#حکایت_قدیمی
مردی در کنار چاه زنی زیبا دید، از او پرسید:
زیرکی زنان به چیست؟
زن داد و فریاد کرد و مردم را فراخواند!
مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید:
چرا چنین میکنی؟
من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم، دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی، خواستم از شما سوالی بپرسم.
در این هنگام تا قبل از اینکه مردم برسند زن سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت، مرد باتعجب پرسید: چرا چنین کردی؟
زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت:
ای مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد، مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند.
دراین هنگام زن خطاب به مرد گفت :
این است زیرکی زنان!
اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند
و اگر احترامشان کنی خوشبختت میکنند.
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
#حکایت_قدیمی
یک جهانگرد تعریف می کرد در یکی از
روستاهای اسپانیا وارد قهوه خانه ای شده
و برای خودم و همراهم قهوه سفارش دادم.
در حالی که منتظر سفارش مان بودیم در
کمال تعجب دیدم که بعضی از مشتری های
این قهوه خانه می آیند و سفارش دو قهوه
یا دو تا چایی می دهند در حالی که یک
نفر هستند و می گویند یکی برای خودم
یکی برای دیوار.
بعد از اینگونه سفارش ها پیش خدمت یک
برگه کوچک چای یا قهوه می نوشت و به
دیوار می چسپاند و دیوار پر بود از
اینگونه برگه ها.
در حالی که در حیرت بودم از اینگونه
سفارش ها و در ذهنم هزاران فکر به
وجود آمده بود که دلیل این کارها چیست
و اصلا چه معنی می دهد؟ در همین افکارها
بودم که ناگهان یک آدم فقیر و ژنده پوش
وارد قهوه خانه شد و سفارش یک قهوه
را اینگونه داد.
ببخشید یک قهوه از حساب دیوار!
و پیش خدمت یکی از اون کاغذها را که
قهوه نوشته شده بود را بر داشت و پاره
کرد و قهوه را به مرد فقیر داد بدون آن که
از مرد پولی بگیرد.
مهربان باشیم☺️
لینک کانال حس خوب👇🌸https://eitaa.com/joinchat/2296579053Cd123a1e19b