-هرکسدرشبجمعهشهدا
رایادکند،شهداهماورا
نزداباعبداللهیادمیکنند.
👤شهیدمهدیزینالدین
شهدارایادکنیم
باذکریکصلوات🌱😊
#شب_جمعه
#استوری
#دبیرستان_آیت_الله_بهالدینی
#حوزه1خواهرشهیدفهمیده
#بسیج_دانش_اموزی
🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
@mahfelekhooban 🍃
#سوره_جمعه💚
سلامتی بیماران و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) صلوات 😊
♥️«اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ
وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم» ♥️
#شب_جمعه
#دبیرستان_آیت_الله_بهالدینی
#حوزه1خواهرشهیدفهمیده
#بسیج_دانش_اموزی
🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
@mahfelekhooban 🍃
#لیلهالرغائب چیه که انقد همه دارن میگن؟؟
#دبیرستان_آیت_الله_بهالدینی
#حوزه1خواهرشهیدفهمیده
#بسیج_دانش_اموزی
🌸🌸🌸🌸🌸
@mahfelekhooban
📘بخشهایی از کتاب « از چیزی نمی ترسیدم» :
رسـیدم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسـافرخانه در آن بود. یکی یکی سـؤال کردم. اول قبول میکردند. بعد از یک سـاعت رد میکردنـد! بـه آخـر ِخیابـان رسـیدم. از پلههـای یـک سـاختمان
بـالا رفتـم. صدای همهمهٔ زیـادی میآمد. بوی غـذا آنچنان پیچیده بـود کـه عَنقریب بود بیفتم.
مرد چاق نگاهی کرد. با قدری تندی سؤال کرد: «چه کار داری؟»
بـا صـدای زار گفتـم: «آقـا، کارگـر نمیخـوای؟» آنقـدر زار بـودم کـه
خودم هم گریه ام گرفت. چهرهٔ مرد عوض شـد. گفت: «بیا بالا.» از
چنـد پلهٔ کوتـاهِ آن بالا رفتم. با مهربانی نگاهم کرد. گفت: «اسـمت چیه؟»
گفتم: «قاسم».
- فامیلیت؟
- سلیمانی.
- مگه درس نمیخونی؟
- چرا آقا؛ ولی میخوام کار هم بکنم...
#حاج_قاسم 🧡✨
#شهیدانه
#دبیرستان_آیت_الله_بهالدینی
#حوزه1خواهرشهیدفهمیده
#بسیج_دانش_اموزی
🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
@mahfelekhooban 🍃