eitaa logo
🌻«☆♡ܩܣܥ‌‌ویوܔ♡☆»🌻
1.3هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
18.6هزار ویدیو
124 فایل
کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ عشــاق پســـر فاطمــه(سلام الله)❣️ درخدمتتونیــم با کلی مطالب فوق جذاب دلنــوشــته🤞 پروفایـل🎀 منبرهای مفید👌🏻 کلیپ های آخرالزمانی🌹 پست های انگیزشی🌴 نمازهای مستحبی ارتباط با خادم کانال ادمین فعال کانال @Mitra_nori
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی از سوره ها و ادعيه وارد شده در شب های جمعه 💠👇 ( لطفا روی متن آبی کلیک کنید) 👈سوره جمعه 👈سوره واقعه 👈سوره دخان 👈سوره ملک 👈سوره یس ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👈دعای کمیل 👈دعای یستشیر در شب جمعه 👈دعای فرج 📌جهت نشر، لطفا از گزینه فوروارد⤵️ استفاده نمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نریمانی عشق‌خاص! - wahhaj.mp3
9.7M
دوسِت دارم عشـق ِخاصم...❤️ ⫷ نـَسیمِ عُبودیَتْ ⫸ @Nasim_oboodiat
مداحی آنلاین - میدونی کربلاتو من - جواد مقدم.mp3
7.61M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃میدونی کربلاتو من 🍃از ته دلم دوست دارم 🎙 🌷 🌙 💔😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAx0CWrubNQADeGRid3vWqdeFlV4uBb54rfiEVKalAAIwCQACv-igUhZ-VB-kRsbXLwQ.mp3
6.86M
استودیویی احساسی به ساعت عاشقی💚 🍃دورم ازت با اینکه تو نزدیک منی 🍃نزدیک تر از این رگ گردنی 🎙 محمدرضا_نوشه_ور 👌بسیار دلنشین 💚💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به_وقت_ساعت_عاشقی ی_حس_خوب حرم من این حال خوبِ با تو بودن رو، نمی‌خوام که یک لحظه از دست بدم...🥺❤️ کلیپ زیبای«هوای حرمت» کانال_ی_حس_خوب اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚 _﴿♥️﴾_________________ 🌼˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  @mahdvioon کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم ویژه حق الناس و رد مظالم ساعت به وقت امام رضا علیه السلام 👈🏻ختم میکنیم 14ذکر با برکت صلوات و5مرتبه👈🏻سوره قدر و 14مرتبه 👈🏻ذکر استغفار و3مرتبه 👈🏻 سوره توحید و هدیه میکنیم به آقا امام زمان عج به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان عج و متوسل میشیم به امام رضا علیه السلام به نیت👇🏻👇🏻 حق الناسی که گردنمون هست و هدیه میکنیم به همه بزرگوارانی که ندانسته و ناخواسته کاری و یا حرفی ویا عملی و ......انجام دادیم و باعث ناراحتی شون شدیم ان شاءالله در این دنیا واخرتمون از ما بگذرند و ما رو ببخشند ان شاءالله الهی آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قبل از خواب ۷۰ مرتبه ذکر استغفار فراموش نشود 🌸🌹اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیهِ🌹🌸 ➖➖➖➖➖➖➖➖ قسمت‌های بارگذاری شد👇👇 👈استغفاربند1️⃣ 👈استغفاربند2️⃣ 👈استغفاربند3️⃣ 👈استغفاربند4️⃣ 👈استغفاربند5️⃣ 👈استغفاربند6️⃣ 👈استغفاربند7️⃣ 👈استغفاربند8️⃣ 👈استغفاربند9️⃣ 👈استعفاربند0️⃣1️⃣ 👈استغفاربند1️⃣1️⃣ 👈استغفاربند2️⃣1️⃣ 👈استغفاربند3️⃣1️⃣ 👈استغفاربند4️⃣1️⃣ 👈استغفاربند5️⃣1️⃣ 👈استغفاربند1️⃣6️⃣ 👈استغفاربند1️⃣7️⃣ 👈استغفاربند1️⃣8️⃣ 👈استغفاربند1️⃣9️⃣ 👈استغفاربند2️⃣0️⃣ 👈استغفاربند2️⃣1️⃣ 👈استغفاربند2️⃣2️⃣ 👈استغفاربند2️⃣3️⃣ 👈استغفاربند2️⃣4️⃣ ✳️ جهت نشر، لطفا از گزینه فوروارد⤵️ استفاده نمایید
EsteghfarAmirAlmomenin[25].mp3
3.95M
⬆️⬆️⬆️ استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین بند 5⃣2⃣ 📝بند 25استغفار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) (از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام") 🎤 حاج میثم مطیعی 🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃 🌹اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَعْقُبُ الْحَسْرَهَ وَ یُورِثُ النَّدَامَهَ وَ یَحْبِسُ الرِّزْقَ وَ یَرُدُّ الدُّعَاءَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹 ترجمه🔽 🌸بارخدایا! از تو آمرزش می‌طلبم برای هر گناهی که موجب حسرت و سبب پشیمانی و باعث بند آمدن روزی و رد شدن دعا می‌شود. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و این‌گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚 _﴿♥️﴾_________________ 🌼˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  @mahdvioon کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗پارت_یازدهم💗 - باشه چاره ای نیست نرگس: مخی ام واسه خودماا نه؟ نرگس یه چادر عبایی برام آورد گذاشتم روی سرم ،جلوی آینه خودمو نگاه میکردم نرگس: به به چقدر ماه شدی ( خیلی بهم میاومد ،ولی چون اولین بارم بود ،داشتنش سخت بود برام ) سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم رسیدیم به یه فروشگاه دم دره مغازه مانکن هایی بود که روی سرشون چادر بود نرگس راست میگفت ،عمرأ نوید اینجاها میاومد وارد فروشگاه شدیم لباسای سوسول نداشت ،مانتوهاش همه دکمه دار بود یه چند دست لباس گرفتم رفتیم سمت صندوق میخواستم حساب کنم که نرگس اجازه نداد نرگس: ععع زشته دختر ،تو مهمان ماهستی ،هر موقع اومدم خونتون ،توهم مهمانم کن - اینجوری طلبم بهت زیاد میشه نرگس: از قدیم میگن ،طلبکار باش ولی بدهکار کسی نباش حالا برو لباست و عوض کن - نه باشه میریم خونه عوض میکنم نرگس: نکنه خوشت اومده کلک - نمیدونم شاید نرگس : باشه بریم بعد از خرید حرکت کردیم سمت خونه نرگس اینا آقا رضا دم در ایستاده بود نرگس: آخ آخ ،رضا دم دره ،فک کنم ماشین و میخواست ‍ - ای واایی ،عصبانی میشه ازدستت ؟ نرگس: از قیافه باروت زده اش پیدات که منتظره یه انفجاره نرگس سریع از ماشین پیاده شد نرگس: ببخش داداشی ،اصلا یادم نبود ماشین و نیاز داشتی ( رضا همونجور به دیوار تکیه داده بود و اخم کرده بود ) نرگس: داداشی آبرو داری کن ،رها تو ماشینه چیزی نگیااا (با خنده آقا رضا ،از ماشین پیاده شدم ) - سلام ( یه لحظه چشمای اقا رضا به چشمای من گره خورد ، بعد سرشو پایین کرد، احتمالن با دیدنم تو این چادر تعجب کرده) رضا: سلام نرگس: بخشیدی داداشی رضا:باشه ،بیا برو داخل نرگس: قربونت برم من ،بریم رها جون رفتیم داخل خونه من رفتم توی اتاق چشمم به آینه افتاد دوباره خودمو با چادری که روسرم بود برانداز کردم چادرو از سرم برداشتم ،لباسایی که تازه خریده بودمو پوشیدم روی تخت دراز کشیدم گوشیمو روشن کردم یه عالم پیام از طرف نگار بود شماره نگارو گرفتم نگاره: الو رها، دختر معلوم هست کجایی؟ - اول سلام، دوم اینکه جایی زیر آسمون خدا ادامه دارد.... نویسنده:فاطمه باقری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت_دوازدهم🌈 & بچه ها بریم ،تا شر درست نشده کنار ماشین نشستم و گریه میکردم خانومه از ماشین پیاده شد یه خانم محجبه ،که صورت مهربونی داشت & عزیزم اسم من نرگسه،اینجا چیکار میکنی ؟ پریدم تو بغلش و گریه میکردم ،انگار چند ساله که میشناختمش - تو رو خدا کمکم کنین نرگس: خوب عزیزم ما که نمیدونیم مشکلت چیه ،چه جوری کمکت کنیم ،اصلا تو الان باید تو مجلس عروسیت باشی ، اینجا چیکار میکنی ؟ ( ماجرا رو براش تعریف کردم) نرگس: الان میخوای چیکار کنی، جایی رو داری بری؟ - میخوام برم جنوب پیش دوستم ،اگه میشه کمکم کنین، یه لباس میخوام که برم ترمینال نرگس : بلند شو ،الان این نصف شبی ،ماشین پیدا نمیشه ،بریم خونه ما ،صبح یه فکری میکنیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم شنلمو جلوی صورتم کشیدم و شروع کردم به گریه کردن نرگس : عزیزم رسیدیم پیاده شو - از ماشین پیاده شدیم و رفتم داخل خونه یه خونه قدیمی که وسط حیاط یه حوض کوچیک داشت نفهمیدم که چقدر راحت بهشون اعتماد کردم یه دفعه یه صدایی اومد یه خانم میانسال در ورودی و باز کرد نرگس: سلام عزیز جون عزیز: ( با دیدنم شوکه شد): سلام مادر ،این دختر کیه؟ نرگس: داستانش مفصله عزیز جون،بعدن بهتون میگم عزیز جون: بفرما دخترم ،خوش اومدی وارد خونه شدیم نرگس رو کرد یه اون اقا نرگس: داداش رضا اجازه میدی ،امشب دوستمون تو اتاقت بخوابه ( فهمیدم که داداششه ،آقا رضا یه سکوتی کرد و گفت): باشه اشکالی نداره نرگس: خوب ،عزیزم من اسمت و نمیدونم - رها نرگس : رها جون بریم ،تو اتاق داداش رضا استراحت کنی - به آقا رضا نگاه کردم: شرمندم که مزاحمتون شدم آقا رضا(همونجور که سرش پایین بود): دشمنتون شرمنده اشکالی نداره وارد اتاق شدم ،دور تا دور اتاق ،عکسای شهدا بود ،انگار یه اتاق معنوی بود نرگس: رها جون ،میرم برات یه دست لباس میارم که راحت باشی - دستت درد نکنه نرگس رفت و منم رفتم سمت قفسه کتابها ،قفسه پر بود از کتابای مذهبی بعد از مدتی نرگس وارد اتاق شد نرگس: بیا عزیزم ،نو هستن ،چند روز پیش تولدم هدیه گرفتم - شرمندتونم به خدا نرگس: دشمنت شرمنده،بعدها حساب میکنم باهات شنلمو برداشتم نرگس: وایی چقدر خوشگل شدی دختر تو این لباس ( لبخندی زدمو ،رفتم کنار آینه ،ایستادم) ادامه دارد.... نویسنده:فاطمه باقری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت_سیزدهم🌈 - کمکم میکنی این گیره هارو از سرم جدا کنم؟ نرگس: بیا رو تخت بشین ،برات درشون بیارم ( با هر گرفتن گیره،جیغ میکشیدم ) - نرگس جون آرومتر نرگس: رها جون اینقدر سفتن که نمیشه باملایمت باهاش رفتار کرد تازه، به نظرم یه دوش بگیر - نه نمیخواد نرگس: اگه به خاطر رضا میگی که بهت بگم رضا رفته خونه دوستش ای وایی ،ببخشید ،که به خاطر من رفتن نرگس : نه بابا ،اتفاقن ،بهتر شد رفت ،فردا جلسه دارن ،رفت با دوستش برنامه ریزی فردا رو بکنن - اهوم نرگس ،پاشو تمام شد ،یه دوش بگیر، بیا بخواب ،که خستگی از چشمات میباره - خیلی ممنونم رفتم دوش گرفتم و برگشتم توی اتاق لباسای نرگس یه کم برام گشاد بود ولی از هیچی بهتر بود دراز کشیدم گوشیمو روشن کردم یه عالم پیام از طرف نگار و مامان و بابا و نوید پیام نوید و بازش کردم نوید: رها ،آب بشی بری زیر زمین ،دود بشه بری رو هوا، پیدات میکنم تو و اون آدمی که بهت پناه داده رو پیدا میکنم زنده نمیزارمتون ترس وجودمو گرفت! میدونستم هر کاری از دستش برمیاد اینقدر خسته بودم که قدرت فکرکردن نداشتم و خوابیدم با صدای اطرافم بیدار شدم نگاه کردم نرگسه داره دنبال چیزی میگرده - سلام نرگس: سلام,آخ ببخشید بیدارت کردم ،دارم دنبال نوشته های رضا میگردم ،اومده دنبالشون باید بره پایگاه - صبر کن الان میرم بیرون ،بهش بگو بیاد خودش برداره نرگس: وایی شرمندم رهاجون، معلوم نیست این پسره ،وسیله هاشو کجا میزاره - دشمنت شرمنده روسریمو سرم کردم رفتم سمت سرویس ،دست و صورتمو شستم و اومدم بیرون عزیز جون تو حیاط نشسته بود رفتم سمت بیرون - سلام عزیز جون: سلام دخترم،خوب خوابیدی؟ - بله عزیز جون: بیا بشین کنارم - چشم رفتم کناره عزیز جون روی تخت که نزدی حوض بود نشستم عزیز جون: میتونم یه سوال بپرسم ؟ - بله عزیز جون: فکراتو کردی که این تصمیمو گرفتی ؟ - (فهمیدم نرگس همه چی رو گفته) نمیدونم ،تو شرایطی که الان هستم فک کنم بهترین تصمیمو گرفتم ادامه دارد.... نویسنده:فاطمه باقری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت_چهاردهم 🌈 نمیدونم ،تو شرایطی که الان هستم فک کنم بهترین تصمیمو گرفتم عزیز جون: انشاءالله که خدا بهت کمک میکنه - امید وارم صدای یا الله اومد ، اقا رضا بود بلند شدم از جام - سلام آقا رضا: عیلک سلام - آقا رضا ،میتونین امشب برگردین خونه ،من امروز میرم از اینجا نرگس اومد بیرون: کجا میخوای بری؟ میخوام برم خونه یکی از دوستام نرگس: خوب ادرسشو شوهرت نداره،؟ ( عصبانی شدم): نرگس جون نوید شوهرم نیست ،پسر عمومه نرگس: ببخشید ،حالا این پسر عموت ،آدرس این دوستت و میدونه کجاست؟ - نه کسی نمیدونه نرگس: خوب دوستت ،خونش کجاست؟ آقا رضا: نرگس جان اصول دین میپرسی ؟ نرگس: عع داداشی - خونشون جنوبه ،آدرسشو برام فرستاد ،امروزم میرم نرگس : عع چه خوب: ما هم چند روز دیگه میخوایم بریم سمت جنوب،صبر کن همراه ما بیا ( نگاهی به آقا رضا کردم، انگار تمایلی نداره ) - نه عزیزم ،به اندازه کافی مزاحمتون شدم ،امروز میرم عزیز جون: مزاحم چیه دخترم! تو هم مثل نرگس من ،صبر کن همراه بچه ها برو - چشم اقا رضا: فعلن با اجازه عزیز جون: در پناه خدا نرگس: موفق باشی داداش گلم توی اتاق دراز کشیده بودم که نرگس وارد اتاق شد نرگس: پاشو دختر خوب،بریم یه کم خرید کنیم برات - میترسم! نوید همه جا به پا داره نرگس: اوووو ،چقدر این پسرعموتو دیو ساختی واسه خودت! - تو ،چون ندیدیش اینو میگی ،از دیوم بد تره نرگس: باشه قبول، پاشو یه جا میبرمت عمرأ مسیرش یه بار خورده باشه اونجا - کجا؟ نرگس: بریم خودت میفهمی - خوب الان با چی بیام بیرون نرگس: هوووممم ، لباسای منم که تو تنت زار میزنه میگم ،چادر بزاری چی؟ - چادر؟ نرگس: اره ،با همین لباس میریم ،یه چادر بزار سرت ،رسیدیم یه دست لباس بخر همونجا عوض کن ادامه دارد.... نویسنده:فاطمه باقری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تسبیح_فیروزه_ای پارت_پانزدهم 🌈 - باشه چاره ای نیست نرگس: مخی ام واسه خودماا نه؟ نرگس یه چادر عبایی برام آورد گذاشتم روی سرم ،جلوی آینه خودمو نگاه میکردم نرگس: به به چقدر ماه شدی ( خیلی بهم میاومد ،ولی چون اولین بارم بود ،داشتنش سخت بود برام ) سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم رسیدیم به یه فروشگاه دم دره مغازه مانکن هایی بود که روی سرشون چادر بود نرگس راست میگفت ،عمرأ نوید اینجاها میاومد وارد فروشگاه شدیم لباسای سوسول نداشت ،مانتوهاش همه دکمه دار بود یه چند دست لباس گرفتم رفتیم سمت صندوق میخواستم حساب کنم که نرگس اجازه نداد نرگس: ععع زشته دختر ،تو مهمان ماهستی ،هر موقع اومدم خونتون ،توهم مهمانم کن - اینجوری طلبم بهت زیاد میشه نرگس: از قدیم میگن ،طلبکار باش ولی بدهکار کسی نباش حالا برو لباست و عوض کن - نه باشه میریم خونه عوض میکنم نرگس: نکنه خوشت اومده کلک - نمیدونم شاید نرگس : باشه بریم بعد از خرید حرکت کردیم سمت خونه نرگس اینا آقا رضا دم در ایستاده بود نرگس: آخ آخ ،رضا دم دره ،فک کنم ماشین و میخواست ‍ - ای واایی ،عصبانی میشه ازدستت ؟ نرگس: از قیافه باروت زده اش پیدات که منتظره یه انفجاره نرگس سریع از ماشین پیاده شد نرگس: ببخش داداشی ،اصلا یادم نبود ماشین و نیاز داشتی ( رضا همونجور به دیوار تکیه داده بود و اخم کرده بود ) نرگس: داداشی آبرو داری کن ،رها تو ماشینه چیزی نگیااا ( با خنده آقا رضا ،از ماشین پیاده شدم ) - سلام ( یه لحظه چشمای اقا رضا به چشمای من گره خورد ، بعد سرشو پایین کرد، احتمالن با دیدنم تو این چادر تعجب کرده) رضا: سلام نرگس: بخشیدی داداشی رضا:باشه ،بیا برو داخل نرگس: قربونت برم من ،بریم رها جون رفتیم داخل خونه من رفتم توی اتاق چشمم به آینه افتاد دوباره خودمو با چادری که روسرم بود برانداز کردم چادرو از سرم برداشتم ،لباسایی که تازه خریده بودمو پوشیدم روی تخت دراز کشیدم گوشیمو روشن کردم یه عالم پیام از طرف نگار بود شماره نگارو گرفتم نگاره: الو رها، دختر معلوم هست کجایی؟ - اول سلام، دوم اینکه جایی زیر آسمون خدا ادامه دارد.... نویسنده:فاطمه باقری اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚 _﴿♥️﴾_________________ 🌼˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  @mahdvioon کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.قرار_شبانه💚 قرار شبانه مون یادمون نره 😍😍 خوندن سوره واقعه هر شب قبل از خواب ✅ قرار وضو یادمون نره وقتی خواستیم بخوابیم☺️☺️☺️☺️☺️ همینطور که داری کارهای آخر شبت رو انجام میدی صوت رو بزار گوش بده 👌👌👌👌 قرارشبانه
waqe_346196.mp3
29.55M
صوت سوره واقعه✅✅✅ قرار شبانه مون☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این‌گونه دعای فرج بخوانید 🤲🏻 🔺رهبر معظم انقلاب ‌ 🖤🖤 قرار شبانه 💎 امشب با سوز دل دعای فرج را بخوان و ظهور را بخواه💎 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜️الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜️ 💠دعــای ســلامتی امــام زمـــان(عج)💠 ⚜️"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜️ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ 🌱بِحِقِّ زینب‌ڪبرۍ‌ سلام‌الله‌علیها‌ کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon