eitaa logo
|•°…یاحبیب‌الباکین…°•|
136 دنبال‌کننده
206 عکس
83 ویدیو
2 فایل
[‏من احساس عشق را تجربه نکرده‌ام... اما گاهی حسرت آن دستی را می‌خورم که حسین؏ بر صورت حُرّ و جُون کشید...]
مشاهده در ایتا
دانلود
|•°…یاحبیب‌الباکین…°•|
شعر بخونیـم ؟!
راوی نوشتہ است غروبی عجیب بود سرها به نیزه رفت طلوعی عجیب بود
راوی نوشتہ است ڪہ آتش زبانہ زد ‌ در خیمگاه گشت و فقط تازیانه زد
زن ها و بچہ ها ڪہ گناهی نداشتند جز بوتہ های خار پناهی نداشتند
هرڪس دوید از طرفی بین خار و خس خاڪستری ز خیمہ بہ جا مانده بود و بس
پیچیده بود در دل آن دشت آهشان آتش شبیہ شمر شد و بست راهشان
آتش شبیہ دست شد سوی گوشواره رفت آنگاه بہ سوی غارت یڪ گاهواره رفت
راوی نوشتہ است ڪہ آن جسم چاڪ چاڪ در آفتاب ماند روزی بہ روی خاڪ
راوی نوشتہ است در شعلہ های تب می‌سوختی و نام پدر داشتی بہ لب
افتاد تا بر آن تن گلگون نگاه تو میگشت قتلگاه پدر قتلگاه تو
زینب اگر نبود زمین بی امام بود یڪباره ڪار تمام عالم و آدم تمام بود
تو سجده گاه عشقی و سجاد می‌رسد گویا برای تفحص اجساد می‌رسد
زنده بمان ڪہ هستی عالم بہ هست توست ای دست بستہ حڪم رهایی بہ دست توست