eitaa logo
<نورآ>
218 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۳۲ نیمساعتی گذشته بود.... حرفی غیر از احوالپرسی رد و بدل نشده بود. نگران بود.استرس داشت. مدام با دستمال کاغذی که درجیبش گذاشته بود، عرق پیشانی اش را پاک میکرد. نگاهی ملتمس به پدرش کرد... که شروع کند. که همه منتظرند.پدرش بادی به غبغب انداخت. سینه صاف کرد. _خب محمد اینم از خاستگاری. ولی بگم هنوزم من راضی نیستم. اگه هم راضی بشم شرط دارم عمومحمد_ منم حرفم سرجاشه خان داداش تا شما راضی نباشین، منم راضی به این وصلت نیستم. با این جمله دل کوروش خان نرم شد. پیدا کرد. نگاهی به فخری خانم کرد. _خب خانم اگه شما حرفی نداری رفع زحمت کنیم. فخری خانم با اکراه گفت: _ والا چی بگم. باید تحقیق کنیم. از دبیرستان ریحانه.از دانشگاهش. باید بدونم همه چی رو...! طاهره خانم تا حالا سکوت کرده بود... طعنه ها را با لبخند جواب میداد. اما این جمله زیادی برایش سنگین بود. _هرجور میدونین بهتره همون کار رو انجام بدید. ریحانه دخترعموی یوسفه مثل بقیه دخترهای فامیل. فخری خانم، کنایه طاهره خانم را خوب متوجه شد. منتظر فرصت بود. که به هم بزند مراسم را.. باعصبانیت بلند شد. رو به یوسف گفت: _بهت گفته بودم اینا وصله ما نیسن.خاک برسرت کنن با این انتخابت ریحانه در سکوت محض بود...نه سر را بلند میکرد.و حتی نگاهی به کسی. گویی نفس کشیدن از یادش رفته بود. ماهها بود که محبت پسرعمویش در دلش رخنه کرده بود..اما همیشه بود.نه رویی داشت که به کسی بگوید ..و نه دوست داشت، را پر و بال دهد.. با انگشتانش که در زیر چادر بود، بازی میکرد. میفرستاد اما ذهنش پریشان بود...گاهی چهارقل میخواند. نیمه اش رها میکرد و آیت الکرسی میخواند. 💔اولین مجلس خواستگاری،... با قهر و دعوای فخری خانم، و عصبانیت کوروش خان، و نگاههای غمگین یوسف به همه، تمام شد.. تا رسیدن به خانه،... درخودش فرو رفته بود. یادش به رفیق علی (گلفروش) افتاد. زیرلب دعا میکرد، که خدا بردارد تمام موانع ازدواج را.. به غرورش برخورده بود... که کسی او را نمیدید... هرچه بیشتر تواضع میکرد، هرچه بیشتر فروتنی بخرج میداد،بیشتر خورد میشد. اینهمه تلاش کرده بود تا به خواستگاری رود. اما خراب شده بود.. به خانه که رسید،... دلش میخواست داد بزند.فریاد بکشد.کسی را زیر مشت و لگد بگیرد. ماشین را درحیاط پارک کرد... پدر و مادرش بدون توجه به حال او داخل رفتند. یوسف به زیرزمین رفت.... عصبی، دلخور، کلافه، نگران فقط مشت میزد..داد میزد و مشت میزد.. درسکوت خانه،... فقط صدای مشتهای یوسف بود که می آمد. آرام شد... به حیاط رفت. خیس عرق بود. سرش را زیر شیرآب کنار حیاط گرفت. لباسهایش هم خیس شده بود. کتش را درآورد. تپش و درد قلبش کف حیاط، او را مچاله کرده بود.حتی یادش نبود وقتی مشت میکوبید کتش را درآورد.. روی زمین نشست همانجا... کلافه.با درد.با تپش..دلخور بود از پدر و مادری که فقط به فکر بودند... همه چیز را خراب شده میدید. دیگر امیدش را از دست داده بود. ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار https://eitaa.com/arbabam_hoseinam 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
هدایت شده از <نورآ>
بسم الله الرحمن الرحیم🌺
هدایت شده از <نورآ>
متن عربی دعای فرج امام زمان إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیک الْمُشْتَکی وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اَللَّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدُ اِکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَانِ یا مَوْلانَا یا صَاحِبَ الزَّمَانِ اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ التماس دعا 🤲
ایهاالارباب ، خستم از همہ شهر و گرفتارانش .. کرمی‌ کن که دلم کرب‌وبلا میخواهد😭💔:)! https://eitaa.com/arbabam_hoseinam
مهد؎جان... هرچہ‌ڪردم‌بنویسـم‌زتومدح‌وسخنۍ یابگـویم‌‌زمقام‌توڪه‌یابن‌الحسنۍ این‌قلم‌یارنبودوفقط‌این‌جملہ‌نوشت: پسرحیدرڪرارتوارباب‌ِمنۍ:))♥️🫀 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ https://eitaa.com/arbabam_hoseinam
هر چیزی که از طرف خدا بهت می رسه تماما خیر و برکته ! حتی امتحانات و بلاها چون اولین فایده اش رشدِ خودته . پس گلایه رو بزار کنار و مقاوم باش ! سخته ولی میشه . https://eitaa.com/arbabam_hoseinam
بر دلم ترسم بماند آرزو کربلا🥺 https://eitaa.com/arbabam_hoseinam