سیب زمینی شکم پر پنیری........نگم از مزششش که فوق العاده خوشمزه بچهها که عاشق این غذا هستن
مواد لازم
سیب زمینی درشت پنج عدد
سوسیس یک لیوان خرد شده و سرخ شده
قارچ یکلیوان خرد شده و سرخ شده
فلفل دلمه رنگی یک عدد بزرگ خرد شده
تخم مرغ چهار عدد
نمک فلفل میزان لازم
پنیر پیتزا پنج ق غ
ابتدا سیب زمینی ها را با پوست شسته و داخل فر 180درجه قرار میدهیم تا وقتی که بپزد سپس از فر خارج کرده رویه سیب زمینی را بردلشته و داخل سیب زمینی را مقداری خالی کرده سپس در ظرفی تخم مرغها را باهم زن زده تا یک دست شود بعدتمام مواد را به تخم مرغ اضافه کرده یعد مایع درست شده را با ملاقه داخل سیب زمینی ها ریخته وتا لبه پر کنید و دوباره به مدت نیم ساعت در فر قرار میدهیم
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋مه گل پاتوق دختران فرهیخته🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند
ایده های تخم مرغی 😉🍳
🍀 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🍀
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
Hamed Zamani Khabari Hast [ musicmedia.ir ] 320.mp3
17.01M
آهنگ خبری هست🌺🌺🌺
🎤🎤🎤حامد زمانی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#اطلاعات_عمومی
❓آیا میدانید ؟!
استفاده از چاقوی بسیار تیز برای پوست کندن و ریز کردن پیاز می تواند از ایجاد سوزش چشم و اشک پیشگیری کند زیرا چاقوی تیز با صدمه کمتر به دیواره سلولهای پیاز،عصاره حساسیت زای کمتری آزاد میکند.
🍀 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🍀
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
الان استان های ایران همه دارن باهم میخونن
بغلی بگیر
چی رو بگیرم؟
کرونا رو
چیکارش کنم؟
بده بغلی
😁😅😁🤲
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_بیستــــ و یکم ۲۱
👈این داستان⇦ 《فقط به خاطر تو》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠🌼اومد بیرون ... جدی زل زد توی چشمام ...
- تو که هنوز بیداری ...😳
هول شدم ...
- شب بخیر ...🌙
و دویدم توی اتاق ...
قلبم تند تند می زد ...💓
- عجب شانسی داری تو .. بابا که نماز نمی خونه ... چرا هنوز بیداره❓ ...
این بار بیشتر صبر کردم ... نیم ساعت از اذان گذشته بود که خونه ساکت شد ... چراغ💡 آشپزخونه هم خاموش شده بود... رفتم دستشویی و وضو گرفتم ...⚡️
جانمازم رو پهن کردم ... ایستادم ... هنوز دست هام رو بالا نیاورده بودم ... که سکوت و آرامش خونه ... من رو گرفت ...✨
دلم دوباره بدجور شکست💔 ... وجودم که از التهاب افتاده بود... تازه جای زخم های پدرم رو بهتر حس می کردم ...
رفتم سجده ...💚
- خدایا✨ ... توی این چند ماه ... این اولین باره که اینقدر دیر واسه نماز اومدم ...😔
بغضم شکست ...😭
- من رو می بخشی؟😞 ... تازه امروز، روزه هم نیستم ... روزه گرفتنم به خاطر تو بود ... اما چون خودت گفته بودی ... به حرمت حرف خودت ... حرف پدرم رو گوش👂 کردم ... حالا مجبورم تا 15 سالگی صبر کنم ...❣
از جا بلند شدم ... با همون چشم های خیس ... دستم رو آوردم بالا ... الله اکبر ... بسم الله الرحمن الرحیم ...😭
هر شب ... قبل از خواب ... یه لیوان آب برمی داشتم و یواشکی می بردم توی اتاق ... بیدار می شدم و توی اتاق وضو می گرفتم ... دور از چشم پدرم👀 ... توی تاریکی اتاق ... می ترسیدم اگر بفهمه ... حق نماز خوندن رو هم ازم بگیره...😱
#ادامــــــہ_دارد ✨🍃✨
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_بیستــــ و دوم ۲۲
👈این داستان⇦ 《زمانی برای مرد شدن》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌀از روزه گرفتن منع شده بودم ❌... اما به معنای عقب نشینی نبود ... صبح از جا بلند می شدم ... بدون خوردن صبحانه ... فقط یه لیوان آب ... همین قدر که دیگه روزه نباشم ...
و تا افطار لب به چیزی نمی زدم ... خوراکی هایی🍞🌭 رو هم که مادرم می داد بین بچه ها تقسیم می کردم ... یک ماه ... غذام فقط یک وعده غذایی بود ...😔
برای من ... اینم تمرین بود ... تمرین نه گفتن ... تمرین محکم شدن ... تمرین کنترل خودم ...👌
🔻بعد از زنگ ورزش🏃 ... تشنگی به شدت بهم فشار آورد ... همون جا ولو شدم روی زمین سرد ...😱 معلم ورزش مون اومد بالای سرم ...
- خوب پاشو برو آب بخور ...💧
دوباره نگام👀 کرد ... حس تکان دادن لب هام رو نداشتم ...😬
- چرا روزه گرفتی❓ ... اگر روزه گرفتن برای سن تو بود ... خدا از 10 سالگی واجبش می کرد ...
🔻یه حسی بهم می گفت ... الانه که به خاطر ضعف و وضع من ... به حریم و حرمت روزه گرفتن و رمضان ... خدشه وارد بشه⚡️ ... نمی خواستم سستی و مشکل من ... در نفی رمضان قدم برداره ... سریع از روی زمین بلند شدم ...🚶
- آقا اجازه ... ما قوی تریم یا دخترها❓...
خنده اش گرفت 😁...
- آقا ... پس چرا خدا به اونها میگه 9 سالگی روزه بگیرید ... اما ما باید 15 سالگی روزه بگیریم؟ ... ما که قوی تریم ...💪
خنده اش کور شد😐 ... من استاد پرسیدن سوال هایی بودم که همیشه بی جواب می موند ... این بار خودم لبخند زدم😌 ...
- ما مرد شدیم آقا🕵 ...
- همچین میگه مرد شدیم آقا ... که انگار رستم دستانه ... بزار پشت لبت سبز بشه بعد بگو مرد شدم ...😄
- نه آقا ... ما مرد شدیم ... روحانی مسجدمون میگه ... اگر مردی به هیکل و یال کوپال و ... مو و سیبیل بود ... شمر هیچی از مردانگی کم نداشت👌 ... ما مرد بی ریش و سیبیلم آقا ...
فقط بهم نگاه کرد🤓 ... همون حس بهم می گفت ... دیگه ادامه نده ...
- آقا با اجازه تون ... تا زنگ🔔 نخورده بریم لباس مون رو عوض کنیم ...
#ادامــــــہ_دارد✨🍃✨