eitaa logo
مهدی یاوران🚩
410 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
59 فایل
⭐تادیرنشده برگردیم⭐ ✔چیزی تاظهورمهدی موعود(عج)نمانده... 🚩فعالیت:تازمان ظهور امام زمان(عج) 🌹کپی باذکرصلوات هدیه به آقاصاحب الزمان(عج) 🔹️برای انتقادوپیشهاد👇 @yamahdi313yaar تولیدات محتوای مهدی یاوران👇 @stickermahdavi313yar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبای حجاب که میگن یعنی همین....... 🌸یک مربی مرجع محتوایی مربیان ومبلغان.👇 @yekmorabbi برای دوستان خودفورواردکنید🙏 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🌺 یاصاحب الزمان ادرکنی🌺🍃 🍃🌺یاصاحب الزمان اغثنی🌺🍃 💗💗💗💗💗💗 ⭐ بابی انت وامی یااباصالح المهدی ⭐بابی انت وامی یااباصالح المهدی ⭐بابی انت وامی یااباصالح المهدی 💚💚💚💚💚💚 💞المستغاث بک یابن الحسن:صدمرتبه 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🌙 آقای خوبم امام زمانم شبت بخیر💕 💕 💕 ☆○°°°○°°°○🌿🌸🌿○°°°○°°°○☆ https://eitaa.com/joinchat/2784559200Ced722398b3
روزتان مزین و معطر به عطر صلوات بر محمد و آل محمد به رسم ادب السلام علیک یابقیةالله فی ارضه السلام علیک یافاطمه الزهرا السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕خدایا... قصه وکالت را زياد شنيده ام اما قصه وکیلی چون تو را نه ... تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم و تو در این عشق بازی، پرده از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را ... رازی بنام "توکل" ... "توکل" قصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی، دستانت در دست من است ... بنده من، نگران نباش و به من اعتماد کن... "توکل" ... و فهمیدم : "حسبنا الله ونعم الوکیل" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
یه وقتایی ... دلت باید با خدا خلوت کنه ! وقتایی که ... خسته ای و کم آوردی ! باید از ته دل بگی، خدایا جز تو کسی رو ندارم ... بگذار که خدا خدایی کند ! باورش کن که خدا قدرت مطلق است ! به خدا بگو: برایم خدایی کن، خودت درستش کن ! و به روح و جسمم آرامش بده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ پست ویژه ⚠️ الان زمین و آسمان با مردم قهر اند 🌸 دوران بعد از ظهور ....عالم عالم دیگر خواهد شد زمین زنده میشود نمیدانید چقدر نعمت فراوان میشود .... 🤲 👤 آیت الله میرباقری 🔻 ظهور بسیار نزدیک است 🔹 @zoho313or
🌸 فردا ۲۳ ذی القعده روزی بسیار شریف است. روز زیارتی مخصوص *امام رضا علیه السلام* و زیارت آن حضرت از دور و نزدیک سنت است. 🍃توصیه مرحوم آیت الله بهجت برای زیارت امام رضا (علیه السلام) 🔹زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت امام رضا(علیه السلام) اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید: « أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟ » به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت ، گریه است، اگر اشک آمد ، امام علیه السلام اذن دخول داده‌اند و وارد شوید. اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید. ✅ اعمال این روز شریف: – غسل و نماز دارد.  اقامه دو نماز دو رکعتی بدین صورت که در هر رکعت بعد از حمد سه مرتبه سوره توحید ، یک مرتبه سوره ناس و سپس یک مرتبه سوره فلق را  بخواند و پس از اقامه نماز هفتاد مرتبه استغفار نماید . 🤲 امید است که مورد رحمت و مغفرت پروردگار قرار بگیریم. 🙏التماس دعا
ما چه میدانیم جانباز کیست...؟! 💘💘💘 ❣️جانبازان شهیدان زنده اند ❣️گفت: برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است... فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود😐 بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم. اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، 💔یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، 💔 بسیاری از کمر، 🙃🙃بعضی نابینا بودند،🥺🥺🥺 بعضی جانباز از هر دو دست. 😭💔 و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...😔 💔💔💔 جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه! 😰😰 ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.😊 وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد.🍃 پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!😭 توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست. گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می گفت نه! 😳 نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است... می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!"😥 💔💔 می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.😔😰😰😰 نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود. 💔 و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است. خیلی خجالت کشیدم😔. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت. به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست. نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم. می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم😭؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.😔 خودم هم می دانستم دروغ می گویم.😥 کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می زد! 😭 کاش شکایتی می کرد!😭 کاش فریادی می کشید و سبک می شد! و مرا هم سبک می کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند نه پدران و مادران پیر شهدا را... بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!😔 از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند😔 وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست! و بس می کردند،😭 و می رفتند، ما چه می دانیم جانبازی چیست...😭😭😭😭😔 کاش بعضی ها غیرت بخرج می دادند و مرتب به آنها سر می زدند🤚🏻🤚🏻 💦 سفره آسمانی?