eitaa logo
ماهـ‌ِ پنهان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
61 فایل
﷽ تِب فراق تو بیچارهـ کرد دنیـا را بدۅن تو به دل ما قرار بی‌معناسـت🌱💙 . . •شـروط:🌸 •| @Penhaan |• . . •پای مکتبِ حـاج قاسـم:)🌿 •| @deltange_o_o |•
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا شـکــرٺ...🌱 💛 ✌️🏻 ❄️ •●❥❥ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"🇮🇷✌️🏻" وطنـم اےشکوه پابࢪجــا👑💪🏻 ✊🏻 📲 ✋🏻😎 🇮🇷 کپی‌آزاد✅✅فقط لوگوےکانال حذف نشہ‌کہ رضایت نداریم😇🙃 •●❥❥ @Mahepenhanamm
•هرڪه‌به‌من‌میرسد‌بوۍ‌قفس‌میدهد جزتو‌ڪه‌پر‌میدهے‌تا‌بپرانۍ‌مرا:) 💔 ❤️ •●❥❥ @Mahepenhanamm
رفیق…🌱 تصور کن خدا به این همـــــــه عظمتش دوستت داره😍♥️✨ 💛 •●❥❥ @Mahepenhanamm
🌿• به دنیا بگو حال من خوبہ، تو حࢪیف حال خوب من نیستۍ! 💪🏻 🔮 •●❥❥ @Mahepenhanamm
دخترا 😍 حواسمون به 🖤حضرت زهرااا (سلام‌الله‌علیها) هست؟! 🙃🤔🌹 🔮 •●❥❥ @Mahepenhanamm
یک ملّت اگر زحمت نکشد؛ اگر به خودش رَنج نَدَهَد؛ راحتی‌هاے آمیخته با آن رنج را هم، به دست نخواهد آورد...🙃 ✨🌸 •●❥❥ @Mahepenhanamm
🌧💦🌧💦🌧 باران مهربانےهایٺ؛ بند نمی آید!ღ و مڹ! باز خیس شرمم...😓 و تو هربار چقدر بہانھ میتراشۍ، تا بہ یادم بیاورۍ کھ دوستم دارێ...🌱 💛 •●❥❥ @Mahepenhanamm
خدای‌خوبـم، ممنون که هوامونو داری! ❄️ ✌️🏻 💛 •●❥❥ @Mahepenhanamm
●•🍁🍄🍁•● در من بہ دمے... چنانڪه دم و باز دمے مۍ‌آید از اعماق وجود آدمێ... مرا درگیر صدایٺ، "مرادرگیرحافظہ‌اٺ‌ڪن" [من جآن خواھ توم:)🌱✨] 💔 ❤️ •●❥❥ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانگ الله‌اکبࢪ🎋🇮🇷 وعده ما شب۲۲ بهمن ماه ساعت ۲۱💫 ✊🏻 ۲‌۲‌بهمن✌️🏻🇮🇷 •●❥❥@Mahepenhanamm
💛 اولیـن‌تلفن‌بـےسیـم‌ توسط‌خـ❤️ـدا اختراع‌شد🙃 و‌خداوند‌نام‌ِ‌دعا‌روبراش‌انتخاب‌کرد! :) ھیچ‌وقت‌سیگنالش‌نمیره‌‌ولازم‌نیست‌ دوباره‌شارژش‌‌کنـے‌ : )√ツ - خداجانمون‌خیلی‌حواسش‌بهـ‌بنده‌هاشه'💜 🤲🏻
بࢪاےبھبۆد‌حالِ‌دل‌هامۅن‌‌صڵۅاٺۍ‌عنایټ‌بفرمایید:)
"أَللّٰهُم‌صَلےعَلیٰ‌مُحَمَّد‌وآل‌ِمُحَمَّد‌وَعَجِّل‌فَرَجَهُم`°
آدم‌هاےخوب بندگۍڪردݩ نہ زندگے . . . :) 💡 💔
خوبـ‌ ڪردی ڪہ‌رخ‌از‌آینہ پنهان‌ڪردی هرپریشان‌نظری‌لــایق‌دیدار‌تو‌نیست . . . ! ∞•|مــ🌙ــاه‌پنہــاݩ|•∞
انقلابی بودن یک هویت است. . . از بزرگترین انقلابهای دنیا تا انقلاب ایران . . . از انقلاب فرانسه تا ایران . . . از موسس سلسله ساسانی تا خمینی کبیر . . . از اُکتبر تا بهمن . . . از شورش مردم از دست عثمان تا تظاهرات انقلابی در ایران . . . و از دیروز تا امروزمان چهل و دوسال است که می گذرد . . . انقلابی که به قول پیر جماران انفجار نوربود :) رهبر عزیزمان می فرمایند :« جمهوری اسلامی بااقتدار ایستاده است. این انقلاب همچون قطاری رو به جلو در حال حرکت است؛ هر کس از این قطار پیاده شود ضرر کرده است. . .» بازتاب این انقلاب جهانی ادامه دارد تا فتح آخر ما که قبله ی اول ما ست. . . انقلابی بودن یک هویت است؛ یک هویت اصیل و باکلاس که ما به آن افتخار می‌کنیم . . . ✌️ 🇮🇷 ✊🏻 •●❥❥ @Mahepenhanamm
بانگ الله اکبر امشب ۲۱ همه با هم
عشق یعنی.mp3
5.4M
+بࢪادر محمدحسیݩ‌پۅیانفڕ|`~… عشق ٻعنۍ . . . شاید مناسب الآن نباشہ ولے اگه دلٺون گرفته گوشش بدین:) 🎙 🔓 ۰•●❥❥ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانگ «الله اکبر» ساعت ۲۱ امشب در سراسر کشور🇮🇷 الله اکبر🇮🇷 الله اکبــــر🇮🇷 الله اکبـــــــر🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 •●❥❥ @Mahepenhanamm
و نداے الله اکبر یک ایران از اعماق وجود تا سال دیگر امنیت ما را تضمین کرد !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ☕️ ✍ نمیتوانستم باور کنم یعنی اصلا نمیخواستم که باور کنم با تمام توان تحلیل رفته ام به سمتش خم شدم:چرنده مزخرفه تمام حرفات مزخرف بود امکان نداره که برادر من چنین کارهای کثیفی انجام بده شما مسلمونااا همه تون یه مشت روان پریش هستن صوفی نگاهم کرد سرد و یخ زده:بشین سرجات بچه من انقدر بیکار نیستم که واسه گفتن یه مشت دروغ و چرندیات؛ از اونور دنیا پاشم بیام تو این شهر نفرت انگیز، که هر طرفش سر میچرخوندم برادرتو اون خاطرات نحسشو ببینم اصلا چرا باید اینکارو بکنم؟بابای میلیاردر داری؟ یا شخصیت مهم سیاسی ؟ چی با خودت فکر کردی کوچولو؟ اگه من اینجام فقط و فقط به خاطر اصرارهای دیوونه کننده ی این دوست بی عقلته اونجایی که تو فکر میکنی با رفتن بهش، میتونی برادرِ مهربون و عاشق پیشه اتو پیدا کنی،خوده خوده جهنمه صدای عثمان را شنیدم، از جایی  درست بالای سرم:واست جوشنده آوردم بخور اما از من میشنوی حتما برو پیش دکتر انقدر از کنار خودت ساده نگذر وقتی تو واسه خودت وقت نمیذاری انتظار داری دنیا برات وقت بذاره؟ گرما لیوان را کنار موهایم حس میکردم: بلند شو سارا بلندشو که یخ کنه دیگه فایده ایی نداره سرم را بلند کردم. یکی از عکسهای دانیال روی میز جا مانده بود همان عکسِ پر خنده و مهربانش کناره صوفی عکس را به لیوانِ سرامیکی و مشکی رنگه، جوشانده تکیه دادم باورِ حرفهای صوفی در خنده ی چشمان دانیال نمی گنجید مگر میشد این مرد، کشتن را بلد باشد؟ عثمان رو به رویم نشست درست در جای صوفی با همان لحن مهربان و آرامش:چرا داری خودتو عذاب میدی؟ چرا نمیخوای قبول کنی که دانیال خودش انتخاب کرده؟ سارا دانیال یه پسربچه نبود خودش خواست خودش، تو رو رها کرد اون دیگه برادرِ سابقِ  تو نیست صوفی رو دیدی؟ اون خیلی سختی کشیده خیلی بیشتر از منو تو همه ی اون بلاها هم به واسطه دانیال سرش اومده دانیال عاشقِ صوفی بود کسی که از عشقش بگذره، گذشتن از خواهر براش مثه آب خوردنه، اینو باور کن با عضویت تو اون گروه تمام زندگیتو میبازی چیزی در مورد زنان ایزدی شنیدی؟ در مورد خرید و فروششون تو بازار داعش به گوشت خورده؟ نه نشنیدی 🍂🌷🍂🌷🍂 ✍ نمیدونی سارا، چند وقت پیش با یه زن و شوهر اهل موصل آشنا شدم زن تعریف میکرد که وقتی شهر رو اشغال کردن، شوهرش واسه انجام کاری به کردستان عراق رفته بود. داعش زمانی که وارد شهر میشه تمام زنهای ایزدی رو اسیر میکنه و مردهاشونو میکشه و بعد از بیست روز زندانی شدن تو یه سالن بزرگ و روزانه یه وعده غذا، همه اون زنها و دخترها رو واسه فروش به بازار برده ها میبرن اون زن میگفت زیباترین و خوشگلترینها رو واسه مشترهای پولدارِ حاشیه خلیج فارس کنار میذاشتن هیچکس هم جز اهالی ترکیه و سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس اجازه نداشتن بیشتر از سه برده بخرن اون زن تعریف میکرد که به دو مرد فروخته شد و بعد از کلی آزارو اذیت و تجاوز، تونست فرار کنه و خودشو به شوهرش برسونه ساراجان حرفهای من، صوفی، اون دختر آلمانی، این زن ایزدی فقط و فقط یه چشمه از واقعیت ها و ماهیت این گروهه سارا زندگی کن دانیال از تو گذشت!توام بگذر خیره نگاهش کردم:تو چی؟ از هانیه میگذری؟ فقط در سکوت نگاهم کرد حتی صدای نفسهایش هم سنگین بود اگر دست و پا میگذشت، دل نمیگذشت سکوتش طولانی شد:عثمان جواب منو ندادی پرسیدم توام از هانیه میگذری؟ چشمانش شفاف شد، شفافتر از همیشه و صدایی که خمیدگی کمرش را در آن دیدم:راهی جز گذشتن هم دارم؟ راست میگفت هیچ کداممان راهی جز گذاشتن و گذشتن نداشتیم و من، دلم چقدر بهانه جو بود بهانه جوی مردی که از عشقش گذشت سلاخی اش کرد و مرده تحویل زمین داد همان برادری که رهایم کرد و در مستی هایش به فکر رستگاریم در جهاد نکاح بود الحق که خواهری شرقیم عثمان را در برزخ سوال و جوابش با غلظتی از عطر قهوه،رها کردم و سلانه سلانه، باران را تا خانه همقدم شدم خانه که نه سردخانه ی زندگان! در را باز کردم برقها خاموش بود و همه جا سکوت حتی خبری از مادر تسبیح به دست هم نبود به زندان اتاقم پناه بردم افکارم سر سازش نداشت ساعتها گذشت و صدای گریه های معمول و آرام مادر بلند شد همان گریه هایی که هرگز برایم مهم نبود! سرگشته که باشی، حتی چهارچوبِ قبر هم آرامت نمیکند و من آرام نبودم مثله خودم بعد از آخرین ملاقات با صوفی، گرمایِ جهنم زندگیم، بیشتر شد و من عاصی تر.اما دیگر دانیالی برای سرد کردن این آتش نبود، که خودش، زبانه ایی شعله ورتر از گداخته ها، هستی ام را میسوزاند زندگی همان ریتم سابق را به خود گرفت و به مراتب غیر قابل تحمل تر... ⏪ ... •●❥❥ @Mahepenhanamm ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼