🍃🍂🍂🍂🍂🔶🔶🔶
🍃🍃🍃🌸🌸🌸🌸🔶🔶
🍃🍂🍂🍂🌸🌸
🍃🍃🍃🍂🍂
🍃🍃
#خاطره_سفر 🚙
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_حسینی 🌹
#همسرشهید 🍃
پیش از ماموریت دلش میخواست یک سفر؛ دو نفری برویم سرعین.من هم که این را از خدا میخواستم.مدتها بود که گرمای حضورش را کنار خودم کمرنگ میدیدم. تغییرات به وجود آمده در مهدی پس از فتنه، کاملا محسوس بود. این را از خلوت هایش و از زمزمه های شعرش می فهمیدم. با وجود این جای من در خلوتهایش محفوظ بود. در مسیر راه نمیدانستم از شگفتی های طبیعت لذت ببرم یا از بودن کنار محبوبم. از جاده فیلم میگرفتم واز مهدی هم. دلم میخواست این لحظات را ثبت کنم هم در افق نگاهم و هم در دوربینم.
آنچه در ذهنم میگذشت، همان در نظرم میگذشت و نمیتوانستم به زبان بیاورمش
برایم شدی آرامش ناخواسته طوفان
نه طوفان پرخروش و ویرانگر
همان طوفانی که مرا در تو ذوب میکند
هیچ می کند
با تو به دنبال آرامشی نیستم؛ من
که تو خود آرامش منی
بگذار به روزنه ای که در طی یکی شدنم باتو
به سمت بی کرانه ها باز شده است؛
تنها تو را ببینم و از تو به دریا برسم
به آبی آسمانها
به خاکی زمینها
به سپیدی شکوفه ها
وبه زردی تابیدن ها
برای تو باشم و برای من باشی...
🆔 @mahdi59hoseini
آقا مهدی
@mahdi59hoseini
🍃🌺
#خاطره
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_حسینی
می دانست نبودنش چه غصه هایی روی دل کوچک نغمه گذاشته است. دلش میخواست نبودنش را یک طوری جبران کند. برنامه یک روز در میان پدر ودختر بود که با هم مراوده تلفنی داشته باشند. دل نغمه پیش ما بود و دل ما هم مانده بود پیش او. برای اینکه دوری ما را راحت تر تحمل کند، هربار وعده خرید مفصل هدیه به او میدادیم اما اگر تمام هدیه های دنیا را جمع میکردی، یک شب نبودن پدر را جبران نمیکرد. اصلا جای مقایسه نداشت. نشستن روی زانوهای پدر، دست مهربانش، نگاه پر نفوذش،
راستی با کدامین هدیه قابل جبران است...
حتما مهدی دختر بچه ها را که می دید یاد نغمه می افتاد و دلش برای دردانه اش تنگ میشد و نغمه هم باباهای بچه ها را که میدید، همه وجودش چشم میشد و حسرت لحظه های با او بودن را با بغض لحظه های تنهایی و انتظارش در دیدن پدر، فرو میداد.
✔️کانال شهید«مهدی حسینی»🔰
iD ➠ eitaa.com/joinchat/1350369280C96cee0f0cd
آقا مهدی
@mahdi59hoseini
#خاطره
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_حسینی
بهمن 94 در حالی عزم رفتن کرد که بوی خوش روزهای پیروزی انقلاب را برای چندمین بار در زندگیمان تجربه میکردیم. این حس خوشایند مضاعف شد وقتی هنگام بازگشت به سوریه که من انتظار آمدن مهدی را در فصل نو شدن طبیعت میکشیدم، گفت: خانومم آماده باش که آخر اسفند مسافر همون جاده ای میشی که دارم میرم. حال و هوات یه کم عوض میشه.با شنیدن این جمله انگار بهترین خبر دنیا را میشنیدم، ولی همان لحظه به فکر فرو رفتم، واقعا چقدر بی قراری در من نمایان بود که مرا به دیدار در نزدیکترین فرصت، فراخوان میکرد.
خوب مرا شناخته بود. پس از راهی کردنش، چند روز آبرو داری کردم و حرفی نزدم.ولی طاغتم بالاخره تمام شد و شد برنامه هر تماس من با مهدی، سئوال از اینکه کی موعد دیدار فرا می رسد. تفاوت این سفر با سری های قبل در این بود که این بار نغمه را نمیتوانستم ببرم. حالا نصف جانم را باید اینجا میگذاشتم و نصف دیگر را میبردم.
بازی زمان دوباره در فرودگاه شروع شد. پنج ساعت تاخیر و پنج ساعتی که پنج روز گذشت....
#به_نقل_ازهمسرشهید
✔️کانال شهید«مهدی حسینی»🔰
iD ➠ eitaa.com/joinchat/1350369280C96cee0f0cd
آقا مهدی
ای که به هنگام درد راحتِ جانی مرا .. @mahdi59hoseini ~
#خاطره
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_حسینی
به سمت اقامتگاهمان برگشتیم و او پس از خداحافظی به حماه رفت. فکر جمله آخرش، یک لحظه رهایم نمیکرد. حس میکردم لحظه های جدایی در حال نزدیک شدن است. وقتی فکرش را میکردم، در خودم این آمادگی را نمیدیدم که در لباس شهادت به تماشایش بنشینم ولی او داشت آماده ام میکرد برای فراغ. دلم میخواست بروم بنشینم کنار ضریح. با بانوی صبر، راز دل بگشایم و بگویم اگر برایش امضا شده است، توان درک این مقام را به من ببخشد.میدانستم میداند، همه چیز را میداند ولی عقده دل گشودم و تقاضای یاری کردم.
روزها از پی هم میگذشت و من در نزدیکی او حتی هر روز به دیدارش نائل نمیشدم.یک روز میدیدمش و یک روز به انتظار مینشستم تا بیاید.
@mahdi59hoseini ~
3.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر|قسمت اول مجموعه مستند نفس مطمئنه
http://instagram.com/mahdii.huseini
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_حسینی
@mahdii_hoseini
5.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر|قسمت دوم مجموعه مستند نفس مطمئنه
http://instagram.com/mahdii.huseini
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_حسینی
@mahdii_hoseini