eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11.2هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
276 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @tablighat_mahman11 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
((شهیدی که خلقاً و خُلقا‌ً همانند شهید ابراهیم هادی بود)) اول فروردین ۴۲ به دنیا آمد. علی رغم اینکه یک بار هم شهید هادی را ندیده بود اما او را الگوی خود قرار داد. وی آنچنان از نظر سیما و چهره به ابراهیم هادی شباهت داشت که وقتی وارد مجلس ختم شهید هادی شد او را با ابراهیم اشتباه گرفتند. شهید عابدی اخلاقا و رفتارا نیز همانند معشوق شهیدش بود. صدای بسیار رسایی داشت و بسیار زیبا روضه میخواند به همین خاطر دوستانش به او داوود غزالی هم می گفتند. او توانست در اوایل جنگ هیئت رزمندگان با عنوان محبان المرتضی را در کشور راه اندازی کند. علاقه شدیدش به علیه السلام باعث شد که با دوستانش قرار بگذارند که روزهای دور هم جمع شوند. 📙کتابش با عنوان قرار یکشنبه ها توسط گروه شهید هادی منتشر شد. سرانجام در ۲۲/ ۱۲/ ۱۳۶۳ در عملیات بدر شربت شهادت را نوشید و به ابراهیم ملحق شد.
شهید سید جعفر موسوی، معلمی خوش سیرت که در عملیات مرصاد توسط منافقین به اسارت درآمد. رجوی‌ها صورتش را لگد مال کرده و زنده زنده پوست کندند و سپس سوزاندند.
✍...رسیدن به خدا زیباست و ... چقدر خاکی شدند .... که خدا برای دیدارشان ... بی تاب شد .....🕊 🌷✨
1.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸☘خواهرانم در تربیت فرزندانتان بکوشید و را رعایت کنید. زهرا گونه زندگی نمایید و شوهرانتان را به راه خدا وادارید.🌱🌷 «بخشی از وصیت نامه ی » 📙برگرفته از مصطفای خدا، اثر گروه شهید هادی
🖼 «تلاش و امید بخدا» مهم‌ترین درس شهدا بود 🌿💚
1.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🕊شهدا می آیند 🌱✨ پنجشنبه 🌹مرز شلمچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 دم‌دمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه‌اش مانده بودند وسط یه کوره راه، من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی‌گشتیم به شهر، چشمش که به قیافه لرزان زن و بچه کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا، پرسید: کجا می‌روید؟ مرد کُرد گفت: کرمانشاه، علی پرسید: رانندگی بلدی؟ ‏کُرد متعجب گفت: بله بلدم، علی دمِ گوشم گفت: سعید بریم عقب، مرد کُرد با زن و بچه‌اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان! 🔹باد و سرما می‌پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم، لجم گرفت و گفتم: آخه این آدم رو می‌شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟ ‏اون هم مثل من می‌لرزید، اما توی تاریکی خنده‌اش را پنهان نکرد و گفت: آره می‌شناسمش، اینا دو، سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین‌ها شرف دارن، تمام سختی‌هایی ما توی جبهه به خاطر ایناس. 🌷شهید علی چیت‌سازیان فرمانده ی اطلاعات و عملیات لشگر ۳۲ انصار الحسین
بهش گفتم: 🔸"دایی جون! چیه هی می‌گی می‌خوام شهید شم⁉️ بابا تو هم مثل بقیه جوونا بیا و تشکیل خانواده بده، حتما پدر خوبی می‌شی و بچه‌های خوبی تربیت می‌کنی، مثل خودت." 🔸بهم گفت: "می‌دونی چیه دایی؟! شهدا چراغ‌اند.💡 چراغ راه تو تاریکی امروز. دایی من می‌خوام چراغ باشم."🕊️❤️ راوی: دایی شهید
جنگ پُر بود از نگاه‌های آخرینی که خشکید و عکس شد خیره ماند و قاب شد و یک چیز میان تما‌م‌شان مشترک بود درون تمام‌شان پُر از حرف بود ...
صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا اصلا اساسِ عاشقی به تسلیم است ...