدود 10 شب پیش ... علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد ... گفت به زینبم بگو ... من، تو رو بردم و دستتون رو توی دست هم میزارم ... توکل بر خدا ... مبارکه ...  گریه امان هر دومون رو برید ...  - زینبم ... نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست ... جواب همونه که پدرت گفت ... مبارکه ان شاء الله ...  دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم... اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... تمام پهنای صورتم اشک بود ...  همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم ... فکر کنم ... من اولین دختری بودم که موقع دادن جواب مثبت ... عروس و داماد ... هر دو گریه می کردن ... توی اولین فرصت، اومدیم ایران ... پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن ... مراسم ساده ای که ماه عسلش ... سفر 10 روزه مشهد ... و یک هفته ای جنوب بود ...  هیچ وقت به کسی نگفته بودم ... اما همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه ... توی فکه ... تازه فهمیدم ... چقدر زیبا ... داشت ندیده ... رنگ پدرم رو به خودش می گرفت ... قسمت پایانے❣👆👆👆 صلوات به روح پاڪ و مطهر طلبه شهید سید علے حسینے🌸🍃 پایـــان التماس دعـــا....✋🏻 یاعلـــے☘☘ @hoseinii_ir
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه بزرگواران🌹 رمان بدون تو هرگز به پایان رسید. إن شاء الله اگر کم وکاستی بود و یا گاهی دیر وقت، رمان گذاشته میشد حلال بفرمایید🙏 بزرگواران لطف بفرمایند خودشون رو درباره این رمان به به آیدی زیر بفرستند👇👇 @Agha_mahdi و اگر انتقاد و پیشنهادی دارید در باب رمان ارسال بفرمایند به به آیدی زیر👇👇 حتما در رمان های بعدی لحاظ میشود....👇👇 @Agha_mahdi
در طول سال آدم مي تواند چله بگيرد، ولي بهارش اين ٤٠ شب است؛ يعني از اوّل ذي قعده تا دهم ذيحجّه،آدم مواظب دهانش باشد كه غذاي بد وارد نشود؛ مواظب زبانش باشد كه حرف بد نزند؛ مواظب گوشش باشد كه حرف بد نشنود؛ مواظب چشمش باشد كه نگاه بد نكند؛ آنوقت سائر كارها خوب است. اينقدر كارهاي حلال هست كه آدم فرصت نمي كند به سراغ كار حرام برود ! فرمود : لزومي ندارد كه آدم كار خلافي رامرتكب شود، مثل اينكه اينقدر غذاي حلال هست كه ديگر آدم فرصت نمي كند به سراغ غذاي حرام برود!» @hoseinii_ir
. معنای زنده بودن من... با تو بودن است! نزدیک... دور... سیر... گرسنه... رها... اسیر... دلتنگ... شاد... آن لحظه‌ای که بی‌‌تو سر آید؛ مرا مباد! ... @hoseinii_ir ...
آقامهدی الان هم گره از مشکلات باز میکند.. 👇متن زیر را یکی از اعضای کانال فرستاده است. . سلام سالها بود به هردری میزدم نمی تونستم خانه ایی برای بچه هایم بخرم اینقدر به این در و اندر میزدم نمیشد خیلی متوسل میشدم ودعا میکردم ومدتی بود خیلی ایمانم کم شده بود و دیگه حتی نماز هم نمیخواندم یه روز غروب وارد کانال شدم وازشهید حسینی کمک خواستم خیلی دلم شکسته بود وقسمش دادم به جدش حضرت زهراس که شب خوابش دیدم شهید بزرگوار به همراه شهید دکتر محمدرضافتاحی داشتند وارد اتاقی می شدند به من سلام کردند ومراتعارف کردنکه به فاصله چند روز مشکلم حل شد وبه فاصله چنر روز بطور مهعجزه اسایی خانه گرفتم ودوباره باخد اشتی کردم نمازهایم بموقع میخوانم دعایتان میکنم بخاطر کانال خوبتان هر روز برای شهید حسینی فاتحه میفرستم وخیرات میدم.. @hoseinii_ir
مجله {گفتگوی صمیمانه با همسر شهید مدافع حرم مهدی حسینی} شماره:2650 شنبه:15تیرماه . 🔸کانال رسمی شهید مدافع حرم مهدی حسینی⬇️ ⚪️ @hoseinii_ir 🔴 instagram.com/hoseinii_ir
🌹 💠بعد از آموزش های سخت ، پایین ڪوه ڪہ میرسیدیم ، حاج احمد خرما گرفتہ بود دستش ، بہ تڪ تڪ بچہ ها تعارف میڪرد . وقتی بر میداشتم ، گفتم : " مرسی برادر ! " گفت : " چی گفتی ؟! " فهمیدم چہ اشتباهی ڪردم ؛ اما دیگر دیر شده بود ! ظرف خرما را داد دست یڪی دیگہ ، گفت : " بخیز ! " 💠تو اون سرما ، تو برف ، بیست متر سینہ خیز برد . دیگہ توان نداشتم ، ولو شدم😩. گفت : " باید بری ." ضربہ ای بہ پشتم زد ڪہ ... بعداً بہ حاج احمد گفتم بہ خاطر یڪ ڪلمہ ، برای چی منو زدین ؟!😕 💠گفت : ما رژیم طاغوتی را با فرهنگش بیرون ڪردیم ، ما خودمون فرهنگ داریم ، زبان داریم . شما نباید نشخوارڪننده ڪلمات اجانب باشید . بہ جای این حرف ها بگو خدا پدرت رو بیامرزه !" راوی : سردار عسڪری @hoseinii_ir
✨💌 گاهے یادم مےرود همه اش امتحان است؛ اینکه یک دفعه دور و برم درهم برهم میشود. این،درست وقت هایے اتفاق می افتد که یادم می رود هستی. گاهی، گم کردنت طولانے میشود ومن حسابے بهم می ریزم.... @hoseinii_ir
السلام علیک یا صاحب الزمان✋ @hoseinii_ir
«چرا جیسون رضائیان اعدام نشد؟!» پخش قسمت‌های جدید سریال و اشاره‌های آن به دستگیری ، جاسوس معروف آمریکایی که تا بن دندان دولت آقای نفوذ کرده بود؛ سؤالی را به ذهن برخی متبادر کرده است مبنی بر اینکه چرا رضائیان دست آخر اعدام نشد و پس از دریافت مقادیر متنابهی پول نقد! به آمریکا تحویل داده شد؟ این سؤال، پاسخی تحلیلی دارد که محاط بر تمام دلایل امنیتی آن است. ✅ و آن پاسخ اینست: برخورد با جواسیس دستگیر شده در تمام کشورهای دنیا تابعی از عقلانیت و مصلحت است. چه رسد به نظام جمهوری اسلامی که پرچمدار بالذات عقلانیت و توجه به مصلحت در همه امور است. به دیگر سخن اینکه مجازات یک جاسوس، تابعی از شرایط ماست نه تابعی از خواسته‌ها و خشم‌های ما. از طرف دیگر، رخداد دستگیری یک ، نوعاً مهمتر از نفس جاسوسی است. یعنی وقتی یک سرویس امنیتی، جاسوسی را دستگیر می‌کند؛‌ این رخداد به منزله شکست ده‌ها فرایند مطالعاتی، قطع صدها کانال ارتباطی و ناامن شدن بخش وسیعی از یک زمین عملیات امن برای دشمن است. رخدادی که آسیب‌های آن برای دشمن حتی در مواردی غیر قابل احصاء و بیش از آسیب طرف مقابل است. جان کلام اینکه "اعدام یک جاسوس همان دستگیری اوست" و نابغه کسی است که بتواند پس از دستگیری جواسیس نیز اقدامات انتفاعی انجام دهد و در تحقیر و شکست بیشتر دشمن بکوشد. کاری که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در ماجرای رضائیان انجام داد و پس از طی کردن تمام فرایند پیش‌گفته، آمریکا را مجبور کرد که با التماس، پذیرش علنی شدن التماس، قبول رسمی شکست در عملیات اطلاعاتی و تقدیم چندین میلیون دلار پول نقد، مهره سوخته خود را پس بگیرد و در مقابل قدرت جمهوری اسلامی کرنش کند. ضمن اینکه به این حقیقت ساده هم باید واقف بود که ما در قبال جیسون رضائیان با یک خواست انتقام ملی مواجه نبودیم و او مرتکب قتل نفس یا قتل عام نشده بود. (بماند که حتی در این صورت هم عمل به مصلحت ضروری‌تر می‌نماید تا عمل به خواسته‌ها!) ✅ اینکه چرا برای پس گرفتن رضائیان، پذیرای اینهمه خفّت شد نیز ساده است... اولا آمریکا و هر کشور دیگری باید از اتباع خود حمایت کند. دوما کاخ سفید منطق جالبی دارد. و آن اینکه با حمایت از مهره‌های ولو سوخته خود این پیام را صادر می‌کند که مزدوری برای آمریکا بی‌اجر نمی‌ماند. (پیامی که مثلا محمدرضا شاه فریب آن را خورد و دست آخر حتی اجازه ورود به آمریکا را هم پیدا نکرد!) و ثالثا اینکه آمریکا امیدوار بود با هژمونی رسانه‌ای که در اختیار دارد،‌ بسا که بتواند فشار قضیه را به سمت ایران بازگرداند. که البته به دلیل هوشمندی نظام اسلامی موفق به این کار نشد. فرض بازیافت اطلاعاتی رضائیان از سوی آمریکا نیز در این میان مطرح است. فرضی که البته بسیار کمرنگ بوده و در تیتر اصلی ماجرا که پیروزی و درایت ایران اسلامی در یک عملیات بزرگ سیاسی_امنیتی است برای همیشه دفن می‌شود. 🔺بگذارید ساده‌تر بگویم! جیسیون رضائیان طعم آدامس روحانی و را می‌دانست و ما طعم آدامس رضائیان و اربابانش را... @hoseinii_ir