6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلامتیه آقامون سید علی صلواااات👏👏👏👏👏👏👏
#رهبرم
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
واکنش حماس به افشای دروغپردازی صهیونیستها
🔹حماس با اشاره به اینکه عقبنشینی رسانههای جهان از ادعای واهی خود علیه مقاومت فلسطین تاکید بر دروغ بودن روایت صهیونیستها از رفتار مقاومت با غیرنظامیان است، از این رسانهها خواست قبل از انتشار اخبار و اطلاعات جعلی رژیم اشغالگر تحقیق کنند.
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
#چله_حدیث_شریف_کسا
eitaa.com/monajatbaparvardagar/327
به نیت سلامتی وفرج مولا وبرطرف شدن موانع ظهور🤲وپیروزی جبهه حق علیه باطل🤲
شروع چله بیستم «۲٠» مهر ماه
روز 👈اول👈چله✅
یازده خواص و فضیلت خواندن حدیث کساء👇👇
1_نزول رحمت و آمرزش خداوند
2_رستگاری و سعادت در آخرت
3_استجابت دعا
4_فواید حدیث کسا برای بیماران
5_توجه ویژه امام زمان
6:رفع بلا و گرفتاری
7_تقرب و نزدیکی به خداوند
8_نجات از گمراهی و انحرافات مذهب
9_آشنایی با مرکز دایره ارتباط با آل عبا
10_ثواب و پاداش عظیم
11_یاد خداوند در مکان های مختلف
حدیث شریف کسا سند حقانیت برامامت مولا امیر المومنین است☺️
درخانه ای که حدیث شریف حدیث کسا خوانده شود فرشته هارفت و آمد می کنند😍
آیت الله بهجت:👇👇
با توجه به اهمیت و عظمت حدیث کساء اعتقاد راسخ به این موضوع داشتند که حضرت ولی عصر(عج) عنایت ویژه ای به مجالس خواندن حدیث کساء دارند😍
اعمال پسندیده درشب جمعه
eitaa.com/monajatbaparvardagar/126
صوت زیارت عاشورا
eitaa.com/monajatbaparvardagar/44
دعای کمیل
eitaa.com/monajatbaparvardagar/46
سوره واقعه
eitaa.com/monajatbaparvardagar/84
آثار قرائت سوره واقعه درشب جمعه
eitaa.com/monajatbaparvardagar/134
دعای پر فضیلت شب های جمعه
eitaa.com/monajatbaparvardagar/48
صلوات ازبهترین اعمال شب وروزجمعه
eitaa.com/monajatbaparvardagar/99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخورد رونالدو با خبرنگار اسرائیلی
👏👏👏👏👏👏👏👏
فوتبالیست ها وبازیگرانما که خیلی هاشون خوابن همیشه یا شعورندارن یادبگیرن این کار قشنگ رو...
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
4_5980980119911531859.mp3
4.09M
آه از دوری ...
هر شب هستم حرم تو
🎙 #حسین_طاهری
🕊🥀🍁🥀🕊
صل الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام🤚
باذکر صلواتی شهدارادرشب جمعه یاد کنیم تا آنهامارانزد ارباب یاد کنند🌴
🌷ألّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌷أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🤲
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خواب میبینم که شب جمعه
با سینه زن ها حرمت عازمم
اصلا دارم دیگه دق میکنم
من این روزها #کربلا لازمم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
شب جمعه
#اللهم_ارزقنا_کربلا😭🤲
⏤͟͟͞͞🌺منتظران ظهور#ظهورنزدیکه ⏤͟͟͞͞🌺
#رمزورودلبیک_یامهدی
╭────────┈➤🦋
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
╰────┈➤🦋
اللهمعجللولیڪالفرج 🤲
پنجره فولاد رضا.mp3
12.64M
🔊 #صوتی | #شور
📝 پنجره فولاد رضا...
👤 حاج امیر #کرمانشاهی
◽ #کربلا
________💜💜_______
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
52.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزیزان، جوشن صغیر در جنگ ۴۰ روزه اسرائیل ،را سردار سلیمانی توصیه کردند، اگر بتونید، لطف کنید و نشر دهید،اجرتون با خداوند منان.
غزه زیر آتیش شیاطین هست
دعای #جوشن_صغیر تندخوانی با صدای اباذر الحواجی
#ظــهور_خیلی_نــزدیکہ...
اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃
🍁با ما همراه باشید در👇
💜محفل منتظران ظهور ✨👇
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
____🍃💜🍃____
توییت دردناک یکی از شهروندان غزه
🔹بهزودی آخرین ذره برق و اتصالی که باقی مونده تمام خواهد شد. اگر کشته شدم به یاد داشته باشید که همه ما نامها، رویاها و دستاوردهایی داشتیم و تنها جرممون این بود که ما رو بهعنوان پستترین طبقه اجتماعی میشناختن.
😭😭😭😭😭😭
#ظــهور_خیلی_نــزدیکہ...
اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃
🍁با ما همراه باشید در👇
محفل منتظران ظهور ✨👇
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
____🍃🖤🍃____
#ناحله
#قسمت_صدو_شصت_و_سه
هیچی نمیگفت. انگار صدام به گوشش نمیرسید. خیلی ترسیده بودم. این رفتار محمد بی سابقه بود.داشت میرفت بیرون که بازوش رو گرفتم و با عصبانیت گفتم:
_اه سکته ام دادی محمد میگم چی شده؟ کسی طوریش شده؟
چند ثانیه به چشم هام زل زد.نگاهش پر از ترس بود.
با صدای لرزونی گفت:
+برمیگردم میگم، نگران نباش
بدون اینکه صبر کنه از خونه خارج شد.
با تعجب به در بسته نگاه کردم. کلی سوال تو ذهنم ساخته شد. اعصابمخورد شده بود
نشستم رو مبل و زانوهام روتو بغلم گرفتم. دلماز محمد پر بود.
نگاهم رو به ساعت دوختم.انگار عقربه های ساعت هم بامن لج کرده بودن.
سعی کردم خودم رو به کاری مشغول کنم تا کمتر نگران شم ولی نه کیک پختن تونست حواسم رو از محمد پرت کنه،نه خیاطی...
ساعت دو شده بود و دیگه داشت گریه ام میگرفت.موبایلش رو همبا خودش نبرده بود و نمیدونستم باید به کی زنگ بزنم.
از نگرانی هی تو خونه راه میرفتم.
بیست بار در یخچال رو همینطور الکی باز کردم. خواستم کتاب بخونم ولی هیچی ازش نفهمیدم. حوصله فیلم دیدن هم نداشتم. از اونجایی که نمیتونستم کاری کنم و به شدت نگران بودم نشستم روی مبل و زدم زیر گریه.
میخواستم به مامانم زنگ بزنم ولی دیر وقت بود.
ساعت سه و بیست و پنج دقیقه بود که صدای باز و بسته شدن در اومد. با اینکه به شدت از محمد ناراحت بودم منتظر بودم بیاد و ببینم که حالش خوبه.
محمد اومد ،ولی یه لحظه شک کردم آدمی که دارم میبینم محمده.
با صدای بی جونی سلام کرد.
به سرعت از جام بلند شدم و رفتم جلو تر. لامپ آشپزخونه یخورده خونه رو روشن کرده بود.
با ترس صداش زدم:
_محمد
جوابی بهم نداد. دوباره به سمتش قدم برداشتم و تو فاصله ی کمی باهاش ایستادم. از وقتی محمد رو شناخته بودم هیچ وقت اینجوری ندیدمش. با دیدن چهره اش تمام حرف هایی که آماده کرده بودم از یادم رفت .
چشم های تَرِش کاسه خون شده بود.
از نگاهش فهمیدم چقدر حالش بده.
وقتی بهت من رو دید از کنارم گذشت و روی زمین نشست.سرش رو به دیوار پشت سرش تکیه داد.
خیلی داغون بود. یادم افتاد جواب سلامش رو ندادم.
نشستم کنارش ولی میترسم چیزی ازش بپرسم. در شرایطی نبود که بخواد به سوال های من جواب بده.الان تنها چیزی که میخواستم این بود که حرف بزنه و سکوت نکنه که حالش بدتر شه.
یخورده گذشت،با اینکه قلبم داشت از جاش در میومد از جام بلند شدم. حس کردم تنهایی براش بهتره. ولی دو قدم که برداشتم صداش رو شنیدم
+بشین
دوباره رفتم و کنارش نشستم و به دیوار تکیه دادم. نور لامپ نیم رخ راست صورتش رویخورده روشن کرد بود.
باورم نمیشد کسی که کنارم نشسته و اینطور اشک میریزه محمده. محمدی که همیشه محکم بودنش رو تحسین میکردم کسی که حتی زمان فوت پدرش هم اشک هاش رو ندیده بودم.
حس کردم دیگه نمیتونم طاقت بیارم و وقتشه که حرف بزنم باهاش.
گفتم :
_خیلی نگران شدم.
یه نفس عمیق کشید ودوباره با بغض گفت:
+میگن من باید برای زن و بچه اش خبر ببرم...
_چه خبری؟زن و بچه ی کی؟
+میثم...
_خب؟؟
+میثم شهید شد
با چیزی که گفت تمام بندم یهو لرزید.
_میثم؟
+اره همون که روز عروسیمون همش میومد جلو ماشینمون نمیذاشت بریم.
همونکه دوتا دختر کوچیک داره!
فهمیدم کدوم دوستش رو میگه. با فکر کردن به زن وبچه هاش سرم گیج رفت
سرش رو به شونه ام تکیه دادو گفت:
+من به دختراش چی بگم؟دلم نمیخوادمن برم و خبر شهادتش رو برسونم.فاطمه باورمنمیشه باید سه ساعته دیگه..
با اینکه خودم گریه امگرفته بود تلاش میکردم که محمدرو ارومکنم
_خودت گفتی،آقا میثم چندین بار رفت عملیات و مجروح برگشت. از وقتی هم ازدواج کرد تو سپاه بود و ماموریت میرفت،یعنی بیشتر از ده سال. هر چقدر هم همسرش بهش وابسته باشه به اندازه ی عشقی که من به تو دارم نیست که
آدمی مثل من که حتی نمیتونه چند ساعت نبودت رو طاقت بیاره داره رو خودش کار میکنه....
با اینکه خیلی دردناکه گاهی بهش فکر میکنم. مطمئنم خانوم آقا میثم از قبل خودش و برای شنیدن این خبر آماده کرده میدونم خیلی سخته ولی با چیز هایی که از تو راجع به صبرشون شنیدم ازش بعید نیست.
وقتی چیزی نگفت گفتم:
_محمد پس من چیکار کنم؟اگه یه روزی یکی خبر شهادت تو رو.
خودم از ادامه دادن به جمله ام ترسیدم
ولی انگار همین جمله کافی بودکه محمد دوباده خودش رو پیدا کنه.
همه ی هدفم از زدن حرفام همین بود
ادامه دادم:
_مگه خودت نمیگفتی شهادت مرگ نیست؟مگه نمیگفتی شهید هیچ وقت نمیمیره،هست ولی بقیه نمیبیننش؟مگه نگفتی شهادت اتفاق مبارکیه؟ پس چرا رسوندن این خبر مبارک انقدر برات سخته؟حرفات رو قبول نداری؟
صداش رو صاف کرد،از جاش بلند شد و گفت:
+چرا،دارم. فقط امیدوارم حق با تو باشه و خانومش واسه این خبر آماده شده باشه
لباسش روعوض کرد و رفت تواتاق...
ادامه دارد......
نویسندگان: #فاطمه_زهرا_درزی و #غزاله_میرزاپور