eitaa logo
ماهـ مجنونـ💔
104 دنبال‌کننده
37 عکس
16 ویدیو
0 فایل
|﷽| سردار شهید حسین ابوالحسنے طلوع : ۱۳۳۹/۲/۱۳ عروج : ۱۳۶۷/۲/۲۷ محل شهادت:جزیره مجنون معاونت اطلاعات عملیات تیپ ۹۱ بقیةﷲ پیج اینستاگرام: https://instagram.com/mahe.majnon کانال تلگرام: https://t.me/mahe_majnon
مشاهده در ایتا
دانلود
:) در مسلخ عشق جز نڪو را نڪشند روبہ صفتان زشت خو را نڪشند گر عاشق صادقے ز ڪشتن مگریز مردار بود هر آنڪہ او را نڪشند 💠 دست نوشته سردار شهید حسین ابوالحسنے 🌹 @mahe_majnon
خودش نیاز داشت اما... قبل از ازدواجش داوطلب رفته بود جبهه حقوق جزئی می گرفتند پنج ، شش ماه منطقه بود که برگشت این پول را گرفت و برای کمک به جبهه واریزش کرد به حساب ۱۰۰ امام ... اگرچه خودش نیاز داشت... 🌹 @mahe_majnon
دفاع از مظلوم... زمان انقلاب تظاهراتی انجام شد توی زرین شهر درگیری به وجود آمده بود با کسانی که طرفدار رژیم شاه بودند. ما جزو انتظامات راهپیمایی بودیم ، سربازان ارتش آمدند روبروی گلستان شهدا کامیونهای ارتش را نگه داشتند و سربازها با آرایش خاص نظامی از کامیون ها پیاده شدند و شروع کردند به تیراندازی. یک بنده خدایی بود به نام اسدﷲ محمدی صدای رسایی داشت و اون موقع مسئول اعلام شعار ها بود. ایشون نابینا بودند و یکی از پاهاشون هم می لنگید. وقتی سرباز ها تیراندازی می‌کردند، مردم متفرق می‌شدند و ایشون تنها ماندند. سربازی با قنداق تفنگ توی پهلوی اسداللّه میزد و ایشون فریاد میزد: مرگ بر شاه... مرگ بر شاه... مردم فرار نکنید. با اینگونه شعار دادن، سرباز حساسیت نشون داد و کتکش میزد. حسین نزدیک شد و سرباز را هل داد تا افتاد زمین،بعد اسدﷲ او را بلند کرد و انداخت روی کولش و با سرعت می دوید. گرچه دویدن با این وضعیت برای هر کسی سخت است. 🇮🇷 🇮🇷 🌹 @mahe_majnon
حق خانوادهـ... حسین احترام عجیبی برای خانواده‌اش قائل بود اون موقع ما صنایع دفاع کار می کردیم یه روز صبحت سر این مسئله بود که ما باید روزهایی که روزه اش قضا می شه را چیکار کنیم. من گفتم: پنجشنبه و جمعه ها که تعطیله روزها را میگیریم. حسین گفت: پنجشنبه و جمعه ها متعلق به خانواده است باید در کنار خانواده باشیم... 🌹 @mahe_majnon
عنایتـ... مشغول گشت زدن در خیابان ها بودند که حسین از راننده خواست نگه دارد. از ماشین پیاده شد و رفت سمت جوانی که با چهره ای غیر معمول کنار خیابان ایستاده بود. وقتی برگشت راننده پرسید: قبول کرد؟. ـــ چی را قبول کرد؟! ـــ تذکرات را !مگه به او تذکر نمی دادی؟ ـــ نه! او دوست قبل از انقلابم بود. با هم ورزش می رفتیم. حالا که پاسدار شدم اگه به او توجه نمی کردم فکر می کرد مغرورم. سال ها بعد که پیکر غرق در خون او را آوردند همان پسر در کنار جنازه حسین گریه میکرد. 🌹 @mahe_majnon
سکوت بابا... بابا تازگی ها از جبهه برگشته بود من خیلی کوچیک بودم بابا توی اتاق مهمونی نشسته بود ما بچه ها هم پایین اتاق جلوی در نشسته بودیم توی بازی با داداشم دعوام شد مثل همه بچه ها همه عصبانیتم را با به زبان آوردن یه حرف بد نشان دادم. مامانم میگفت: برای تنبیه کردنت سر زبون تو یا دست تو با کبریت سوزوندم. عکس العمل بابات این بود که تا دو سه روز با من حرف نزن با سکوت منو تنبیه کرد به خاطر تنبیه کردن تو... 🌹 @mahe_majnon
کتـاب گوهــر شــب چــراغ روایــت داســتانی زندگــی فرمانــده شــهید حســین ابوالحسـنی از زبـان همسـر بزرگـوار ایشـان اسـت کـه تنهـا بـا ۳ سـاعت مصاحبــه در ۷۰ صفحــه تنظیــم شــده اســت. زندگی نامه داستانی سردار شهید حسین ابوالحسنی،به روایت همسر نویسنده: آرزو پناهی تعداد صفحه: ۷۲ ناشر: کاشف علم، ۱۴۰۰ 🌹 💎 💔 @mahe_majnon
مصاحبه با هفته نامه زرین مهر کتاب گوهر شب چراغ روایت داستانی زندگی سردار شهید حسین ابوالحسنی به روایت همسر شهید نویسنده:آرزو پناهی 🌹 @mahe_majnon
ماهـ مجنونـ💔
کتـاب گوهــر شــب چــراغ روایــت داســتانی زندگــی فرمانــده شــهید حســین ابوالحسـنی از زبـان همس
فاطمــه در مراســم هفتــه دایــیاش نشســته بــود . زنهــای فامیــل بــا پلکهــای ورم کــرده گریــه مــی کردنــد . زندایــی کــه پــس از گذشــت یــک ســال از شــهادت پســرش ، شــوهرش را هــم از دســت داده بــود، خیلــی بیتابــی میکــرد و گاه از هــوش مــی رفــت. بیســت و یــک روز از تولــد نرجــس میگذشــت و حســین هنــوز نیامــده بــود . فاطمــه بــه پرچمهــای ســیاه دور و بــرش کــه نــگاه مــی کــرد بــی اختیــار تصویــر شــهادت حســین در ذهنــش نقــش مــی بســت و خــودش را مــی باخــت . همانطــور کــه همــراه دیگــر زنهــا اشــک مــی ریخــت پیــش خــودش مــی گفــت : ـ خدایا اگه حسـینم شـهید بشـه چه کار کنم؟ دنیــا پیــش چشــمش تیــره و تــار شــده بــود و دلــش داشــت از غصــه مــی ترکیــد کــه کســی نــا غافــل گفــت: ـ حسـین آقا آمده . می خـواد بچهاش را ببینه. فاطمــه بــا هیجــان از جــا پریــد . از شــوق بازگشــت حســین ، قلبــش از جـا کنـده مـی شـد امـا حیـا کـرد خـودش بـه مجلـس مردانـه بـرود . شـتاب زده بچـه را دسـت یکـی از بزرگترهـا داد تـا او را پیـش حسـین ببـرد. بعــد از مراســم بــه خانــه برگشــتند . حســین جلــو میرفــت و حــاج خانـم و فاطمـه و زهـرا پشـت سـرش .فاطمـه دل نگـران نـوزاد نازکـش مـدام چـادرش را تنگتــر دور خـودش مــی پیچیـد تـا ســوز ســرما بـه او نخــورد. وارد اتاقشــان کــه شــدند ، حســین چــادر فاطمــه را برداشــت و بچــه را از بغلــش گرفــت . هــی دور اتــاق مــی چرخیــد و برایــش ذوق مــی کـرد . فاطمـه میخواسـت از تمـام تلخیهـای ایـن مـدت گلایـه کنـد امـا بـا دیـدن چهـره خنـدان حسـین بـه خـودش نهیـب زد کـه: »فاطمـه حــاال کــه حســین برگشــته و بــه خاطــر بچــه خوشــحاله ، شــادیاش را خـراب نکـن« و لب فرو بست. 🔸قسمتی از کتاب گوهر شب چراغ روایت داستانی سردار شهید حسین ابوالحسنی «به روایت همسر شهید» نویسنده:آرزو پناهی 🌹 @mahe_majnon
نماز دروغکی... محرم بود. اما خبری از عزاداری نبود عده‌ای بی خبر از خدا مشغول شادی و پایکوبی بودند. ساعت ۱۰ صبح بود غمگین و ناراحت کنج مسجد کز کرده بودیم۴ نفر بودیم غلامیان، مومنی، حسین و من ... حرفی برای گفتن نبود از این همه بی پناهی به مسجد پناه آورده بودیم اکثر بچه های انقلابی یا به خارج از شهر رفته بودند یا مخفی شده بودند. همه جا ساکت بود صدایی از دور شنیده می شد کم کم نزدیک تر شد ترسیده بودیم صدا بلند تر شد. دوازدهم محرم بود و صدای آواز و هلهله؟! همه به داخل مسجد هجوم آوردند مرگ را حس می کردیم. حسین سکوت را شکست و محکم و شمرده گفت: نماز می خونیم و آرام و متین دست را بالا برد و تکبیر گفت. همه به نماز ایستادیم. صداها بلندتر شد به داخل شبستان هجوم آوردند هرچه را توانستند شکستند پاره کردند برای قنوت دست ها را مقابل صورت گرفتم حرکات آنها را نگاه می کردم. توان رکوع رفتن نداشتم از ما گذشتند حتی به ما هم تنه زدند ولی اصلا ما را ندیدند ما را می‌شناختند اگر می‌دیدند حتما می‌کشتند مان بعد از چند لحظه مسجد خالی شد با خوشحالی و همراه با ناباوری به یکدیگر نگاه کردیم حسین آرام و مطمئن نماز می خواند. گفتم: حسین تموم شد دیگه نمیخواد نماز دروغکی بخونی. بعد از چند لحظه نمازش تموم شد رو کرد به من و گفت: با بودن این همه نماز مستحبی و قضا، نماز دروغکی خواندی؟ تازه فهمیدم که حسین میان آن همه ترس و وحشت نماز قضا می خوانده نه مثل ما که از ترس نماز دروغ کی می خواندیم. 🇮🇷 🇮🇷 🌹 @mahe_majnon
به عشق شهادتــ ڪمر بستہ ام من از بے ثمر ماندنم خستہ ام شڪوه و شرف در شهادتــ بـُوَد نہ مردن به بستر ڪہ ذلتــ بـُوَد 🌹 @mahe_majnon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷روایت ایفای نقش سردار شهید حسین ابوالحسنی در فیلم های سینمایی غروب خونین، جان برکف، سه رفیق و... 💠به روایت آقای میرزایی کارگردان فیلم غروب خونین ، جان برکف و.... 🌹 @mahe_majnon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠پیش بینی شهید ابوالحسنی از شهادت خود «روایت مجید ملکی رزمنده هشت سال دفاع مقدس » 🌹 @mahe_majnon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|﷽| 🔸آیین رونمایی از کتاب 🔸 🔹ماه مجنون و گوهر شب چراغ🔸 ▪️روایت زندگی سردار شهید حسین ابوالحسنی ▪️ ▪️▪️معاون اطلاعات عملیات تیپ ۹۱ بقیة اللّه▪️▪️ 🔻زمان: پنجشنبه دوازدهم اسفند ماه ۱۴۰۰ ساعت۱۶:۳٠🔻 🔺مکان: گلستان پر نور شهدای زرین شهر🔺 ماهـ مجنونـ💔 https://eitaa.com/mahemajnon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|﷽| 🔸آیین رونمایی از کتاب 🔸 🔹ماه مجنون و گوهر شب چراغ🔸 روایت زندگی سردار شهید حسین ابوالحسنی معاون اطلاعات عملیات تیپ ۹۱ بقیة اللّه ۱۴۰۰/۱۲/۱۲ 🎥📷 🌹
▪️روایت زندگی سردار شهید حسین ابوالحسنی ▪️ ▪️▪️معاون اطلاعات عملیات تیپ ۹۱ بقیة اللّه▪️▪️ کتاب گوهر شب چراغ و ماه مجنون 🔷جهت خرید کتاب به فروشگاه کتاب شهدای گمنام واقع در گلستان پر نور شهدا مراجعه نمایید🔷 🌹 @mahe_majnon
‏پاسداران ... آگاهانه انتخاب می ‌کنند شجاعانه می جنگند غریبانه زندگی می کنند وبی شرمانه توهین می شوند شهید بهشتی روز پاسدار مبارک❤️🇮🇷 🌹 @mahe_majnon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙داستان ماه مجنون روایت شهادت سردار شهید حسین ابوالحسنی راوی رزمنده هشت سال دفاع مقدس مجید ملکی 🌹 @mahe_majnon
🌺|﷽|🌺 اى خدائى كه درياى رحمت تو بيكران است با روى سياه و دست خالى و بار سنگين و طاقت فرساى گناهان بسويت آمدم بر من منگر بلكه بر خودت بنگر دست مرا بگير و مرا بپذير تنها بخشش و رضاى تو مرا كافيست شايد من تجارت كنم ولى قداست تو بيش از اينهاست كه بخاطر بهشت يا ترس جهنم با تو معامله كنم . قسمتی از وصیت نامه سردار شهید حسین ابوالحسنی 🌹 @mahe_majnon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهدا شمع محفل بشریت اند🌷 ☘ ۲۲ اسفند ماه بزرگداشت روز شهدا گرامی باد.🇮🇷 🌹 @mahe_majnon
بهاران، از کجاست که روح روییدن و سبز شدن ناگاه در تن خاک مرده پدید می آید؟ و از کجاست که روح شکفتن ناگاه از تنِ چوب خشک چندین برگ های سبز و شکوفه های سفید و آبی و زرد و سرخ برمی آورد؟ با بهاران روزی نو می رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون که جهان و جهانیان مرده اند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟ و یحی الارضَ بعد مَوتِها... سال نو مبارک🌺 حَوِّل حالَنا بِظُهورِ الحُجَّه❤ اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌼🍃 🌹 @mahe_majnon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادتـــ همین است دیگر بہ ناگہ پنجره ای باز مےشود بہ سمتِ بهشتــ ... مهم تویے ڪہ چقدر از دلبستگےهایِ این طرفِ پنجره دل ڪنــده ای ... 🌹 @mahe_majnon
🌺🌺🌺 با داغ هــزار ساله خندید شـ‌هـید از باغ خزان چولاله ڪوچید شـ‌هـید هر چند در این میانه جان داد شـ‌هـید جان دگری به عشـق بخشید شـ‌هـید 🌹 @mahe_majnon