eitaa logo
یادداشت‌های یک جوان
120 دنبال‌کننده
410 عکس
130 ویدیو
10 فایل
یادداشت‌های محمد مهدی الوندی کتاب؛ هنر؛ رسانه...🌱 📱ارتباط در ایتا: @mr9014 👈 ویراستی: https://virasty.com/Mahdi9014 🔸یادداشت‌های فقهی-اصولی یک جوان: https://eitaa.com/mahdifeqh 🔸یادداشت‌های فلسفی یک جوان: https://eitaa.com/mahdifalsafe
مشاهده در ایتا
دانلود
امیدوار چنانم که کار بسته برآید وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید [سعدی] «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan
شیوه‌ٔ درست مواجهه‌ٔ مردم با مسئولین: 👇 https://eitaa.com/banoye_nokhbe_enghlab/12 🔹یادآوری: رهبر انقلاب: همهٔ ما موظیفیم به دولت کمک کنیم... «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan
هدایت شده از KHAMENEI.IR
💻 رئیس‌جمهور در گفتگو با KHAMENEI.IR به تشریح جلسه امروز خود با رهبر انقلاب پرداخت؛ 👈 دغدغه اصلی: تورم، کنترل قیمت‌ها و حل مشکل معیشت مردم/ می‌توانیم همه‌ی مشکلات و معضلات کشور را حل کنیم. 💬 دکتر پزشکیان: هر موفقیتی در کشور به خاطر انسجام و هماهنگی بوده است. مشکلات مملکت با وحدت، راحت‌تر قابل حل است. 💬 یکی از بزرگترین دغدغه‌های این جلسه‌مان با رهبر انقلاب، تورم و روند قیمت‌هاست و اینکه چگونه هم ارزش پول ملی را حفظ کنیم و هم معیشت مردم را حل کنیم. 💬 باید با هدفمندی، یارانه‌ها باید به دست مصرف‌کننده‌ی نهایی برسد. تیمی برای بررسی روند قاچاق سوخت و رسیدن یارانه‌ها به مصرف‌کننده‌ی نهایی تشکیل شده است. 💬 دغدغه دیگر رهبر انقلاب ارتباط با کشورهای همسایه است که در حقیقت خودشان یک قدرتی‌اند، ولی دیگر زیر پرچم آمریکا نیستند و میتوانند مستقل عمل بکنند و این برای بهبود اقتصاد، اهمیت دارد. 💬 چند روز بعد از اینکه مشکل تأمین انرژی کشور را با رهبر انقلاب مطرح کردم، وقتی آمدم دیدم چراغهای اتاقشان نصفش خاموش است. 💬 اگر همه در مصرف برق و انرژی صرفه‌جویی کنند و دو درجه پایین بیایند، خیلی کارها میتوانیم انجام بدهیم و این امکانپذیر است، هیچ فشاری هم به مردم وارد نمیشود. 💬 قدم اول در حل مسائل  کشور، وفاق و وحدت داخلی است. اگر ما با هم وحدت و انسجام و وفاق داشته باشیم، هیچ مشکلی نیست که نتوانیم حل کنیم. 💻 Farsi.Khamenei.ir
فکر؛ ذکر؛ جهاد...✌️🇵🇸 والسلام
🔍 مطلبِ منتشر شده از رئیس جمهور در کانال رهبر معظم انقلاب: 🔹قدم اول در حل مشکلات، وفاق و وحدت داخلی است. «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan
✍️ به زودی | در همین کانال بخوانید داستان عشق و زندگی...🇵🇸 اشک و لبخند شور و حماسه...🇱🇧 🖤 قلبی پر زخم و چشمی در حسرت نگاهی دیگر... ▪️قسمتی از داستان: نگاهی به چشمانش انداختم. او هم با همان شکوه و زیبایی به چشمان من خیره مانده بود. چیزی نمی‌گفتم، او هم حرفی نمی‌زد؛ اما بسیار گفتم و بسیار گفت، با همین «نگاه»، قلب مرا دیده بود و به آن نفوذ کرده بود (نفوذ کرده بود؟ مگر نه اینکه او دائما آنجاست؟!). با نگاهش حرف‌ها به من گفته بود، و از چشمانم سخن‌ها دریافته بود. هر چه بود، او لیلا بود و از خودم، به قلب و چشمم نزدیک‌تر. اصلا خود او، قلب و چشمم بود. «من»‌ با «لیلا» حرف نمی‌زدم، انگار لیلا داشت با لیلا سخن می‌گفت. «من» نبودم، فقط «او» بود. از وقتی لیلا، لیلای من شده بود، عشق را با خود آورده بود، و من همواره «عشق» را می‌دیدم، اما هیچ گاه نفهمیدم عاشق کیست و معشوق چیست؟ فقط «عشق» بود، فقط «لیلا»! «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan
یادداشت‌های یک جوان
✍️ به زودی | در همین کانال بخوانید داستان عشق و زندگی...🇵🇸 اشک و لبخند شور و حماسه...🇱🇧 🖤 قلبی پر ز
به زودی...♨️ 📜 قسمتی از داستان: «قاسم»، میوهٔ شیرین درخت زندگی «لیلا» بود؛ شعاع نور تابیده از خورشیدِ لیلا بود؛ چشمانش، به زیبایی چشمان لیلا بود؛ رنگ رخسارش را از او وام گرفته بود؛ لب‌هایش را انگار کسی از روی لب‌های لطیف لیلا نقاشی کرده بود؛ و از همه مهم‌تر، قلبش، قلب لیلا بود! به همان مهربانی و لطافت، و به همان شکوه و عظمت. و قلب من؟ قلب من را هم لیلا علّت تپش بود، و قاسم، شاهرگ! و اکنون قلب قاسم داشت از تپش می‌افتاد و قلب لیلا سرد و گرفته شده بود و من، چگونه می‌توانستم بدون قلب و شاهرگم، به حیات ادامه دهم؟! «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan
💌 نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود حال من از اقبال تو فرخنده شود وز غیر تو هر جا سخن آید به میان خاطر به هزار غم پراگنده شود [رودکی] «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan
أللّهم أَلحِقنا بِهم وارزُقنا الشَّهادَة فی سَبیلِک یا مَولای...🌹 «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan
♨️ بخوانید | داستان کوتاه «گلستانِ ابراهیم» برای انسان برای ایران برای غزه برای لبنان...✌️🇱🇧 📜 قسمتی از داستان: - مامان - جانم - اگه ما هم یه روز تو آتیش بیفتیم، خدا آتیش رو خاموش می‌کنه برامون؟ - پسر قشنگم، نگران نباش. اگه یه روزی قرار باشه تو آسیبی بهت برسه، خودم میام محکم بغلت می‌کنم و نمی‌ذارم چیزیت بشه...❤️‍🔥 📱متن کامل داستان در لینک:👇 🔗 https://eitaa.com/mahdisokhan/732 «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan
گلستان ابراهیم.pdf
حجم: 279.8K
📜 قصهٔ «گلستانِ ابراهیم» ✍ محمد مهدی الوندی «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan