eitaa logo
محفل تبیین
370 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
38 فایل
شهادت جز با جهاد حاصل نمیشود.جهاد تبیین با تأسی به حضرت زهرا سلام الله علیها تبیین و تشریح :بیانات جاری و کتب حضرت آیت الله خامنه ای مدظله به میزبانی شهید دقایقی ارتباط با ادمين @adminmahfel1
مشاهده در ایتا
دانلود
*در همان دقایقی که شهید قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا در فرودگاه بغداد ترور شد ایران اسلامی شهیدی دیگر را در پهنه سرزمین مقاومت تقدیم ملت کرد.* باز هم آمریکایی‌ها این بار در کشوری دیگر جوانی از ایران که در خدمت مقاومت مردم مظلوم یمن بود را به شهادت رساند.*
✍️*به روایت مادر شهید* مصطفی می‌گفت کاش وقتی من شهید شدم من را در اینجا دفن کنند. حاج خانم می‌گوید: *شهدا خودشان انتخاب می‌کنند.* قبل از اینکه روی قبر یادبود را بپوشانند، از خادم‌های حرم خواهش کردم که وارد قبر بشوم! وارد قبر شدم. دراز کشیدم و به مصطفی گفتم مامان جان بیا! توصیف آرامشم توی قبر مصطفی قابل بیان نیست..
*مصطفی از شش سالگی کار می‌کرد،* تابستان‌ها بیشتر. می‌گفتم مامان جان پول تو جیبی خودت را دربیاور…از بامیه فروختن شروع کرد....خودم هم دنبالش می‌رفتم که مبادا کسی اذیتش کند و حرف نامربوطی بزند. تو مدرسه هم درسش خوب بود. ١٣سالش بود که تشویقش کردم توی بسیج مسجد سیدالشهدا ثبت نام کند. آن روزها خودم هم تو بسیج خواهران فعالیت می‌کردم.نوجوانی مصطفی به کار و درس و بسیج گذشت. همین کارها از مصطفی یک اوستا کار ساخته بو از تابلو سازی، خطاطی، جوشکاری و لوله کشی و بنایی. از هر کار فنی سر در می‌آورد. دیپلمش را که گرفت رفت سربازی. خودم تشویقش کردم که پاسدار بشود. اینقدر رفتم و آمد که مسئول مربوط به شوخی می‌گفت حاج خانم خودت هم بیا و پاسدار شو! علاقه به کارهای فنی باعث شد که مصطفی دوره مخابرات را هم در سپاه ببیند. از سمتی دیگر هم رفت دانشگاه و توانست فوق لیسانس آی تی را هم بگیرد.
شهید «مصطفی محمد میرزایی» از پاسداران تحت امر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بود که ۱۳ دی‌ماه ۱۳۹۸، همزمان با شهادت سردار دلها، در کشور یمن و در یک عملیات نظامی در سن ۳۸ سالگی به شهادت رسید. *او اولین شهید پاسدار ایرانی در یمن است.* شهید بزرگوار در یمن به خاک سپرده شدند و مزار یادبودشان در قسمت زنانه شبستان امام خمینی حرم عبدالعظیم حسنی است
پاسدار شهید مصطفی محمدمیرزایی در عملیات ترور ناموفق سردار عبدالرضا شهلایی در شهر صعده یمن بر اثر اصابت موشک های آمریکا به شهادت رسید. 🥀شهید مصطفی محمدمیرزایی نیروی سپاه قدس بود اما یک محله او را خطاط ماهر، باربر صلواتی و اوستاکار با انصاف می دانستند. کسی خبر نداشت *او امین حاج قاسم و مهندس مختل کردن سیستم ارتباطی گروهک های تکفیری است.* او پیش از یمن در جبهه های عراق و سوریه حضور فعال داشت.
✍️*شهید محمد میرزایی به روایت همسایه ها* وانتش را کرده بود باربری محله، آن هم از نوع صلواتی. بار همسایه ها را جا به جا می کرد و یک ریال هم نمی گرفت. از همه کاری هم سر در می آورد. بخاری خانه همسایه ای خراب می شد، آقامصطفی می شد سرویس کار بخاری. آیفون خراب را مثل یک برقکار حرفه ای تعمیر می کرد. حالا همه اینها را بگذار کنار. آقا مصطفی خطاط هم بود. هم خودش و هم آذرخانم مادرش. وقتی همسایه ای از دنیا می رفت یا از سفر کربلا و مکه برمی گشت این مادر و پسر دست به کار می شدند و  اولین پارچه تبریک و تسلیت با خط خوش آنها روی دیوار همسایه نقش می بست. اصلا شنیده اید می گویند پدر کو ندارد نشان از پسر. این شعر را برای آقا مصطفی و مادرش باید بخوانند: پسر کو ندارد نشان از مادر! این مادر و پسر آچارفرانسه محله بودند و خیررسان به همه، در عزا و عروسی، خوشی و غم. ما فکرش را نمی کردیم که مصطفی میرزایی پاسدار مدافع حرم باشد. حالا فهمیدیم برای خودش عجب یلی بوده، امین سردار سلیمانی و فرماندهان مدافع حرم!»
✍️* به روایت مادر شهید* یک سال و هفت ماه دلم آشوب بود. چون می دانستم هست و نمی دیدمش. فقط دلم خوش بود که سوغات این نبودن، امنیت مردم است. اما حالا که شهید شده آرام گرفتم. حق مصطفی شهادت بود. حیف بود طور دیگری از دنیا برود. می دانم پسرم و حاج قاسم سلیمانی و بقیه شهدای مدافع حرم آن دنیا دور همند. همرزمان مصطفی که آمده بودند دیدنم می گفتند: *مادر! پسرت امین حاج قاسم سلیمانی و بقیه فرماندهان جبهه مقاومت بود.* خوب من چه می خواهم؟ آرزویم عاقبت بخیری اش بود که حالا عاقبت بخیرشده است. خدا رو شکر.
این جوان دلیر بی ریا و مهربون بود و با بچه ها بسیار با مهربانی رفتار می کرد. رازدار بود و هوای پدر و مادر و خواهر و برادرهایش را داشت. *هنرمند، پارچه نویس، همیار پدر و عصای دست همیشگی پدر بود و برای ساخت آپارتمان خانواده شهدای فاطمیون بنایی، نصب کابینت و کولر را انجام می داد.* 🌲💫🌲💫 همچنین خیلی خنده رو و شوخ طبع بود.
دخترهای کولی پاکستانی صورت هایشان را چسبانده بودند به شیشه رستوران. صاحب رستوران بهشان تشر زد که چرا اینجا آمدید و... باید بودید و قیافه مصطفی را می دیدید. عصبانی شده بود. غذا را رها کرد و شروع کرد به جر و بحث کردن که به جای دعوا کردن یک پرس غذا بهشان بده. صاحب رستوران هم گفت مگه کار یک شب دو شبه. مصطفی گفت هر شب چند غذا به این بچه ها بده. سر ماه من همه را با شما تسویه می کنم. اصلا همین امشب پول غذای یک ماه را می دم که شما هم خیالت راحت باشه. این خاطره بخش کوچکی از خوش مرامی های مصطفی بود.»
🌷هدیه مقام والای حضرت زهرا ‌(س) و امام شهدا صلواتی ختم بفرمایید. شهدای مقاومت خصوصا سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید محمد میرزایی و یاران شهیدشان را یاد کنیم با قرائت فاتحه و ذکر صلوات 🌷🇮🇷🤲