فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعال یمنی با انتشار کلیپی نوشت اگر تمام اعراب متحد شوند این آسمان اسراییل خواهد شد...
☆ــــــــــــــــــــ
🦋لینک کانال محبان المهدی(عج) 👇 ــــــــــــــــــــــ☆
https://eitaa.com/mahdixxv
🇮🇷🕌🇮🇷
سلاح به دست گرفتم برای دختر ۲ساله،کاپشن صورتی با گوشواره قلبی
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
برای برادرم حسین دارابی
حسین جانم، سلام علیکم
از دیروز که راوی زخمهای کرمانِ عزیز بودی ، نگرانت بودم. دیدم چند ساعت در سکوت رفتی و دیگر هیچ چیزی منتشر نکردی.
فهمیدم شوک بزرگی برایت بوده و حال و هوای دلت بدجوری ابری شده
حال دلت را خوب میفهمم ، رفیق ۲۵ ساله...
یکی ، دوسال بیشتر از حمله ناجوانمردانه داعش نگذشته بود که برای انجام کاری به سوریه رفتم.
هفته اول در دمشق بودم و هفته دوم به حلب رسیدم.
دقیقا همان روز اول به همراه ابوحامد و آقا سید رفتیم اطراف را ببینیم، در حال گشتزنی بودیم که خبر دادند داعشیها به یک خانه نفوذ کردند و قتلعام.
هنوز تصوّر درستی از جنگ نداشتم
شور و حال خوبی داشتم
و سرم درد میکرد برای دعوا.
دوان،دوان رفتیم به سمت محل حادثه
پیچیدیم توی کوچه
هنوز بهخاطرم هست درب دوم، سبز رنگ بود، خانهای شمالی.
وارد خانه شدیم...
من تا به حال قتلِعام ندیده بودم.
مادر خانه ۳ تیر خورده بود و یک تیر خلاص
۲ دختر یک طرف، که سر یکی را بریده بودند و دیگری سهمش گلوله بود.
پدر خانه و ۲ پسرش هم که معلوم بود مقاومت کرده بودند
وحشیانه کشته شده بودند.
برایت نگویم چه ساعت سختی بود
اصلا زمان ایستاده بود
بغض کرده بودم و حیران نگاه میکردم.
اما تا اینجای کار برای یک معرکه بزرگ طبیعی بود.
چشمم را چرخاندم، نگاهم روی پنجره های خانه قفل شد
دیوانه شدم
انگار خونی دیگر در رگهایم نمیچرخید...
دختری ۳،۴ ساله را با طناب به نردههای پنجره بسته بودند
و نیمه پاییناش نبود...
نارنجک را میان پاهایش گذاشته بودند و ضامن را کشیده بودند.
آنوقتها دختر من هم در ایران همین سن و سال را داشت.
از آن روز بغض سخت و سنگینی در سینه دارم
از یک سو دلم سوخت و رگِ عاطفهام جنبید
از طرف دیگر بغض انتقام در وجودم ماند.
دیروز که دیدم سعی داری در وسط معرکه به عنوان راوی حکایت کنی، حالت را خوب میفهمیدم.
گاهی وقتها باری روی دوشات سنگینی میکند
ولی نمیتوانی با کلمات بیان کنی، داغ میشود و تا آخر عمر در دلت میماند.
حسین عزیزم
زخم و خون چیز عجیبی است
انگار وقتی وسط یک معرکه بزرگ هستی، قد میکشی، بزرگتر میشوی و به همین میزان پیر میشوی وقتی نتوانی بغض فروخورده را فریاد بزنی..
اینها را برایت نوشتم تا بگویم:
آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم
مفهوم سوختن به تماشا نمیشود
میدانم از امروز حس و حالت عوض خواهد شد
و قلمات محکمتر.
این را برایت بگویم، بعضی اصلا نمیفهمند، خاک وطن یعنی چه؟
نمیفهمند دفاع از حرم یعنی چه؟
نمیفهمند اگر آن روز از حرم بیبی جان دفاع نمیکردیم، امروز باید حادثه کرمان را در همه شهرها و هر روز میدیدیم.
برادر جان آن روزهای سخت سوریه گذشت و مقاومت کار خودش را کرد...
روزهای سخت غزه هم میگذرد
روزهای سخت ایران هم
ولی ای کاش بفهمیم که ایران، سوریه، عراق، لبنان ، یمن و همه کشورهای مقاومت بعد از تاریکی به روشنیها سلام خواهند کرد.
همدرد و همقبیله تو
برادرت
✍ م.م
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
هشت نفر از اعضای خانوادهاش در حادثه کرمان به شهادت رسیدند. کلام حضرت زینب را میگوید، زمانیکه ابن زیاد با پوزخند و کنایه گفت کارخدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی، فرمود: ما رأیت الا جمیلا . . . جز زیبا چیزی ندیدم
این داغدار حادثه کرمان هم در جواب کنایه آمیز بیشرفان که میگویند حاج قاسم عزیزانتان را گرفت میگوید جز زیبایی ندیدم.
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi