مادر...
نوکرکهنه..
یهکارگرسادهنمیخوای؟
یادمهپارسالتاامسال
توحسینیهکهمیرفتم...
•مــآه ِمــن•
بارهاپشتسرمحرفدرآوردن... بارهاحرفخوردم.. حتیازصاحبمجلس...
ولی
ازدرمیرفتمبیرونازپنجرهمیاومدمتو..
مامانممیگفتبابابشیننمیخوادبریتوآشپزخونه....
دوستداریحرفبخوری
میگفتمآخهمننمیتونمیجابیکار
بشینمتومجلسمادر(:💔
هرجوریبودرامدادیدر خونهت(:💔
منبدوخریدی...
منبیلیآقتوخریدی...
خودتآدممکن(:💔
دلبیقرارداری...
غصهداری..
دلتنگی...حالتخرابه
همهیایناقبول(:
ولییادتنرهمادروداری(:
غماتویهجاجمعکنببرپیشخودش...
روزیبهحرفممیرسیکهباقلبتبریبهش
بگیاومدمبشمدخترت(:
اگهخوندی..اگهموندی...اگهتومحفلبودی
بدوندعوتشدهیخودمادری(:
بدونالانامامزماناینجاستواینارومیبینهو
چشاشخیسه(:
•مــآه ِمــن•
اگهخوندی..اگهموندی...اگهتومحفلبودی بدوندعوتشدهیخودمادری(: بدونالانامامزماناینجاستواین
بدونمادردعاتمیکنه(:
بدونپسرفاطمهمیبینهواسمادرشاشک
میریزی..نگاتمیکنه(: