eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11.2هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
276 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @tablighat_mahman11 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم رب الشهدا والصدیقین ✨ 🌷# معرفی شهید 🍃نام : 🍃تاریخ تولد: ۱۳۳۲/۱/۱۵ 🍃محل تولد: تهران 🍃 تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۴/۱۴نامعلوم ربوده شده .اولین شهید جاویدالاثر در راه فتح قدس 🍃روحشان شاد ویاد ونامشان گرامی🕊✨🌹 《 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 》 @mahman11
🌴خصوصیات اخلاقی 🍀احمد در کنار تمام ویژگی های بارز خود نظیر تبحر وقاطیعت و جدیت وسخت گیری دو ویژگی جالب داشت اول محبوبیت ومردم دار بودن 🍀احمد در اوایل خیلی گوشه گیر بود ولی بعد ها به دلیل قد بلند واستخوان بندی محکم حامی ضعیف ها بودند وهمیشه از آنها دفاع می‌کرد🌹🌹🌹🌹 @mahman11
742.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷به یاد شهید جاویدالاثر شهید احمد متوسلیان🌷 شاد 🕊 گرامی🌹 پر رهرو ✨❤🌹 @mahman11
1.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀سخن شهید حاج احمد 🍀هر گاه پرچم محمد رسول الله را بر افق عالم بر افراشتی اون وقت حق داری استراحت کنی🌷 @mahman11
🍀خاطره ای از شهید احمد متوسلیان🍀 🍃برای تهیه مهمات عملیات باید حاج احمد رو می دیدیم به اتاقش رفتم نبود یکی از بچه‌ها گفت فکر کنم بدونم کجاست با هم رفتیم سمت دستشویی ها دیدیم داره دستشویی ها را تمیز میکنه رفتیم جلو سطل رو بگیریم گفت فرمانده تو عمليات فرمانده وبرادر بزرگتره ولی بقیه موارد کوچکتره اینگونه به ما درس می‌دادند 🌹 شاد 🕊 @mahman11
🌴بخشی از وصیتنامه 🌷 ✍خدایا راضی نشو حاج احمد زنده باشد وشهر دست دشمن افتاده باشد .خدایا اگر بنا بر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد مرگ حاج احمد را برسان 🌷 🥀در بخش دیگر آمده ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد هر کس مرد این است بسم الله وهر کس نیست خداحافظ 🌷 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آنانڪہ قلب‌شان . . . زِ تو رخصت گرفته بـود سربندشان بہ نام تو زینت گرفته بود @mahman11
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: صدای ملکوتی اذان صبح در صحرا می پیچید، صدایی که بیش از همیشه بر دل کاروان حسین مینشیند، گویی خدا آنها را به خود می خواند و با این آوا به آنها میفهماند که تا ساعتی دیگر در آغوش امن خودم جای دارید.. امام به نماز می ایستد، یاران و اهل حرم پشت سر ایشان به نماز می ایستند، آخرین نماز صبح حسین تمام میشود. رباب از هرطرف سرک میکشد تا دلبرش را که انگار میهمان یک روزه اش است ببیند، اما فقط بوی ایشان را حس میکند که ناگهان امام از جای برمیخیزد، گویی او از دل اهل حرمش خبر دارد، می ایستد تا همگان سیر او را ببینند، رباب سراپا چشم میشود تا این قد و قامت و این صورت و سیرت آسمانی را سیر ببیند و خاطره اش را در ذهنش تا ابد حک نماید. امام دستان مبارکش را به آسمان بلند میکند و میفرماید:«خدایا! تو پناه من هستی و من در سختی ها به تو دل خوش دارم، همه خوبی ها و زیبایی ها از آن توست و تو آرزوی بزرگ من هستی» رباب زیر لب زمزمه میکند: تو و خدایت هم آرزوی دل بی نوای من هستید، خوشابه حال خدا که اینچنین بنده ای دارد و خوشا به حال من که اینچنین معشوقی دارم. امام نگاهی پر از مهربانی به جمع می کند و می فرماید:«یاران خوبم! آگاه باشید که شهادت نزدیک است، شکیبا باشید و صبور که وعده خداوند نزدیک است، یاران من! به زودی از رنج دنیا آسوده شده و به بهشت جاودان رهسپار میشوید» تا این سخن را می فرماید، یاران از شوق اشک میریزند و صدای نالهٔ زینب و اهل حرم بلند میشود. رباب با چشمانی پر از اشک مولایش را مینگرد و زیر لب شعری می خواند و میگوید: کاش اجازه میدادی شمشیر به دست گیرم و سر از پا نشناخته، سرتا پای وجودم را فدای وجود نازنینت کنم، آخر منِ بینوا بعد از تو چه کنم؟! این دنیا را نمی خواهم اگر حسینم نباشد...مولای من! نذر کرده بودم علی اصغر را بزرگ کنم تا در لشکرت سربازی کند...آیا این نذر باید بردلم بماند...آن سرباز تشنه لب هنوز کودک است و تو حرف از رفتن میزنی...آخر من را چگونه با این تنهایی و این نذر وامیگذاری و میروی...نگاه کن زینبت چگونه شیون می کند، این شیرزن کم سختی نکشیده و کم غصه نخورده...مولایم به خاطر زینبت نرو... اشک از چهار گوشه چشمان رباب سرازیر شده و وقتی به خود می آید که صدای گریه علی اصغر بلند شده.. امام نیروها را سازماندهی میکند و به سه دسته تقسیم میکند، دست راست که فرمانده اش زهیر است و دست چپ که زیر نظر حبیب بن مظاهر است و خود هم در قلب لشکر قرار میگیرد. امام پرچم را به دست عباس می دهد و عباس در کنار حسین قرار میگیرد، او اینک هم سقا هست و هم علمدار و در کنار مولایش قرار می گیرد تا مبادا تا عباس هست، چشم زخمی به حسین برسد،او با خود میگوید: عباس به این دنیا نیامده مگر برای اینکه سر و دست و چشم و وجودش را فدای وجود نازنین پسر فاطمه نماید.....عباس آمده تا هم پناه و امید کودکان کربلا باشد و هم پناه بی پناهی های حجتش ، مولایش حسین.... امام دستور میدهد تا هیزم های داخل خندق را آتش بزنند شمر جلو می آید تا ببیند چه خبر است و تا خندق های پر ازآتش را میبیند و تیزبینی حسین را مشاهده میکند، با عصبانیت فریاد میزند:ای حسین! چرا زودتر از آتش جهنم به پیشواز آتش رفته ای؟! سخن شمر دل ها را به درد می آورد چرا که حسین کجا و آتش دوزخ کجا؟! حسین خود پناه دلسوختگان و شیعیانش ازآتش است...حسین سید جوانان اهل بهشت است...مسلم بن عوسجه تیر در چله کمان میگذارد تا به سزای این گستاخی، شمر را راهی جهنم کند که امام می فرماید: صبرکن و دست نگهدار، نمی خواهم آغازگر جنگ ما باشیم. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی @mahman11