eitaa logo
ماهـ مجنونـ💔
104 دنبال‌کننده
37 عکس
16 ویدیو
0 فایل
|﷽| سردار شهید حسین ابوالحسنے طلوع : ۱۳۳۹/۲/۱۳ عروج : ۱۳۶۷/۲/۲۷ محل شهادت:جزیره مجنون معاونت اطلاعات عملیات تیپ ۹۱ بقیةﷲ پیج اینستاگرام: https://instagram.com/mahe.majnon کانال تلگرام: https://t.me/mahe_majnon
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادتـــ همین است دیگر بہ ناگہ پنجره ای باز مےشود بہ سمتِ بهشتــ ... مهم تویے ڪہ چقدر از دلبستگےهایِ این طرفِ پنجره دل ڪنــده ای ... 🌹 @mahe_majnon
🌺🌺🌺 با داغ هــزار ساله خندید شـ‌هـید از باغ خزان چولاله ڪوچید شـ‌هـید هر چند در این میانه جان داد شـ‌هـید جان دگری به عشـق بخشید شـ‌هـید 🌹 @mahe_majnon
ـــــــــــــ فطریه شهادت ــــــــــــــ حسین شب عید فطر شهید شد،تقریباً به همه شهدا الهام می‌شد زمان شهادتشون. حسین میخواست برای گشت بره. قبلش ایستاد به نماز . وقتی نماز تموم شد، برگشت به من گفت: نماز آخر و که خوندیم،گشت آخرم بزنیم. رفت گشت و سرکشی را انجام داد و برگشت، همین که از ماشین پیاده شد،یک نگاهی به اطراف کرد و کنار سنگر یک خمپاره خورد. خمپاره ای که فطریه اون سال روزه ماه رمضانش بود. گَرد و خاک که خوابید،حسین ابوالحسنی شهید شده بود. 🌹 @mahe_majnon
🌺|﷽|🌺 تا ساعات دیگر ماہ عظمتش را بہ رخ مے ڪشد ومجنون متحیر از این همہ شڪوہ تا ابد این افتخار براے خود بہ ثبت رساند ڪہ بوسہ گاہ اولیاء خداوند متعال گردید. سال روز شهادت سردار شهید حسین ابوالحسنے ڪہ درشب عید فطر اوج بندگے را بہ نمایش گذاشت گرامے مے داریم. 🌹 @mahe_majnon
ــــــــــــ مــــاهــ مجنون ــــــــــــ روز آخر ماه مبارک رمضان بود. منتظر بودیم تا آفتاب کاملاً غروب کند و هلال ماه نو را رؤيت کنیم. ما با چند نفر دیگر گاهی با دوربین و گاهی بدون دوربین روی خاکریز می رفتیم تا ماه را ببینیم. آقای ابوالحسنی به من رو کرد و گفت:«حیدر، حالا نمی خواد ماه را ببینی، کمی صبر کنی، امشب ماه را در جزیره خواهی دید.» متوجه حرف او نشدم و خیلی ساده از آن گذشتم. آن شب، خط آرام و گاهی یک خمپاره از فاصله ی دور به زمین می خورد. طولِ خطی که در جزیره داشتیم، را گشت زدیم. ابوالحسنی و چند نفر از نیروها کنار ترکشْ گیرِ سنگر نشسته بودند. درست روبه روی هم... صدای سوت خمپاره را شنیدم، روی زمین دراز کشیدم. وقتی بلند شدم، دیدم آن دو نفر فریاد می زنند، حسین..! حسین..! ساعت ۹ شب بود که خمپاره نزدیک سنگر به زمین خورد و یک ترکش به سر ابوالحسنی اصابت کرد و او را به شهادت رساند... او از تمام طول جنگ، تنها یک ترکش سهمیه داشت که آن شب نصیبش شد. با عجله خودم را به آنها رساندم. ابوالحسنی افتاده بود و از سرش خون می آمد. سریع آمبولانس را خبر کردیم، ولی فایده ای نداشت و همان لحظه به شهادت رسید. آن شب گیجِ گیج بودم. دو روز بعد که با مجید ملکی حرف می زدم، گفت دیشب متوجه کلام حسین شدی که می گفت:«ماه را امشب توی جزیره می بینید!» تازه متوجه شدیم که حسین از زمان شهادتش خبرهایی داشت. او ماه جزیره مجنون شد.... 🔸روای:حیدرسلیمیان 🔹قسمتی از کتاب ماه مجنون 🌹 @mahe_majnon
《🕊⛓》 اۍ‌"شہید"دࢪهواۍ‌بےقراری‌ام... هوایم‌ࢪاداشتہ‌باش ـــ۱۳۳۹/۲/۱۳ـــ 🌹 @mahe_majnon
در فراق شهید قجه ای.... بعد از شهادت حسین قجه ای، خیلی توی خودش بود... کسی را ندیدم که تا این اندازه برای او داغدار باشد. یک روز به سراغش رفتم؛حسین برگه ای رابه دیوار سنگر اطلاعات زده بود. بزرگ و خوش خط ... شعری در وصف شهید حسین قجه ای نوشته بود... ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ سالروز شهادت سردار شهید حسین قجه ای🌺 🌹 @mahe_majnon
ـــــــــــــــ حس بویایی ـــــــــــــــ تا کمین عراقی ها بیست متری مانده بود که حسین یکدفعه نشست و آهسته گفت:« بچه ها بشینید. کمین دشمن جلو مونه.» « کمین دشمن؟» « آره، بوی سیگار میاد.» ما که چیزی نمی فهمیدیم، حسین حس بویایی عجیبی داشت. با تشخیص به موقع اش، بارها مانع گرفتار شدن نیروها در کمین دشمن شد. 🌹 @mahe_majnon
همه جور آمدنی رفتن دارد ... الا شهادت ! ... شهادت تنها آمدن بدون بازگشت است ... شهید که شدی می مانی ... یعنی خدا نگهت می دارد تا ابد ... سـالروزشـهادتــ:۱۳۶۷/۲/۲۷ 💔 🌹 @mahe_majnon
خوشا آنان ڪه با اثبات ايمان بساط ڪفر برچيدند و رفتند... خوشا آنان ڪه با عشق حسينے شهادت را پسنديدند و رفتند سـالروزشـهادتــ:۱۳۶۷/۲/۲۷ 💔 🌹 @mahe_majnon
شهیدی با دو مراسم ختم...! تنها شهیدی بود که دوتا مراسم ختم برایش گرفته شد یکی خانواده اش توی مسجد نزدیک خونشون گرفتند و یکی هم دوستانش توی مسجد امام حسن علیه السلام ، دوتا مراسم بزرگ با حضور گسترده مردم. دوستان شهید بعد از انجام مراسم خودشان در مسجد امام حسن علیه السلام ، رفتند مسجد نزدیک خونه شهید و همراه خودشون عکس بزرگی از حسین بردن . هنوز هم عکس حسین که بزرگ شده بود و زیرش نوشته بود از طرف دوستان توی مسجد امام حسن علیه السلام موجود است. 🌹 @mahe_majnon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"بسم رب الشهداءوالصدیقین " مراسم یادبود سالروزشهادت سردارشهیدحسین ابوالحسنی (معاونت اطلاعات عملیات تیپ ۹۱بقیةﷲ ) زمان:سه شنبه ۲۷اردیبهشت ۱۴۰۱ از ساعت ۲۱:۳۰لغایت ۲۲:۳۰ شب همراه با مراسم زیارت عاشورا درمحل گلستان شهدای زرین شهر برگزارمیگردد. 🌹 @mahe_majnon
💠پرواز... حدود ساعت ۶-۵ بعد از ظهر بود.نزدیکای غروب، قبل از نماز مغرب به اتفاق چند نفر از برادران جلوی سنگر نشسته بودیم؛ منم سمت راست حسین، کنارش نشسته بودم. در همین وقت بود که گرد و غباری بلند شد و من فقط یک کلمه از حسین شنیدم «آخ»... سریع حسینُ بغل گرفتیم و هرچه صداش زدیم؛جوابی نشنیدم... سریع خودم را به سنگر بهداری رساندم و آمبولانس را جلوی سنگر آوردم و حسین را سریع به بیمارستان صحرایی منتقل کردم. چند دقیقه بیشتر طول نکشید که بچه ها از این اتفاق مطلع شدند و به بیمارستان آمدند... حدود یک ساعت همه در تلاش بودند برای احیای حسین... بچه ها دست به دعا برداشته بودند و از خدا سلامتی حسین را می خواستند... من دست حسین را گرفته بودم و رو به دکتر گفتم: نبضش میزنه... دکتر نگاهی به من کرد که گویا همه چیز حسین شهید شده بود.... 🌺بهـ وقتـ شهادتـ:۱۳۶۷/۲/۲۷🌺 💔 🌹 @mahe_majnon
از هوایی تنفس می کنیم که بوی میدهد در راه میرویم که از شهدا گلگون است و این بر همه اعمال ما ناظرند... سـالروزشـهادتــ:۱۳۶۷/۲/۲۷ 💔 🌹 @mahe_majnon
و شـہـــ🕊ــادٺ‌... بہ‌آسـمون‌رفٺـن‌نیسـٺ «بہ‌خود‌آمدݩ‌اسـٺ... سـالروزشـهادتــ:۱۳۶۷/۲/۲۷ 💔 💔 ❣️ 🌹 @mahe_majnon
🌷🌷🌷💔🌷🌷🌷 آه که چه زود گذشت !!!!!!!!!! روز 28 اردیبهشت ماه سال 1367 بود . از طرف ادوات تیپ 91 بقیة الله رفته بودم پادگان آموزشی شهید تجلایی در جاده اهواز به ماهشهر . چند روزی بود که تو اون پادگان بودم که هم آموزش تخصصی موشک Two, تو یا بقول خودمون موشک تاو میدیدم و هم اینکه تعدادی گلوله موشک تاو بود که برادران آمریکایی برای ما هدیه آورده بودند و اون موشکها بین تیپ و لشگرها تقسیم شده بود ولی همه اونا را پس آوردند و میگفتند اینها خراب هستند ، اونا را مشاهده کنیم . ما هم رفته بودیم که اون موشکها را ببینیم و از نزدیک ، فرق بین یک موشک سالم را با یک موشک خراب ، تشخیص بدیم . لازم بذکر میباشد که حدود یکهزار گلوله موشک تاو را جناب مک فارلین چند سال قبل برای برقراری رابطه با ما ، همراه خودش به ایران آورد که..... دوستان ، داستان اون حرامزاده آمریکایی را بخونید بد نیست ، حتی اون لحظه ای هم که برای آشتی و برقراری رابطه با ما اومده بود ، موشکهای خراب و از رده خارج برایمان آورده بود ، ببینید غربیها چه حرامزادگانی هستند . خلاصه .حدود ساعت 10 صبح بود که بلندگوی دژبانی پادگان ، بنده را صدا زد ، به درب خروجی که مراجعه نمودم ، دیدم یکی از برادران ادواتی بنام حاج‌رضا صالح با تویوتا از انرژی اومده بود دنبالم . گفتم حاجی ، فردا میدان تیر داریم ، شما برو ، خودم فردا عصر میام تیپ . گفت خیر ، فرمانده تیپ گفته باید با خودت اونا بیاری و خیلی ضروریه . منم افتادم تو شک و گفتم چه اتفاقی افتاده ؟ نکنه میخوان عملیات انجام بدن ،؟ آخه چی شده که من باید برم انرژی ؟ آخه من چه کاره ام که باید انرژی باشم و.... با سماجت برادر صالح ، بنده برگشتم وسایلمو جمع کردم و همراه ایشان بسمت دارخوین و انرژی حرکت کردیم ولی در بین راه هرچه از اون بنده خدا سوال کردم که چه اتفاقی رخ داده که من باید انرژی باشم ؟ حاج صالح میگفت : من هم نمیدانم ، فقط گفتند که شما را بیارم انرژی و منم تا خود انرژی همینطور فکر میکردم . خلاصه رسیدیم انرژی و او صاف رفت مقابل سنگر ادوات ایستاد و بمن گفت بیا پایین و برو داخل سنگر ، اونجا متوجه خواهی شد . بنده پیاده شدم وقتی رفتم داخل ، همه نیروها را بیرون کرده بودند و فقط سید محمد موسوی که هم اکنون روحانی مسجد المهدی زرین شهر میباشد ، داخل سنگر بود . پس از احوالپرسی ، گفتم چه‌خبر ؟ جناب موسوی گفت سلامتی و سپس ایشان از من پرسید کار و آموزشت تمام شد ؟ گفتم : تا فردا ادامه داشت که حاج رضا اومد دنبالم و منو آورد ولی نمیدونم برا چی !!!!!!!!! حاج آقا موسوی گفت : من باید اینجا باشم ولی شما خودت را آماده کن و سریع حرکت کن برو زرین شهر . گفتم زرین شهر ؟ برا چی ؟ سرش را پائین انداخت و با ناراحتی گفت : ناراحت نشو ، همه ما بدنبال این راه به اینجا آمدیم . ولی دیروز نوبت مظاهر بود گفتم چی میگی درست بگو بینم !!!! گفت :. دیروز غروب مظاهر شهید شد و قبل از اینکه پیکرش به زرین شهر برسد ، شما قبلش برو و زمینه را آماده کن . *مظاهر نام مستعار سردار شهید حسین ابوالحسنی بود .* _*برای لحظه ای هنگ کردم و اصلٱ باور نمیکردم ، زیرا او در سخت ترین و خطر ناکترین شناسائیها و عملیاتها شرکت داشت و جان سالم به در برده ، چطور ممکن است در خط پدافندی جزیره مجنون با ترکش خمپاره سرگردان عراقی بشهادت رسیده باشد؟*_ خلاصه ، پس از ساعتی گریه زاری ، به سمت زرین شهر به راه افتادم . روحش شاد راوی:سید یدﷲ هاشمی 🌹 @mahe_majnon
📷 گزارش تصویری📷 مراسم یادبود سالروز شهادت سردار شهید حسین ابوالحسنی 🔸۲۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ 🔹گلستان پرنور شهدای زرین شهر 🌹 @mahe_majnon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📷 گزارش تصویری📷 مراسم یادبود سالروز شهادت سردار شهید حسین ابوالحسنی 🔸۲۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ 🔹گلستان پرنور شهدای زرین شهر :آقای احمدرضا سلیمیان 🌹 @mahe_majnon