eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.2هزار دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
7.2هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بارالهـا ... یار‌ی مـان دہ ڪہ چون آنان باشیم آنان ڪہ خوب بودند نہ برای یڪ هـفتہ بلڪہ برای یڪ تاریخ #مردان_بی_ادعا #هفته_دفاع_مقدس #لشکر_٢۵_کربلا #سردار_شهید_حاج_بصیر🌷
تویی که از حصار آفرینش رد شدی ؛ ما ، حال مان درگیر تکرار است ... وَ مَنْ عَشَقَتهُ قَتَلتَهُ «خودی» شو تا «خونی» شوی ... ۲۷حضرت_رسولﷺ
"اسم پسرم، اسم گردانم است"  به روایت همسر محترم شهید: اولین فرزندمان که به دنیا آمد من دوست داشتم نامش از اسامی یا القاب ائمه معصومین باشد اما وقتی سید گفت که می خواهد برود شناسنامه بگیرد گفتم چه اسمی انتخاب کردی؟ گفت: میثم. گفتم: اما من دوست دارم از القاب و اسامی امامان باشه که ایشان گفت: این هم اسم یکی از یاران نزدیک حضرت علی(ع) است و از طرفی اسم گردان ما هم میثم است. ۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ 🌷 @mahman11
تویی که از حصار آفرینش رد شدی ؛ ما ، حال مان درگیر تکرار است ... وَ مَنْ عَشَقَتهُ قَتَلتَهُ «خودی» شو تا «خونی» شوی ... @mahman11
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
#روزی_که_دیده_بان_شهید_شد #دیده_بان_لشگر_۱۰ #شهید #مهدی_فلاح شهادت ۱۰ فروردین ۶۷ #سالروز_شهادت #
⚪️ در برابر سختی ها "...باباجان ، برابر سختی‌ها همچنان استوار باش و شهادت من را برای من زندگی دیگر پندار و اگر جنازه‌ای بدست شما رسید دوست دارم با صبر و شکیبایی خودت آن را به خاک بسپاری و به همه نشان دهید که در راه اسلام از همه چیز خود حتی فرزندت هم می‌گذری" 📄 بخشی از شهید 👆 🌷 بیسیم چی شهید مهدی فلاح از شهدای مسجد جامع نارمک تهران خیابان سمنگان 🌱 (ع) حضرت علی اصغر (ع) لشکر لشکر 🌱 تولد: ۱۳۴۶ 🌷 شهادت: ۱۰ فروردین ۱۳۶۷ 🌿 _۱۰ - مزار: بهشت زهرا(س) ق ۲۸ ر ۱۰۲ ش ۱ https://eitaa.com/mahman11
ما مسلّح به سلاح الله اکبریم ... این حقیقت چهرهٔ مصمم آنهاست و پیروزی از آن کسانی‌ است که خدا را برگزیدند ... @mahman11
‍🥀 شهادت در سال ۹۵ در یکی از روزهای اردیبهشت ۹۵ در قرارگاه تاکتیکی ، گفت: حاج آقاحاج، میخواهم کمی باهم صحبت و درد و دل کنیم. گفتم : سیدجان بفرما (آخه بنده سیدها رو بنام صدا نمی‌کردم). ، از وضعیت منطقه و نیروها و پیگیری‌هایش گزارش داد. بنده هم گوش میکردم. از وجود نیروهای جاسوس در بین نیروها گفت (غیر ایرانی بودند). ادامه داد... از برخوردهایش با تعدادی از متخلفین (فاطمیون) گزارش داد. بنده هم چند تذکر را جهت رعایت موضوعات گفتم. متوجه برخورد و رفتارهای خشن با غیرایرانی‌ها شده بود. درد و دل و صحبت‌های اصلی اش شروع شد. فهمیدم که همه آن گزارشات مقدمه مطالب اصلی سید هست. او می‌خواست کمی از دلش بگوید و سفره دلش را باز کند. بنده و ، علاوه بر همکار و همرزم، یه طوری بچه محل سببی می‌شدیم. بعصی اوقات لفظ بچه محل را بهش می‌گفتم. از حماسه سازی رزمندگان تعریف کرد. بعد گفت، ما باید هوای همه این رزمندگان را در عقبه داشته باشیم. از مسؤل وقت رده خودش تعریف می‌کرد که خیلی هوای نفرات را داره.. بنده گوش می‌کردم و گهگداری اشاراتی داشتم و تصدیق یا رد می‌کردم. سید ادامه داد که هوای خانواده‌ام را داشته باشید. از و پسرش و زحمات اونها میگفت. سفره دل سید باز شده بود. یکطرفه صحبت می‌کرد. از مادرش گفت و خوابی که مادرش دیده بود گفت و گفت و گفت. بنده هم با آرامش گوش می‌کردم، با هم لبخند هم می‌زدیم. ادامه داد که حاج آقا، خواب خودم را دیدم. و بحث اصلی این بود که می‌خواست به بنده بگوید. گفتم سیدجان، خواب چگونه بود؟ ‌خندید و بانشاط و شادابی گفت: حاج آقا، چند شب قبل خواب دیدم که در اثر جراحت به شهادت رسیدم. اول یاد خواب مادرم افتادم که برای شهادت یکی دیگر از پسرهایش به فرزندانش گفته بود. ( همیشه می‌گفت که شهید دوم خانواده بنده هستم.) دوم اینکه بعد از شهادت، روحم به سمت آسمان بالا آمد، از بالای جنازه ام به پیکر بی جانم نگاه می‌کنم و میخندم و لذت می‌برم. ادامه داد که حتما توی این منطقه شهید خواهم شد و راضی هستم. کمی به او سفارش کردم که سیدجان برای شما که برادر شهید هستی شهادت ممنوع است. مواظب خودت باش. هم لبخندی زد. از هم خدا حافظی کردیم. چند روزی گذشت و در روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵ در درگیری شدید با جبهه کفر، و در کنار یکدیگر در به شهادت رسیدند. 🌹 روحشان شاد و راهشان پررهرو باد @mahman11