«سید مجتبی هاشمی» نخستین فرمانده کمیته انقلاب مرکزی تهران و فرمانده گروه جنگهای نامنظم *«فداییان اسلام»* بود که ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۴ توسط منافقین ترور شد و به شهادت رسید
او جزو نیروهای معروف به «کلاهسبز» بود. خونگرم و بجوش بود و اهالی محله شاهپور او را میشناختند و دوستش داشتند. همین که دوره افتاد برای نفر جمع کردن، به تدریج به اندازه یک گردان نیرو دورش جمع شدند. سیدمجتبی با روش جنگهای چریکی که به خوبی در آن مهارت داشت، به همراه گروهش نقش مؤثری در دفاع و آزادسازی خرمشهر داشتند.
خاطره ای از معصومه راهمرمزی امدادگر :
گمان میكنم آذر 59 بود كه برای اولین بار ایشان (شهید سید مجتبی هاشمی) را دیدم.
من امدادگر بیمارستان طالقانی آبادان بودم و پیشتر، از مهر همان سال با بچههای فدائیان اسلام كه مرتبا برای ما مجروح میآوردند و رفت و آمد داشتند، آشنا شده بودیم.
آنها در هتل كاروانسرا بودند و با ما فاصله زیادی نداشتند. آنها ظاهر خاصی داشتند و با بقیه بسیار متفاوت بودند و از همین جهت شاخص بودند. مثلا برخی از آنها شلوار كردی پایشان میكردند، یا با زیرپیراهن سفید بودند و روحیات لوطی گرانه ای در برخوردهایشان و صحبتهایشان داشتند. گروه فدائیان اسلام به این واسطه برایمان شناخته شده بود.
*میدانستیم هم كه آقای مجتبی هاشمی فرمانده آنهاست. ایشان مرتبا به بیمارستان میآمدند و به مجروحین سركشی میكردند و به آنها روحیه میدادند.*
* اصلا یك صفا و صمیمیت خاصی در رفتارشان بود كه خیلی ایشان را مورد توجه همه قرار میداد.*
وقتی من مشغول امداد و پانسمان مجروحان بودم، ناگهان میدیدم شهید هاشمی وارد شد و شروع كرد به اشعاری را خواندن و سینه زدن. یادم هست یكی از چیزهایی كه ایشان مرتب میگفتند این بود كه
” كار صدام تمام است/ خمینی امام است/ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی/ آخرین پیام است” این را به شكل مداحی شروع به خواندن و سینه زدن میكردند.
میگفت: نبینیم اخم كنید، نبینیم گریه كنید، ما پیروزیم یعنی غوغایی در بخشها میكرد و میرفت.
اتفاقا یك مدت یك دستشان هم شكسته بود، با آن دست دیگر سینه میزدند. شروع میكردند در بخش با یك صدای بلندی این را میخواندند كه در بیمارستان طنین انداز میشد و این كارشان موجب روحیه و شادی مجروحین و امدادگران میگشت.
*به روایت همسر*
درد و رنج مردم اذيتش ميكرد، هرگز بيتفاوت نبود. هميشه در حال جهيزيه دادن به يك خانواده بود. مخصوصاً دختران شهدا. به فقرا و مستمندان ميرسيد، كمك به ساخت مسجد ميكرد، براي بچههاي بيسرپرست مكاني درست كرده بود كه تا چندين سال بعد از شهادتش من نميدانستم. اگر ميخواست پولش را جمع كند، يكي از ثروتمندترين افراد ميشد، ولي همين كه انقلاب شد، مغازه اش را كرد تعاوني وحدت اسلامي. از جيبش مي گذاشت تا اجناس را ارزان تر به مردم دهد.
-1925767423_-354795342.mp3
8.99M
سفره دارد جمع می گردد، 😭گدا را عفو کن
باز هم خوبی کن و این مبتلا 😭را عفو کن
دیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم
یا رب این شرمنده غرق خطا 😭را عفو کن
بر در این خانه من بهر امیدی آمدم
پس، نگیر از من تو این حال و 😭هوا را، عفو کن
دست خالی آمدم، با دست خالی می روم
یا کریم این روسیاهِ بی نوا را 😭عفو کن
پیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن
خوب و بد، در هم بخر، ای 😭یار، ما را عفو کن
جان آقای خراسان، جان سلطان غریب
هم وطن های علی، موسی 😭الرضا را عفو کن
من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین
جان اربابم بیا این بنده ها را 😭عفو کن
بوده ام این روزها مصداق فابک للحسین
گریه کن های غم کرببلا را 😭عفو کن
جان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر
حُرّ توبه کرده ی بی ادعا را عفو کن. 😭🤲
🇮🇶 🇮🇶 🇮🇶 🇮🇶 🇮🇶
سلام به بزرگواران گروه..
طاعات تون قبول..
حال خوش ماه رمضون تون متصل به ماه رمضان سال بعد آن شا الله زیارت کربلا و حرم های شریف عراق روزی همه شما بشود..
عازم زیارت اباالشهداحضرت امام حسین علیه السلام هستم.
و این یکشنبه به جای محفل، در عتبات به شرط سعادت نایب الزیاره عزیزان هستیم.🌸
کوتاهی ها و کم کاری ها رو حلال کنید.
و دعا بفرمایید
نماز عید حضرت آقا یدعامون کنید...🤲