#تلنگر
وقتی فڪر گناه میاد سراغت
یاد مرگ باش
یاد سیلی زدن به امام زمانت باش😔
و اون بالارو هم یه نگاه بنداز..
داره میبینتت:)
💛🌻🌿
@mahdyar_59
حالت چطوره رفیق😍💓
دغـــــــدغـه داااااااغ آماده کردیم براتون😉🔥
از اون دغدغه هایی که هممون داشتیم
اینجوریه که...
_طرف میگه آقا فلانی خیلی چشم پاکه
چرا من جلوش حجاب کنم وقتی میدونم نگاهش درسته؟؟؟🙄
_یا اصلا چرا باید حجاب داشته باشیم؟🤨
بیا پایین تا ببینیم قضیه از چه قراره🤔🤯👇
@mahdyar_59
#حدیث
امام على عليه السلام:
لا تَجعَلْ عِرضَكَ غَرَضا لِنِبالِ القَولِ
آبروى خود را هدف تيرهاى سخنان[مردم] قرار مده
از نامه 69 #نهج_البلاغه
🍃💓
@mahdyar_59
#قصه_شب
در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار آلزایمر و نسیان بود و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد🙃
و اين امر مرد را آزار ميداد فكر ميكرد در چشم مردم کوچک شده است😞
هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد🥲
همسرش گفت باشه آنچه میگویی انجام میدهم!..
همه آماده ی کوچ شدند؛
زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند🚶♂
آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد🥰
وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردن شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم😌
زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم، مرد به شدت عصبانی شد 😡 و داد زدکه چرا اینکار را کردی همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعد او تو را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیری
حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت آنجا می آمدند تا از باقی مانده ی وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند
مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور آنها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند
مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از آن به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و زنش در نزدش مقامش بالا رفت😇
انسان وقتی به دنیا می آید بند نافش را میبرند
ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند
که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بود👌🏻😍
@mahdyar_59
صاحب این عکس معروف، محمد کریم کیانی در عمليات خيبر بر روی مین رفت و حالا قطع نخاع است!🤯
❗️در دنیایی که سلبریتی ها ژن خوبها دیده میشوند
جای تو میشود کنج خانـه😔
@mahdyar_59
27.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزیزانی که کتاب سفارش دادند کتاب هاشون رسیده 😍
#ارسالی مهدیار عزیز✨💚
@mahdyar_59
#درس
شهید_مصطفی_احمدی_روشن :🌷
ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم
@mahdyar_59 💚🌱
#قصه_شب
یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود
چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم 🍰
پس از انتخاب شیرینی، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم. آقای صندوقدار مردی حدوداً ۵۰ ساله به نظر می رسید، با موهای جوگندمی، ظاهری آراسته ، صورتی تراشیده و به قول دوستان " فاقد نشانه های مذهبی!"
القصه… 🙂
هنگام توزین شیرینی ها ، اتفاقی افتاد عجیب غریب ! اتفاقی که سالهاست که چنین چیزی را ندیده بودم . آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد، بعد با استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد. یعنی در واقع وزن خالص شیرینی ها را به دست آورد، سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کرد و خطاب به من گفت: "۸۰۰۰۰ تومان قیمت شیرینی به اضافه ۲۵۰۰ تومان پول جعبه می شود به عبارت ۸۲۵۰۰ تومان "
نمی دانم مطلع هستید یا خیر! ولی سایر شیرینی فروشیهای شهرمان، جعبه را هم به قیمت شیرینی به خلق الله می فروشند و اصلاً راستش را اگر بخواهید بیشترشان معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است🙄
اما فروشنده مذکور چنین کاری نکرد. شیرینی را به قیمت شیرینی فروخت و جعبه را به قیمت جعبه
رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم : " چرا این کار را کردید؟!! " ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید ، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم . سرش را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت : " اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. ویل للمطففین…" و بعد اضافه کرد : " وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی! امان از کم فروشی!"
پرسیدم : " یعنی هیچ وقت وسوسه نمیشوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این سود بی زحمت را…."
حرفم را قطع می کند :"چرا ! خیلی وقتها هوس می کنم. ولی این را که می بینم…" و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه :
" امان از لحظه غفلت که آندم شاهدم هستی! "😊
چیزی درونم گر می گیرد . ما کجاییم و بندگان مخلص خدا کجا! راستی ما کم فروشی نمی کنیم؟ کم فروشی کاری ، کم فروشی تحصیلی، گاهی حتی کم فروشی عاطفی !!!!!
@mahdyar_59
#درس
شهید_رسول_خلیلی :🌷
به برادر برادر گفتن نیست، به شبیه شدنه
@mahdyar_59
پادکست امام زمانی .mp3
2.08M
پسر فاطمه💚
شرمنده اگر میبینی... 😔
کوچه آماده شده تا برسی، دل ها نه... 😓
#پادکست_امام_زمانی تقدیم به شما😊🌱
@mahdyar_59
#تلنگر
یهعزیزیمیگفت:
قلبآدما...❤️
مسیرزندگیشونرومشخصمیکنه!
میگفت:
مواظبدلتباش!🌼
کهبهچیوبهکیمیسپاریش ،
کههمهخیروشرّدنیا...
وعاقبتت...
بههمیندلگرهمیخوره!
چشماموبستم...
ببینمچندچندهدلم؛
دیدمتمومشخونهیتوئه!
خوشبختمنم...
کهدلدارمتوییحسینجانم"🌺✨
@mahdyar_59
#حدیث
امام علی عليه السلام:
لاعَمَلَ كَالتَّحقيقِ
هيچ كردارى مانند پژوهش نيست🔬🧪
@mahdyar_59
#امام_زمان
یک بنده خدایی میگفت:
یه عادت خوب، اینه که
اتفاقات و درددلها و حرفهات رو
به امـام زمانت بگی...😌
مثلا براشون روی یه برگه بنویسی..
یا توی خلوت خودت باهاشون حرف بزنی...
🎉شادیها رو بهشون تبریک بگی
⛅غمها رو تسلیت بگی
💚برای کارهات بهشون بگی دعات کنن...
همین کار ساده
یه راه خوبه برای اینکه
باهاشون ارتباط بهتری بگیری،
😍بیشتر شوق کار نیک داشته باشی و
خصوصا توی موقعیت گناه،
حواست به حرفها و رفتارت باشه...😓
اینو به خودت یاداوری کن که
🔆امـام زمان(عج) فرمودند:
ما از اوضاع شما کاملا آگاهيم و هيچ یک از احوال شما بر ما پوشيده نيست . . .💚
@mahdyar_59
شبتون بخیر رفقا 🌱
حال دلتون چطوره🥰
یه حاضر غایب کنیم ببینیم کیا آماده ان برای قصه شب😍💓
اینجا حاضری بزن مهدیار👇😉
@admiinmahdyyar
#قصه_شب
يكى از شاگردان مرحوم شيخ انصارى چنين مى گويد: در زمانى كه در نجف در محضر شيخ به تحصيل علوم اسلامى اشتغال داشتم يك شب شيطان را در خواب ديدم كه بندها و طنابهاى متعدّدى در دست داشت⛓
از شيطان پرسيدم: اين بندها براى چيست؟🤔
پاسخ داد: اينها را به گردن مردم مى افكنم و آنها را به سوى خويش مى كشانم و به دام مى اندازم😈
روز گذشته يكى از اين طنابهاى محكم را به گردن شيخ مرتضى انصارى انداختم و او را از اتاقش تا اواسط كوچه اى كه منزل شيخ در آنجا قرار دارد كشيدم ولى افسوس كه عليرغم تلاشهاى زيادم شيخ از قيد رها شد و رفت🚶♂
وقتى از خواب بيدار شدم در تعبير آن به فكر فرو رفتم🧐
پيش خود گفتم: خوب است تعبير اين رؤيا را از خود شيخ بپرسم. از اين رو به حضور معظم مشرّف شده و ماجراى خواب خود را تعريف كردم
شيخ فرمود: آن ملعون (شيطان) ديروز مى خواست مرا فريب دهد ولى به لطف پروردگار از دامش گريختم😥
از این قرار بود كه ديروز من پولى نداشتم و اتّفاقاً چيزى در منزل لازم شد كه بايد آنرا تهيّه مى كردم
با خود گفتم: يك ريال از مال امام زمان (عج) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسيده است. آنرا به عنوان قرض برمى دارم و انشاءاللّه بعداً ادا مى كنم💰
يك ريال را برداشتم و از منزل خارج شدم
همين كه خواستم جنس مورد احتياج را خريدارى كنم با خود گفتم: از كجا معلوم كه من بتوانم اين قرض را بعداً ادا كنم؟
در همين انديشه و ترديد بودم كه ناگهان تصميم قطعى گرفته و از خريد آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن يك ريال را سرجاى خود گذاشتم😇🌱
@mahdyar_59
#شکرگزاری
خدایا شکرت 😍
که این معجزه و نعمتی که در اختیار ما گذاشتی باعث آرامشمون میشه😇
@mahdyar_59
⏰ #تلنگر
✍ﺧﻴﻠﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﺣﻖ ﺁﺩﻣﻮ ﻧﺎﺣﻖ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﺍﺫﻳﺖ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﺍﻟﮑﯽ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯽﺯﻧﻦ، ﺑﺮﺍﺕ ﭘﺎﭘﻮﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﻣﺪﺭﮎ ﺳﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺣﻘﺖ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯽ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ﺣﻘﺖ ﺿﺎﻳﻊ ﺷﺪﻩ.
ﺍﻳﻦ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﻳﻪ ﺁﻳﻪ ﻣﻴﺎﺩ ﺳﺮﺍﻏﺖ، ﺍﺯﺕ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻮﻧﻴﺶ، ﻧﺠﺎﺗﺖ ﻣﯽﺩﻩ، ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺳﻮﺯ ﻧﺪﺍﺭﻩ.🍃
💎ﻟﺎ ﺗَﺤْﺰَﻥْ ﺇِﻥ ﺍﻟﻠﻪَ ﻣَﻌَﻨﺎ♥️🍃
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ، ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
@mahdyar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رشد_فردی
حالت چطوره مهدیار☺️
اومدم با یه قسمت دیگه از رشد فردی💓🌱
حالا موضوع چیه...
طرف اومده میگه من به فلانی حسودیم میشه
میگیم چرا؟؟
میگه آخه میخوام مثل اون باشم🤕
بابـــا رفیــق این که نشد حسودی
به این کار شما میگن غبطه خوردن
حالا میگی غبطه خوردن چیه؟ 🤔
این قسمت از رشد فردی رو ببین تا متوجه بشی✨💗
@mahdyar_59