eitaa logo
رسانه محفل
129 دنبال‌کننده
582 عکس
830 ویدیو
50 فایل
محفل عاشقان اباعبدالله پشتیبانی : @Admin_mahfeel_ir کپی درصورت ذکر صلوات و موندن در کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
محرم تمام شد ولے غصہ‌های ماه صفر کمتر از محرم نیست... الشام الشام الشام :)🕯 @zibatarin_madahiha
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°~🪴💚 ندارم آروم، کـه اربعــین شد… خبرداری‌که‌عاشقت‌خونه‌نشین‌شد🍂💔 -نوزده‌روز‌تااربعین...📆 ۱۴۰۰ @zibatarin_madahiha
برگی از تاریخ غریبی و آزادگی🍁 بسیار زیبا و حزن انگیز...🍁 در اول ماه صفر سرانجام کاروان اسیران اهل بیت(ع) و سرهای شهیدان، پس از 11 روز حرکت سریع و بی‌وقفه و با رنج و آزار و سختی‌های فراوان، سرانجام وارد شام شدند. ام‌کلثوم(س) به شمر که از افراد آن قوم ستمگر بود، نزدیک شد و به او گفت: درخواستی از تو دارم ! شمر گفت: درخواستت چیست؟ ام‌کلثوم(س) فرمود: «اینک شهر شام است، چون خواستی ما را وارد شهر کنی، ما را از دروازه‌ای ببر که تماشاگر کمتری دارد تا مردمان نظاره‌گر کمتری باشند و به ما کمتر نگاه کنند و امر کن و به آنان بگو سرهای شهدا را از میان ما بیرون ببرند و دور کنند و پیش دارند تا مردم به تماشای آنها مشغول شوند و به ما کمتر بنگرند؛ زیرا از کثرت نگاه‌هایشان ما را ناراحت میکند» شمر بن ذی الجوشن خبیث و ملعون بر عکس رفتار کرد و  فرمان داد که سرها را بر سر نیزه و در وسط کاروان حرکت دهند...🍁 یکی از گزارشگران صحنه‌ها و لحظات «سهل بن سعد» است. وی از اصحاب پیامبر خدا(ص) و امیرمؤمنان امام علی(ع) بود و روایت کرده است که: به قصد زیارت بیت‌المقدس از مدینه خارج شدم. در میان راه به شام وارد شدم، شهری دیدم پر آب و درخت و با خانه‌های بلند و منازل فراوان! دیدم که بازارها را تزیین کرده‌اند و پرده‌ها آویخته‌اند و زینت کرده و شاد و خوشحالند و دف و طبل و ساز می‌نوازند. با خود گفتم شاید امروز شما میان عیدی دارید که من نمی‌شناسم! از مردم پرسیدم: آیا در شام عیدی دارید که ما آن را نمی‌شناسیم؟ گفتند: ای پیرمرد! مگر تو در این شهر غریبی؟! گفتم: من سهل بن سعدم، پیامبر خدا(ص) را دیده‌ام و از او حدیث شنیده‌ام! گفتند: ای سهل ما تعجب داریم چرا خون از آسمان نمی‌بارد و چرا زمین سرنگون نمی‌شود و ساکنانش را فرو نمی‌برد؟ گفتم: چرا این گونه شود؟! گفتند: این فرح و شادی برای آن است که سر مبارک حسین بن علی(ع) را از عراق برای یزید هدیه می‌برند و اکنون می‌رسد. گفتم: شگفتا! سر حسین(ع) را هدیه می‌برند و مردم خوشحالی می‌کنند؟! پرسیدم: از کدام دروازه می‌آورند؟ مردم به دروازه‌ای به نام «دروازه ساعات» اشاره کردند. به سوی آن دروازه رفتم... در آنجا بود که دیدم پرچم‌های کفر و ضلالت پی در پی آمد، ناگاه دیدم اسب سواری آمد به دستش نیزه سرشکسته‌ای بود و سری بر آن قرار داشت که شبیه‌ترین صورت‌ها به پیامبر خدا(ص) بود. همراه آنها زنانی سوار بر شتران برهنه و بدون جهاز را آوردند.  به یکی از آنان نزدیک شدم و به او گفتم: ای دختر! تو کیستی؟ گفت: سکینه دختر حسین(ع) به او گفتم: من صحابه جد شمایم، آیا درخواستی از من داری؟ من سهل  بن سعد هستم که پیامبر(ص) را دیده و از او حدیث شنیده‌ام سکینه گفت: «به این بدبختی که سر پدر بزرگوارم را دارد، بگو از بین ما بیرون رود و سر را جلوی ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند که ما حرم پیامبر(ص) خداییم»! به حامل سر نزدیک شدم و به او گفتم آیا درخواست مرا اجابت می‌کنی تا در عوض چهارصد دینار بگیری؟ گفت: حاجت تو چیست؟ گفتم: «سر را جلوتر از اهل حرم حرکت بده. سر را از میان زنان بیرون  ببر و پیشتر از آنان برو. او چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم به او پرداختم حضرت سکینه آن بانوی جلیل القدر (س)در روز ورود کاروان اهل بیت(ع) به شام در یک جمله کوتاه اعضای کاروان را معرفی می‌کند و می‌گوید: «نحن سبایا آل محمد! ما اسیران خاندان محمدیم!» با همین جمله همه تبلیغات مسموم و گمراه‌کننده بنی‌امیه و یزیدیان از این سخن حکیمانه در همان لحظه اول پوچ شد صلی الله علیک یا قتیل العبرات🍁 🌙 با کاروان نیزه اين خطي از حكايت مستان كربلاست : ساقي فتاد، باده نگون شد، شكست جام! تسبيح گريه بود و مصيبت، دو چشم ما يك الامان ز كوفه و صد الامان ز شام اشكم تمام گشت و نشد گريه ام خموش مجلس به سر رسيد و نشد روضه ام تمام با كاروان نيزه به دنبال، مي رویم در منزل نخست تو از حال مي رویم @zibatarin_madahiha
هروقت فکر کردی واسه خودت کسی شدی به این عکس نگاه کن جات همینجاست ..آخر سر همینجا میخوابی😉😊👌 @zibatarin_madahiha